تو سرنوشت زمینی، که اتفاق می افتد(چشم به راه سپیده)
سایر منابع:
سایر خبرها
قلبم روشن است که اسلام پیروز می شود/ رهبر عزیزم را تنها نگذارید
سوی تو می آیم از عالم و عالمیان می گریزم تو مرا در جوار رحمت خود قرار بدهی مادر عزیز و غم پرور، برادران و خواهران عزیز و فامیلان و دوستان محترم و همچنین همرزمان عزیزم این قطعه ای که باقی است آخرین و کاملترین حرف های من می باشد که در طول زندگی و در این اواخر همیشه به دنبال آن بودم و امیدوارم در این هدف که همان اسلام عزیز است از دریای بیکران شهادت بهره ایی ببرم این آب و خاک مکتب اسلام بر گردن شما ما ...
پنج زن زندگی غلامرضا تختی
، تنها. بعد چند روز شوفری رسیدیم تهرون. بردیم خانمه رو رسوندیم سرمنزل مقصود. تحویل خونواده اش دادیم. بعد شنیدیم زنه به شوهرش زنگ زده که بگه ما سالم رسیدیم تهران. وسط حرفاش گفته بود این آقا کی بود منو سپردی دستش؟ شوهره گفته بود خب هموطنم بود دیگه، چطو؟ زن آلمانی گفته بود این همه شب و روز راه آمدیم، یک بار هم تو مردمک چشم هام نگاه نکرد. این مریضه؟ مرده گفته بود نه، اهل عصمته. شما درک نمی کنین مردایی که ...
سمنانی سرایان معاصر را بیشتر بشناسیم
اتفاق می افتد. استفاده از آرایه های ادبی در اشعار اولیه پناهی کم رنگ است و بیشتر در سطح زبان در حرکت می باشد. ته دل آتش مره، ای ناکم اگر (ta del āteš mērē, i nāk m ager) دلت آتش می گیرد، اگر ذرهای غمی هُشتون تره بایون دد جان (qami h št n tara bāyūn dada jān) غم خود را به تو بگویم، برادر جان زندگی پی، ایه عمری بتتون (zandegi pi, ...
کوچ اجباری از سوسنگرد به بوشهر
فواد می گفت: ترس مال وقتیه که هنوز جنگ شروع نشده به محضی که اولین تیر شلیک شد ترس مردم می ریزه.. نمی دانم کی و کجا این حرف رو تو دهن فواد گذاشته بود که خواست و نخواست و وقت و بی وقت می گفتش و به همه چی هم تعمیمش می داد. و باز می گفت: تا ننه و بُوام زنده بیدن ترس مردنشون داشتم امّا وقتی خمسه خمسه های عراقی عدل خورد وسط خونمون و دوتاش با هم جون دادن ترسم از مرگ هم ریخت... فواد فقط سیزده ...
سیمای عبادالرحمن در نهج البلاغه
ابوعلی شنیدم که گفت: شعیب(س) همی گریست تا نابینا شد، خدای تعالی چشم وی باز داد. دیگر باره بگریست، چندان که نابینا شد. خدای تعالی چشم وی باز داد. سه دیگر بار چندان بگریست تا نابینا شد، خدای تعالی وحی فرستاد و گفت: اگر از امید بهشت است این گریستن، من بهشت تو را مباح کردم و اگر از بیم دوزخ است، ترا ایمن کردم. گفت: یا رب! از شوقست به تو! گفت: از بهر این بود که پیغامبر و کلیم خویش را ده سال خادم تو کردم ...
1084 / شهید احمد خزایی: جمهوری اسلامی به یاری خدا در جهان گسترده خواهد شد
شده و من انجام دادم و از تو می خواهم که برای من گریه نکنی و در راه اسلام و پیروزی امام خمینی همچون کوه مقاوم باشی. برادران و خواهرانم پیرو خط امام و یارانش باشید؛ مرا ببخشید و باری از همه دوستان وآشنایان و همسایگان طلب آمرزش و عفو می کنم. راهی که انتخاب کردم به جز راه الله نیست و از روی حرص به بهشت یا ترس از دوزخ نیست که فقط به خاطر خدا واسلام عزیز است ؛ برای اینکه توانسته ...
شب های دلتنگی (یارالی) با صدای حاج مهدی قربانی
...> چشام داره برا تو می باره یا ثارالله و ابن ثاره حسین جانا یارالی قملر اوسته جان ورن عطشان (به روی خاک با لب های تشنه جان دادی) قانیله آق محاسنین اولان الوان (محاسنت با خون گلویت خضاب شد) سوسوز یاتان یارالی جیسمو قوربان (جان ما فدای جسم زخمی و تشنه ی تو) سنه داغلار عزا توتوپ قرا گیوب اوره ...
داستان ضرب المثل خوبی بکن تا خوبی ببینی
شهر بیرون کنند. پسر بیچاره یکه و تنها راهی کوه و صحرا شد و پای پیاده، گرسنه و تشنه، راه افتاد و شب ها و روزها رفت و رفت تا سرانجام از گرسنگی و تشنگی وسط بیابان خدا بی حال و بی هوش افتاد، چند ساعت در عالم بیهوشی بود که یک وقت چشم باز کرد و دید پیرمرد ژنده پوشی بالای سرش نشسته، پیرمرد تا دید که پسر به هوش آمد گفت: پسرم، مثل اینکه از گشنگی و تشنگی این جوری شدی؟ پسر سری تکان داد و به زحمت بلند شد و نشست ...
پنهان کاری یک شاعر
این کتاب در عاشقانه هایش تحت تاثیر شعر دهه 70 قرار گرفته است اما نتوانسته از آن فضا برای مانایی دنیای شعری خود بهره ببرد. شعرهایی با مطلع امان بده که تو را بوسه بی امان بدهم، هوای تازه به این قلب نیمه جان بدهم ، منم و عشق همان همسفر خوب خودم، یار فرصت طلب و فتنه گر خوب خودم و خانم! شما که مانده دلم مات چشم تان، یعنی شدم مزاحم اوقات چشم تان از این قبیل شعرهای دهه هفتادی است. ...
رادیو دری برنده شعر خاتم سلیمانی شد
طوفان خروش فاطمیون را شنیده است جهان خروش حیدریون را شنیده است جهان قسم به خون تو دیگر به دست ماست زمان سیدحکیم بینش دومین کنگره بین المللی شعر خاتم سلیمانی رادیو دری سید حکیم بینش
فرهنگ جوانمردی در قرآن + مسابقه
...، همان پسر نوجوانی که در چاه انداختیم حالا شده پادشاه. از کار خودشان شرمنده شدند. گفتند: ما را ببخش. یوسف گفت: لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ خیلی جوانمردی می خواهد. برادری که دهها سال مرا در چاه انداخت، به بردگی کشاندند و از بردگی به زندان کشیده شدم و پدرم از ناراحتی اشک ریخت و کور شد. همه اینها، حالا می گویند ببخش. یوسف گفت چه؟ جوانمردی را ببین. لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ مشکلی ...
گفتگو با خانواده نخستین پرستار شهید مدافع سلامت استان
شهادت برسم، هیچ وقت تنهایت نگذاشتم قول بده تو هم تنهایم نگذاری و اگر جسمت پیشم نیست، روحت کنارم باشد، به خوابم بیا، چون با غم دلتنگی ات نمی توانم کنار بیایم. دخترش مائده نظاره گر این هاست، دعای فرج تمام می شود، صدای اذان در بیمارستان می پیچد، لحظه آخر که بدن پدر تکانی می خورد و جان می دهد، مائده چشم های مادرش را می گیرد تا این صحنه را نبیند. مائده نه بی تابی می کند و نه اشک می ریزد. دستانش ...
روایت تکان دهنده شاهد عینی از مرگ کوهنوردان در ارتفاعات تهران
کاری در تهران هستم، چهارشنبه شب رسیدم و دیروز به جلسه گذشت و امروز یکی از کم بارهایی است که بر آن شدم جمعه بیایم و نفس بکشم در این پله کان هستی. ازاین رو تا پاسی از دیشبم با شوق کودکانه ای به پایش آب وهوا و کوه راه ها از تارنما گذشت؛ هوا نیمه ابری، مسیرها خوب و شتاب باد از بیست تا بیست وپنج نشان می داد. پس، به گونه ای نبود که سر باز زنم و نروم. سرانجام کولک چال را برگزیدم. دیشب دیر خفتم ...
وقتی پدر دوباره شهید می شود
.... لبخندهای زیبایش خنده های بلند بابا مهدی را زنده می کرد و آن روز با آمدنش، بارِ دیگر بوی بابا مهدی همه جا پیچید؛ اما آن جمعه سیاه، دنیا دوباره روی سرم آوار شد. گویا آن روز دوباره بابایم را از دست دادم و از همان روز دیگر هیچ دستی جای دست های مهربان بابا مهدی را برایم پر نکرد. حالا درست یک سال است که دوباره دنیای ما فرزندان شهدا بی رنگ شده است. ما تنفر داریم از موشک هایی که دستان مهربان حاج قاسم ...
برای شادی روح اموات مان چیکار کنیم؟
مرا گشایشی باشد چه می شود؟ بدون شک بعید است که بتوانند حق خود را از من دریافت دارند، و من نمی توانم حقوقی را که بر عهده ام دارند تدارک نمایم، و وظیفه خدمت آنان را بجای آورم، پس بر محمد و آل او درود فرست، وای بهترین کسی که از تو یاری جویند مرا یاری ده، وای راهنماینده ترکسی که به او روی آورده می شود مرا توفیق ده، و در آن روزکه همه بدون آنکه برآنان ستم رود جزا می بینند مرا در زمره آنان که ...
همرزم شهید بابارجب: سردار سلیمانی برای رزمندگان برادر قاسم بود
بزرگترین دارایی هر کس جانش است؛ "جان" حتی بازی با این کلمه هم دل شیر می خواهد چه برسد به تحمل 70 درصد جانبازی پس از گذشت 30 و چند سال. شهدا از جان گذشتند تا به جانان برسند، اما همرزمان جانبازشان را برای ما به یادگار گذاشته اند تا صبر، ایستادگی و مقاومت شان را در آن هشت سال طاقت فرسا، به چشم خود ببینیم و باور کنیم که فقط با یاری خدا می شود این سختی ها را تحمل کرد. رفاقت، از شباهت ها آغاز می شود و این بار جانبازِ فک و صو ...
اس ام اس شهادت حضرت فاطمه (11)
) تسلیت باد _____________________________________ الهی داد از این دل داد از این دل کنار قبر زهرا کرده منزل بگو زهرا زجا خیزد ببیند که اشک دیده کرد خاک او گل شهادت حضرت فاطمه(س) تسلیت باد _____________________________________ ای تاج سر عالم و آدم زهرا از کودکی ام دل به تو دادم زهرا آن روز که من هستم و تاریکی قبر جان ...
1083/ شهید سعید درویشی: شهادت یک افتخار است نه یک اتفاق
خون شهیدان انقلاب اسلامی ایران و با درود و سلام بر یگانه منجی عالم بشریت آقا امام زمان(عج) و با درود و سلام بر نایب بر حقش امام خمینی و با درود و سلام بر تمامی شهدای راه الله و تمام رزمندگان جان بر کفی که شبانه روز خود را در خدمت خدا و اسلام قرار می دهند. پروردگارا این خواست توست که زمین از فتنه پاک شود. خدایا تو می خواهی زمین از هر گونه ظلم و بیداد و بی عدالتی پاک شود. بارالها خواست تو ...
از بی آرزویی مرد!
آنقدر کار کنی که اصلا ندانی آرزو یعنی چه؟! کودک کار یعنی، حتی بعد از حضور در یک برنامه زنده تلویزیونی پرمخاطب و زُل زدن در چشم ده هزار انسان و بیان تلخ ترین واقعیت زندگی ات با این جمله که من آرزویی ندارم، چون هیچ وقت فرصت نکردم به آن فکر کنم هیچ وجدانی نگران و ناراحت بی آرزو ماندن و مرگ رویاهایت در اوج کودکی نشود، سراغی از تو نگیرد و تو در نهایت، دست خودت را بگیری و از این دنیای بی وجدان ...
ناگفته های بدل غلامرضا تختی
شب و روزهای درگذشتش، یاد نکنم. البته اسمش را که می آورم، هنوز و بعد از این همه سال به خاطر مرام و مردانگی که داشت، گریه ام می گیرد و دلم می شکند. من 53 سال است که عزادار این پهلوان هستم . احتمالا برای تان این سوال پیش آمده که محمدحسین چراغعلی زنجانی کیست که این قدر به پهلوان تختی نزدیک بوده، خاطرات زیادی با او دارد و ... . او خودش کشتی گیر بوده، برای امرار معاش با تاکسی کار می کرده و ...
مشهورترین و درخشان ترین آثار ادبیات داستانی معاصر را بیشتر بشناسید
برای مطالعه بیشتردرباره شاهکارهای ادبیات ایران پیشنهاد می شود به این لینک سر بزنید . 1. جای خالی سلوچ مرگان که سر از بالین برداشت، سلوچ نبود. بچه ها هنوز در خواب بودند: عباس، ابراو، هاجر. مرگان زلف های مقراضی کنار صورتش را زیر چارقد بند کرد، از جا برخاست و پا از گودی دهنه در به حیاط کوچک خانه گذاشت و یک راست به سر تنور رفت. سلوچ سر تنور هم نبود. شب های گذشته را سلوچ لب تنور ...
رفیق طبیب دل من، بیا ببینمت!
با 3سال سابقه کار پاره وقت، نامردانه و بی خبر نامزد خود را به امان خدا گذاشت و یک جورهایی خودش را به اروپا رساند و مدعی است سال و نیم است از سرگردانی و بلاتکلیفی فقط دود سیگار می بافد! نامزدش از این جفا ناخن می جود و بعید نیست در اوقات فراغت دوباره عاشق و بی خیال نامزد سفرکرده شود. روزگار عجیبی است عاشقی، گوشه گیر و تو سری خورده تر از علاقه شده است. کار مهرورزی به بغل کردن و سگ وگربه تنزل پیدا ...
وقتی کرونا، صدراعظمی می کند
... چه خوب یادته! می گفت سال نوی میلادی هم بهانه ی خوبیه برای نو شدن و تازه شدن. بیاین از این بهانه استفاده کنین. من: آره...منم پریدم وسط حرفش و گفتم: پس شیرینی ش با شما! احمد: خدایی دست به نقد هم بود. همون موقع یکی از بچه ها رو فرستاد تا از بوفه، بستنی بخره. متین... انگار تو رفتی؟ چرا از اون چوبی ارزونا خریدی؟ متین: آخه دلم براش سوخت. گفتم بنده ی خدا باید پیاده بره خونه! من ...
توبه آمریکا و توبه های مجید مجنون
سنگ انداختن به شیشه ها بر نمی داشت. یک بار اهالی محل جلوی خانه بابای مجید تجمع اعتراضی کردند.یکی از اهالی فریادزد: بابا این دیوونه مجنون را ببر تیمارخونه از دستش راحت بشیم. ما تاوان عشق سرکوب شده ایشون را نباید بدیم.یکی دیگه از همسایه ها گفت: ای گفتی ها. یه بار بعد چقدر وقت شب جمعه ای خواستیم یه لذتی از زندگی ببریم با عیال نشسته بودیم.... یکی از اهالی پرید میون کلامش گفت: مرد حسابی چی می خوای ...
حاج قاسم گفت به سمت آمریکایی ها شلیک کن
من سیطره یافته بود. او با این رفتارش که خلاصه آن در این بیت منعکس شده است که می کشمت سوی خویش، این کشش قلبهاست/ قلب تو گر آهن است، قلب من آهنرباست او با شناخت دقیقی که نسبت به افراد تحت امرش حاصل می کرد بر دل آنها سیطره می یافت. مثلاً در مورد خود بنده او همیشه از نام باکری استفاده می کرد چون می دانست نقطه تسلیم من است. هرگاه می خواست مرا به عملیات سختی بفرستد نام باکری را می آورد و هرگاه هم ...
هجر حبیب|دل نوشته همسر شهید مهدی حیدری در فراق حاج قاسم/ ماجرای عکس یادگاری سردار سلیمانی با پسر شهید ...
، قرمز به رنگ خون. آخر حاجی خون شد دل ما آن روز. آخر حاجی آن روز یک بار دیگر محمد مهدی من یتیم شد. به عکس مهدی خیره می شوم و همان طور که پسرم را بغل کرده ام باچشم هایم با مهدی حرف می زنم. مهدی جان ببخشید که اشک هایم سرازیر شد، می دانم که قول داده ام به تو. اما بگذار یک بار هم که شده حتی شده لحظه ای بدقول شوم. دلم آرام نمی گرفت مهدی جان. اما دلت شور نزند، یاد گرفته ام چطور درستش کنم. ...
شرح بی نهایت
عاشق ممتاز نرخ بالا کن متاع غمزه غماز را/شیوه را بشناس قیمت، قدر مشکن ناز را پیش تو من کم ز اغیارم وگرنه فرق هست/مردم بی امتیاز و عاشق ممتاز را صید بندانت مبادا طعن نادانی زنند/بهر صید پشه، بند از پای بگشا باز را انگبین دام مگس کردن ز شیرین پیشه ای ست/برگذر نه دام، مرغ آسمان پرواز را حیف از بازو نیاید، دست بر سیمرغ بند/تیر بر گنجشگ مشکن چشم تیرانداز را بر ده ...
1082/ شهید امیر سلگی: دست از حمایت رهبر برندارید
فقط در فکر این هستم که آیا خداوند متعال مرا می بخشد! پدرجان من در این چند صباحی که زندگی کرده ام نتوانستم دین خودم را نسبت به تو پدر بزرگوارم ادا کنم تو با هر مشقتی که بود مرا به این سن و سال رساندی و می دانم که تو صبر عظیمی داری پس امیدوارم که بعد از رفتن من هیچگونه غم و اندوهی به خود راه ندهی و در پایان تقاضای حلالیت از شما دارم. تو مادرم که نمی توانم و نمی دانم با چه زبانی و ...
در جنگ با ترس
حوریان دریایی که برای اولیس می نواختند)، و تو را به آنجا می کشاند که عقلت را تسلیمش کنی. در آن نقطه، ترس اغلب چنان نزدیک شده است که در حین آوازخوانی اش به تو تکیه می زند. بعد راه می افتد و می رود؛ و تو که کَر شده ای، دنبال نغمه اش راه می افتی. تو مسیر پر پیچ و خمش به سوی سرنوشت محتوم ات را دنبال می کنی. کار موسیقی ترس مثل فلوت زدن مارگیری است که از میدان جامع الفنا4 یادم مانده است. از همان ...