گریم زن جوان برای دستبرد به حساب بانکی پیرزن
سایر منابع:
سایر خبرها
جوان 40 ساله: دیگر کسی مرا آدم به حساب نمی آورد
به خاطر بهای اندک، آن ها را از من می خریدند، در حالی که شاید همین لوازم را از خودروی یکی از بستگان آن ها سرقت کرده بودم . به دلیل همین وضعیت آشفته هیچ گاه نتوانستم حتی به ازدواج فکر کنم و تنها در اندیشه تامین هزینه های موادمخدر بودم تا این که روز گذشته، زمانی که در حال دستبرد به یک خودروی پراید بودم ناگهان ماموران نیروی انتظامی را بالای سرم دیدم و آن ها مرا به کلانتری انتقال دادند و ... ...
عاشق بازیگری طعمه مرد پولدار شد
در میانه راه مدعی شد زن تنهایی است و دنبال کار می گردد. به او گفتم که برای انجام کاری باید به خانه ام بروم که اصرار کرد همراه من بیاید و بعد او را به خانه اش برسانم. با خودروام وارد پارکینگ خانه ام شدم و از زن جوان خواستم داخل خودرو منتظر بماند، اما او پشت سرم وارد خانه ام شد و دقایقی بعد هم مرد جوانی که مدعی بود شوهر او است وارد خانه ام شد. مرد جوان که سلاح سرد همراه داشت مرا کتک زد و مدعی شد که ...
عشق به بازیگری زن جوان را تبدیل به سارق کرد
زنی که عاشق بازیگری بود به دام یک کارگردان قلابی گرفتار شد و با تهدیدهای وی، سر راه رانندگان خودروهای مدل بالا قرار گرفت تا دست به سرقت از آنها بزند. به گزارش همشهری، چند روز قبل مردی به اداره پلیس رفت و گفت در دام زن و مرد سارقی گرفتار شده است. وی در توضیح ماجرا گفت: سوار بر ماشینم بودم تا به خانه ام بروم. در یکی از خیابان های شمال تهران چشمم به زنی جوان افتاد. او کنار خیابان ایستاده و ...
مرگ مرموز زن جوان در خانه
به گزارش بخش حوادث سایت خبرمهم ، ساعت 10 صبح دوشنبه 13 بهمن خبر مرگ زن جوانی در خانه اش به پلیس اعلام شد. وقتی مأموران در محل حاضر شدند دختر نوجوان خانواده به مأموران گفت: من در اتاقم بودم وقتی وارد سالن پذیرایی شدم ناگهان مادرم را دیدم که بی هوش روی زمین افتاده بود. از دیدن این صحنه شوکه شدم و فریاد کشیدم پدرم از اتاق بیرون آمد و بعد با اورژانس تماس گرفتیم. زمانی که امدادگران در محل حاضر شدند ...
زن 22 ساله: هیچ یک از ازدواج های موقت من دوام نداشت
های دلاری شوهرش نقشی ندارد درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی گفت: دختری خردسال بودم که مادرم من و برادر سه ساله ام را رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت چرا که پدرم مردی شیشه ای بود و آن ها با هم اختلاف داشتند. بعد از این ماجرا پدرم منزلی را اجاره کرد و ما به زندگی ادامه دادیم تا این که هفت سال قبل جوانی به نام فولاد به خواستگاری ام آمد و من پای سفره عقد نشستم. یک سال از دوران نامزدی ما گذشته ...
فروش گردنبند برای پذیرایی از مهمان
تسلیمی در این باره گفته است: باشو غریبه کوچک فیلمی بود در ستایش صلح و دوستی. خیلی دلم می خواست آن را در ایران و در میان تماشاگران ایرانی می دیدم. به ویژه اهالی گیلان، چراکه اولین بار بود که در تاریخ سینمای ایران، در یک فیلم ایرانی به طور جدی از زبان گیلکی استفاده می شد. بدون اینکه از این زبان به عنوان وسیله ای برای ایجاد خنده و شوخی استفاده شود. برای من بازی در این فیلم، ابراز ستایش و قدردانی ای بود از مادربزرگم که مرا از کودکی و پس از مرگ نابهنگام مادرم، منیره تسلیمی که از بازیگران مهم تئاتر و سینمای ایران در سال های 1320 و 1330 بود، بزرگ کرد. برایم این فیلم ادای احترام ...
روایت زندگی تاکسیرانی که هم محله ای پهلوان تختی بود
ترین اتفاق کودکی، که بازگو کردنش تمام رنج آن سال ها را دوباره در دلش زنده می کند، مربوط می شود به یک روز زمستانی. در یک اتاق کوچک شاید حدود 6 متر زندگی می کردیم،.مادرم زن تمیزی بود. پرده های اتاق کوچک ما بسیار سفید بود. مادرم سر کار بود و من مدرسه، چله زمستان بود. برف زیادی آمده بود شاید تا زانوی من برف بود. تازه از مدرسه آمده بودم، مادرم هم از سر کار آمده بود. در اتاقمان یک چراغ گردسوز بود که یک ...
راهزنی یک دختر و پسر در جاده هراز برای جور کردن خرج عروسی
منتظر ماشین می ایستادیم و راننده های تنها را به دام می انداختیم. من بعد از سوار شدن به ماشین طنابی را که همراه داشتم دور گردن راننده می انداختم وبا تهدید دست به سرقت می زدم. من اموال سرقتی و دو خودویی را که دزدیده بودم به یک مالخر فروختم. وی ادامه داد: باور کنید دخترعمویم در این ماجرا ها دخالتی نداشت. او فقط همراهم بود. دختر جوان نیز گفت:باور کنید من به خاطر علاقه به پسر عمویم ...
چند بار زیر گریم بی هوش شدم!
بود که طی بازیگری ام تجربه کردم. از ساعت 14 تا 16:30 گریم صورتم انجام می شد و بعد کلاه گیس را به سرم می چسباندند. نمی دانید در گرمای هوا، چه شرایط سختی را سپری کردیم ولی گروه با عشق و محبت کار می کردند و من هم انگیزه داشتم. کدام ویژگی نقش شما را جذب کرد؟ نقش جذبم نکرد، بلکه محبت گروه مرا جذب کرد. خانم آبیار به من گفت برای این نقش خیلی گزینه داشتم، ولی بیشتر تو در نظرم بودی ...
گریم حرفه ای دختر سارق برای سرقت میلیونی
ام را ترک کرد و روز بعد تماس گرفت تا برای برداشتن وسایلش به خانه ام بیاید. وی گفت: او به خانه ام که آمد شروع کرد به جمع کردن وسایلش. بعد برایم یک فنجای چای ریخت. چای را که نوشیدم دچار سرگیجه و خواب آلودگی شدم. به سمت اتاق خواب رفتم که کمی استراحت کنم اما دیگر چیزی نفهمیدم. چشمانم را که باز کردم در بیمارستان بودم. پرستو مرا بیهوش کرد و همه پول ها، طلاها و دلارهایم را که حدود 150میلیون تومان ...
روایت زنی که با انتخابی اشتباه به دام هیولایی شوم افتاد
. زن جوان گفت: سال ها قبل در حالی که تازه دیپلم گرفته بودم و خودم را برای شرکت در کنکور آماده می کردم سروکله یک خواستگار ظاهرفریب پیدا شد و خانواده ام که برای عروسی ام خیلی عجله داشتند بدون اینکه نظر مرا جویا شوند یا اینکه تحقیقات درست و حسابی انجام دهند به او جواب مثبت دادند. متاسفانه والدینم که خودشان را عقل کل می دانستند وقتی با مخالفت من روبه رو شدند با ناراحتی سرزنشم کردند و گفتند ...
15 سال حبس سرانجام زورگیری های زن و شوهر جوان در جاده چالوس
. او در تشریح ماجرای سرقت گفت: در جاده چالوس در حال رانندگی بودم که متوجه شدم زوج جوانی کنار جاده ایستاده اند، چون جوان بودند فکر کردم خانواده هستند دلم برایشان سوخت و سوارشان کردم. چند دقیقه ای نگذشته بود که به یکباره مرد جوان از پشت سر به من حمله کرد و طنابی به دور گردنم انداخت به گونه ای که داشتم خفه می شدم. همان لحظه از من خواست تا خودرو را متوقف کنم. پس از توقف خودرو آنها مرا پیاده کردند و بعد ...
هوسرانی؛ انگیزه قتل زن جوان
را دستگیر کردند و بدین ترتیب با حضور مقام قضایی در کلانتری تحقیقات در این باره آغاز شد. محمد- الف-ص که هنوز دستانش خون آلود بود، در کنار ماموران انتظامی قرار گرفت تا محل وقوع جنایت را نشان بدهد. دقایقی بعد، متهم 19 ساله، به نخاله های ساختمانی در زمین های کشاورزی منطقه پنجتن 55 اشاره کرد که جسد غرق در خون زن جوان از فاصله دور نمایان بود. متهم مذکور که دچار عذاب وجدان شدیدی ...
روایتی از زندگی همسر شهید غواص علی اکبر ابراهیمی | 18 ماه عاشقی، 38 سال بغض
کردم سرشب بخونم بعد ها می فهمیدم که او نماز شب می خوانده. یک چیزی به دلم افتاده بود که دارد همه چیز تمام می شود. وقتی از خانه می رفت بیرون همش با خودم می گفتم: نکند علی برنگردد؟ او هم من را دوست داشت و به همه این را می گفت. وقتی باردار بودم به خواهرم و مادرم گفته بود: حمیده خوشگل شده حتی روزی که زایمان کردم، رفته بود که مادرم را بیاورد، بهش گفته بود: این قدر حمیده خوشگل شده که حساب ...
قتل مادر به خاطر یک دختر / خواهرم شاهد بود + گفتگو و عکس
به پلیس اطلاع داده شد و با حضور کارآگاهان پلیس آگاهی البرز، تحقیقات برای رازگشایی از قتل این زن آغاز شد. .پسر جوان به نام مهران در بازجویی ها به قتل مادرش اعتراف کرد و گفت: امروز با مادرم درگیر شدم و در یک لحظه کنترلم را از دست دادم و با روسری و دست او را خفه کردم. من به دختری علاقه داشتم و مادرم مخالف ارتباطم با آن دختر بود و می گفت او معتاد است. در ادامه تحقیقات مشخص شد، خواهرش نیز ...
خالی کردن حساب زن سالخورده با گریم چهره او!
سرویس حوادث جوان آنلاین: چندی قبل به مأموران پلیس تهران خبر رسید سارق یا سارقانی زن سالخورده پولداری را در خانه ویلایی اش در شمال تهران بیهوش کرده و اموال گرانقیمت او را سرقت کرده اند. دختر زن سالخورده که موضوع را به مأموران پلیس خبر داده بود، گفت: مادرم پس از فوت پدرم در خانه اش تنها شد و ما هم برای او خدمتکاری استخدام کردیم. چند روز قبل خدمتکارش را اخراج کرده بودیم و قرار بود به زودی ...
پسر 14 ساله ارمنی با تفنگ پلاستیکی با ساواک می جنگید + تصاویر
در آن آشفته بازار رفتم برای خریدن یک تفنگ اسباب بازی که صدای شلیک ترقه اش مثل یک تفنگ واقعی باشد. تفنگ را چند شب زیر بالشتم می گذاشتم و می خوابیدم. فکر می کردم من حتماً باید اسلحه داشته باشم تا بتوانم از اطرافیانم دفاع کنم. دریکی از همان شب ها حدود ساعت 2 نیمه شب یکی محکم در خانه مان را می کوبید و فریاد می زد که بازکنید. برادر بزرگم خانه نبود رفته بود برای گشت زنی محله. خانه مان یک طبقه بود و ...
از 11 بار گرفتاری یک بی گناه تا سرقت از دختران پولدار
.... چون پلاک موتور را جعل کرده بود. یک موتور سرقت کرد. پلاک یک موتور، درست شبیه موتور سرقتی اش را جعل کرد. بعد هم به تبهکاری هایش ادامه داد. تصورش این بود که هیچوقت دستگیر نمی شود، اما بالاخره گرفتار شد. بیش از 100 دزدی انجام داد. سناریوی تازه او صبح دیروز در حیاط پلیس پیشگیری پایتخت داستان دزدی هایش را روایت کرد: تازه از زندان آزاد شده بودم. بی پول بودم و بیکار. برای همین ...
کوتاه از حادثه/شلیک مرموز به دختر 13ساله
بعد از دستبرد 500میلیون تومانی به این خانه سوار بر یک خودروی پراید متواری شده بودند. بررسی ها نشان می داد که در زمان سرقت، زنی 70ساله در خانه تنها بوده است. او در تحقیقات گفت: قرار بود به زودی مراسم عروسی پسرم را جشن بگیریم. به همین دلیل حوالی غروب، همگی اعضای خانواده ام برای خرید عروسی از خانه خارج شدند و به بازار رفتند. من هم در خانه ماندم و سرگرم تماشای تلویزیون بودم که ناگهان در باز شد و ...
برق زندگی مجید را تاریک کرد
یک شب همه رویاهایشان با مرگ همسرش پرپر شد. پس از آن اتفاق، زمانی زیادی طول کشید تا مجید خود را پیدا کند و به زندگی عادی برگردد. در این فاصله به پیشنهاد خانواده و اطرافیان سعی کرد زندگی جدیدی را برای خود تشکیل بدهد. کمی بعد با دختری جوان آشنا و وصلت کرد اما همه چیز آن طور که مجید می خواست پیش نرفت. اختلافات میان وی و همسرش بالا گرفت و چندی قبل از آن حادثه شوم همسرش خانه را به قصد خانه ...
جنجال ازدواج 50میلیونیِ دختر 15ساله
اجبار در خانه ماندم و مشغول پاک کردن زعفران شدم تا از این طریق درآمدی کسب کنم و با پول هایی که گاهی پدر و مادرم به عنوان پول توجیبی به من می دادند برای خودم پس اندازی داشته باشم اما در این میان همواره به خاطر توهمات شیشه ای پدر و مادرم در عذاب بودم، چون آن ها مدام مرا کتک می زدند به گونه ای که آثار آن روی بدنم باقی می ماند. در عین حال من همه ناملایمات زندگی را تحمل می کردم تا این که یک ماه ...
خون می دهیم تا اسلام عزیزمان به پیروزی برسد
ها را پر کنیم مادر عزیزم هر وقتی که من شهید شدم و لایق شهادت بودم باید برای من یک قطره اشک هم نریزید و الا مدیون هستید به خون شهدا. مادر باید خون های ما ریخته شود تا صدامیان بفهمند که ما جوانان خون می دهیم تا اسلام عزیزمان به پیروزی برسد مادر اگر من شهید شدم من نمی خواهم که خانواده ام ناراحت بشوند باید خوشحالی کنند مخصوص خواهرانم و برادرانم باید مرا ببخشند که من آنها را کتک زدم مادرم من ...
رنجی که مادرم برد
دوست داشتند. مثل یک خواهر. مادرم این قدر که عکس خندان با این ها دارد، با خواهرانش ندارد. البته مادرم رنج هایی هم برد. از این جمله سال های تنهایی در جوانی بود. پدرم بسیار در سفر بود. گاهی ماه ها در سفر بود. یا در شکار. و مادرم تنها با بچه ها در خانه و مراقب زندگی. رنج دیگری که مادرم برد، دوری از فرزندان بود که تا حال ادامه دارد. این خیلی برایش سخت بود. *عکس پدر و مادر است و برادرم اسدالله. روز اعلام آزادی حجاب در زمان محمدظاهر شاه، حوالی 1340. حالا تصور کنید که حجاب مردم هرات چگونه بود که این آزادی اش به حساب می آمد. انتهای پیام ...
اخبار حوادث روز، 99/11/15
...: ساعت 10 صبح دوشنبه 13 بهمن خبر مرگ زن جوانی در خانه اش به پلیس اعلام شد. وقتی مأموران در محل حاضر شدند دختر نوجوان خانواده به مأموران گفت: من در اتاقم بودم وقتی وارد سالن پذیرایی شدم ناگهان مادرم را دیدم که بی هوش روی زمین افتاده بود. از دیدن این صحنه شوکه شدم و فریاد کشیدم پدرم از اتاق بیرون آمد و بعد با اورژانس تماس گرفتیم. زمانی که امدادگران در محل حاضر شدند اعلام ...
با مادری مبارز که هم سلول دخترش شد
اه را بکشی! آخر چرا خودت را بدبخت می کنی و... گفتم: فقط همانی که گفتم می خواستم آینده ی هفت دخترم را روشن کنم، زن دکتر و مهندس شوند... پوزخندی زد و از سلول خارج شد. چند روز بعد آمدند و گفتند که شانس آوردی، نصیری ضمانت تو را کرده که آزادت کنیم، برو و ما را از این کثافت و بوی گند راحت کن! بعد مرا به اتاقی بردند و تکه کاغذی نشانم داده گفتند: زیرش انگشت بزن، گفتم: من بی سوادم، تا برایم ...
99 پیام تبریک روز مادر و روز زن برای تمام زنان خانواده
...> خداوند لبخند زد و از لبخند او مادر آفریده شد لبخند زیبای خداوند روزت مبارک ******** امروز روز توست مادرم و چه زیباست که وقتی از تو حرف می زنم، احساس می کنم به خدا نزدیک ترم و در مقدس ترین نقطه زندگی قرار گرفته ام. وقتی نام مقدست را بر زبان می آورم، بغض گلویم را می فشارد شاید این نشان عشق خالص و پاک است روزت مبارک ******** مادر عزیزتر ...
چند روایت درباره اینکه مادرها همیشه هستند، حتی اگر در پیش چشمانمان نباشند
شود و زندگی عادی مان را از سر بگیریم. این تلفیقِ احساس پذیرش و انکار مرگ مامان روز مرگش و روز های بعد هم ادامه داشت. مامان صبح روز بیست و هفتم مهر سال 82 تمام کرد، حول و حوش ساعت 7 صبح، اما ما، یعنی من و بچه های هم سن و سال من توی فامیل، همان شب دور هم جمع شدیم و شروع کردیم به بگوبخند و جوک گفتن و ادا درآوردن و هزار و یک جنگولک بازی دیگر. صبحش چرا، به گریه و هق هق و زاری گذشته بود. مدرسه بودم که ...
کودکم مرا ببخش
روز را در خانه یکی از دوستانش سپری می کرد. 20سالش بود، دوباره تن به ازدواج داد. این بار با مردی قمارباز که مسیر زندگی اش را تغییر داد. خودش می گوید: زن سیامک که شدم، نمی دانستم تا این اندازه شرایط این خانه بد است، خانه سیامک پاتوق دوستانش بود و من هم برده آنها شده بودم. تازه فهمیدم که در این خانه چه می گذرد که ونوس دخترم به دنیا آمد. مواد همه زندگی همسرم شده و تردد مردها در آن خانه به ...