دیدار با خانواده شهید سرلشکر حسن آبشناسان | موقع شهادت 170 تومان در حسابش ...
سایر منابع:
سایر خبرها
شاخه گُلی روی تَلِ خاک شکوفه داد
است می پردازد. مثلاً درباره عباس غسالی دُمشهری : وی متولد پنجم خرداد 1332 در روستای دُمشهر از توابع میناب است. پدرش حسین و مادرش رقیه نام دارد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در 23 تیر 1361 در منطقه کوشک شهید شد. پیکر او هرگز یافت نشد. شاخه گُلی روی تَلِ خاک را امیرحسین والا گرد آورده، و نشر سومیتا با شمارگان 500 نسخه، در 86 صفحه و قیمت 65 هزار تومان در سال 1401 چاپ و منتشر کرده ...
زن جوان: شوهرم از من می خواست که شب ها با دوستانش هم آغوشی کنم!
یک زن جوان درباره ماجرای ازدواجش با مردی بی بند و بار گفت: پدرم کارگری ساده و بی سواد بود که به سختی می توانست هزینه های زندگی خانواده 5 نفره اش را تامین کند. به همین دلیل هم هیچ کدام از خواهران و برادرانم نتوانستند حتی تا مقطع دیپلم تحصیل کنند. من در خانواده ای بزرگ شدم که نه تنها از اوضاع مالی نامناسبی برخوردار بود بلکه پدر و مادرم هیچ گاه توجهی به نیازهای عاطفی و روحی ما نیز نداشتند. با وجود ...
همسر شهید: در نوجوانی دعا کردم از خانواده ما کسی به شهادت برسد
، دستم را بلند کردم و از خدا خواستم میشه توفیق نصیبمون بشه و از خانواده ما کسی به مقام باعظمت شهادت برسه . خلاصه چند سالی گذشت و برادر بزرگترم قدرت الله بغدادی فروردین سال 1361 به جبهه رفت و در عملیات فتح المبین به شهادت رسید. هنوز هم از اهالی محل بپرسید، از این جوان نمونه در دینداری، تقوا و حیا یاد می کنند. این دنیا برای برادرم مانند قفس کوچکی شده بود تا اینکه گذشت و سال 1362 ...
آرزویی که با شهادت برآورده شد
.... سیدمحمد مشکوهًْ الممالک لطفا خودتان را معرفی کنید. زهرا رستگار هستم خواهر شهید محمد رستگار. ما چهار خواهر هستیم و چهار برادر که یکی از برادرها فوت شدند و یکی دیگر شهید. محمد متولد سال 45 بود و در 11 اسفند 68 در جزیره مجنون به شهادت رسید. او برادر سوم و فرزند بزرگ تر از من بود. پدرم معمار بود و به رحمت خدا رفته است، مادرم خانه دار و در قید حیات است. از ...
زندگی برادرم مثل وصیتنامه بود
بر ویلچر بنشیند ، فریدون با این روحیه ای که دارد تحملش سخت می شود. خواهر شهید روشندل سلیمانی با اشاره به شنیدن خبر شهادت برادرش گفت: صبح زود بود که می خواستم بچه هایم را به مدرسه بفرستم، همسرم گفت: امروز نمی خواهد بچه ها را به مدرسه بفرستیم، من چون فکر می کردم برادرم فریدون مجروح شده گفتم می خواهم با مادرم برای ملاقات فریدون به بیمارستان برویم که همسرم دوباره خواست بچه ها به مدرسه نروند ...
همسر برای پرداخت کرایه خانه پیشنهاد بی شرمانه به من می دهد/ صاحبخانه مجرد است و...
خواستم در خانه به مادرم کمک کنم تا این که خودم زندگی مستقلی را تشکیل بدهم. در حالی که 21 ساله بودم یکی از همسایگانمان مرا برای پسرش خواستگاری کرد. اگرچه آن خانواده را از سال ها قبل می شناختیم، اما هیچ اطلاعی از وضعیت درون خانواده آن ها نداشتیم و تحقیقی هم در این باره نکردیم چرا که به دلیل وضعیت جسمی پدرم خواستگار زیادی نداشتم. از سوی دیگر نیز بهادر هم مانند پدر من از نظر مالی بسیار ...
تندروی برخی سلیقه من نیست، اما به آن ها احترام می گذارم/ شنیدن بعضی تهمت ها برایم عادی شد
دعا و محبت اهل بیت بود. همه این ها سنگ بنای زندگی آینده من شد. پدر خیلی مرا به درس خواندن تشویق می کرد. در جمع دوستان خود موفقیت های مدرسه ای مرا باعث افتخار خود می دانست. اگر دوستانش از من سؤالی می کردند و من به خوبی پاسخ می دادم، این مسئله باعث خوشحالی پدرم می شد و مرا نیز به ادامه تلاش تشویق می کرد. البته پدرِ مادرم هم اگرچه در کسوت روحانیت نبود، تحصیلات حوزوی داشت و در جوانی از ...
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 55
وجودم را پر کرد. سبک شده بودم. یکی از سربازها ساک کوچک را برداشت. وقتی به موضع برگشتیم دیدم آن سرباز پسته می خورد. به او گفتم پسته از کجا آوردی؟ گفت در ساک آن پاسدار بود که دفنش کردیم. به او گفتم کار بسیار بدی کردی. بعدها آن ساک را روی میز سروان نبیل دیدم. آن مهر نماز که از جیب پاسدار برداشته بودم مدتها با من بود. یک روز به مرخصی رفتم. در خانه با آن مهر نماز می خواندم. مادرم ...
دردسر ازدواج مدیرعامل یک شرکت با دختر توهمی
... یک سال از این کارها البته بچه بازی هایم نگذشته بود که روی دیگر پژمان را دیدم، مردی آرام به یک دیگ پر از آب جوش تبدیل شده بود که هر لحظه امکان انفجار وجود داشت.او حتی قید بچه را هم زد و خیلی زودتر از آنجه که تصور می کردم، با دادن مهریه، طلاقم را داد و به خانه پدری ام برگشتم. هر بار با او تماس می گرفتم تا بخواهم به خاطر بچه کوتاه بیاید، یک جمله می شنیدم: تو من را نزد همه شکستی و ...
تهران به روایت نواده مظفرالدین شاه | ماجرای جالب اولین آدامسی که دست تهرانی ها رسید | روایت قحطی، بیکاری ...
مصری که دانشجوی دکترا بود، آشنا شدم و با هم ازدواج کردیم و به قاهره رفتیم؛ حدود سال 1958 یا 1959 بود. ما صاحب دو فرزند شدیم که یکی شان با بیماری قلبی به دنیا آمد. این بچه بعداً فوت کرد و همین اتفاق سبب شد من بتوانم دل بکنم و نزد خانواده ام برگردم. مصر آن زمان جای خوبی برای زندگی بود و مردم بسیار خوب مهربانی داشت، اما به هر حال دوری از خانواده و وطن من را آزار می داد. حدود چهار سال در مصر بودم ...
بازیگر معروف سریال های طنز: نباید یک لکه سیاه در زندگی ام باقی بماند
بچه ها از مدرسه می آمدند و می رفتند بازی می کردند، اما من از مدرسه می رفتم سر کار؛ دست فروشی می کردم. همیشه به طنز می گویم من همه دوره های تحصیلی ام را پنج ساله گذرانده ام؛ ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و حتی دانشگاهم، هر کدام پنج سال طول کشید. وقتی وارد سینما شدید چه کسی مشوق شما بود؟ پدرم فیلمساز بود، اما با بازیگر شدنم مخالف بود، چون چشم من انحراف دارد. می گفت که می روی نقش ...
آقا محمدصادق روایت 2 شهید از خاندان مروجی طبسی
جان به در برده نام دارد که زندگی شهید محمدصادق خوشنویس را بازگو می کند. محمدصادق طبسی از فرزندان آیت الله مروجی طبسی بود که 23 دی 1365 در منطقه شلمچه و عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. همچنین یکی از نوادگان مرحوم طبسی به نام محمدصادق خوشنویس نیز که فرزند مرحوم آیت الله محمدجعفر خوشنویس بود، اسفند سال 1366 در سن 16 سالگی به دست نیرو های بعثی در جنگ تحمیلی به فیض شهادت نائل آمد. محمدصادق ...
شهادت در لباس غواصی / بازگشت سرافرازانه از ام الرصاص
تنها بماند و خسته شود. احترام و رعایت حال پدر و مادرم برای او اولویت بود، به همین خاطر میزان محبت آن ها به سیدسعید خیلی بیشتر از بقیه بود. تربیت خوب او در دامان پدرم باعث شده بود که او نیز بقیه فرزندان کوچک تر از خودش را در خانه خوب پرورش دهد. در درس هم ممتاز بود. کلاس ریاضی همیشه در خانه ما برپا بود. شاگردانی که در درس ها ضعیف بودند، همیشه روی کمک سعید حساب می کردند. پنهان ...
مریم پس از همخوابی همزمان با مردان غریبه در خیابان معتاد شد
بود عین شیره کش خانه، دوستانم با خواهر و مادر و دوست پسرشان می آمدند و مواد می زدند، همسایه ها معترض بودند ولی کسی که معتاد است هیچ چیز برایش مهم نیست. تا اینکه تصمیم گرفتم از آن وضعیت بیرون بیایم و ترک کنم. رفتم کمپ و ترک کردم. پدرم یک مردی را آورد و گفت که با این ازدواج کن. پدرم خیلی به او اهمیت می داد. همه کارهای پدرم را می کرد. من هم دختر مجرد بودم. خانه داشتم و مستقل بودم، عاشق آن مرد شدم و چون ...
تجاوز فجیع و دسته جمعی به دختر جوان در تهران | ماجرا چه بود؟
مادر و خواهر و برادرت؟ وقتی چهار ساله بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند. من با مادرم زندگی می کردم. یک روز مادرم تصمیم گرفت شوهر کند و به من گفت برو خانه پدرت. وسایلم را دستم داد و من راهی خانه پدرم شدم. تقریباً 10 ساله بودم. درسم خیلی خوب بود. نامادری ام با من خیلی خوب رفتار می کرد. دو خواهر هم داشتم. پدرم چند سالی بود که ازدواج کرده بود. حتی یکی از خواهرهایم از من بزرگ تر بود. پدرم ...
زرنگ بود که شهادت او را برگزید!
پدر و جانبازی در جنگ تحمیلی محمدنبی همان ابتدا به حضور پدر در دوران جنگ تحمیلی اشاره می کند و می گوید: ما اهل افغانستان هستیم. پدرمان از رزمندگان و جانبازان دوران دفاع مقدس بود. ما معنای جهاد و شهادت را از میان خاطرات و واگویه های پدر از روز های جهادش آموختیم. محمدالله محصل بود و یک سال مانده بود تا دیپلمش را بگیرد که راهی ایران شد و خودش را به جمع مدافعان حرم جبهه مقاومت برساند. ما سه خواهر و پنج برادر هستیم که از میان همه برادران رزمنده ام، محمدالله به افتخار شهادت دست پیدا کرد. ایشان زبان عربی، انگلیسی و پشتو را خوب می دانست. مشغول درس و مشق بود که از طریق دوستان و هموطنان مان در فضای مجازی متوجه وضعیت جنگ سوریه ش ...
عید امسال منتظر من نباشید
می کرد، حتی دوشادوش پدر در مزرعه کار می کرد. روحیه شهادت طلبی از آغاز جنگ در اعمال و اخلاق سیدجواد کاملا مشهود بود. آخرین بار که به جبهه اعزام می شد، به برادر بزرگترش گفته بود: عید امسال منتظر من نباشید من دیگر در منزل و جمع شما نخواهم بود. حلالم کنید و از همگان برایم حلالیت بطلبید. سرانجام در روز بیست و پنجم بهمن ماه 1364، در عملیات والفجر 8 ، به عنوان خط شکن در منطقه عملیاتی اروند کنار (فاو) آنقدر جنگید، تا اینکه به علت جراحات شدید از ناحیه پهلو، صورت و دست، شهید شد و در نهایت پیکرش در گلزار شهدای شنبه بازار (سبزقبا) به خاک سپرده شد. ...
مختصری از زندگینامه تکاور شهید احمد فروزان
به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای کهگیلویه و بویراحمد ، در 17 فروردین 1348 هنگامه سحر وآغازین طلوع شمس جلید و وقوع تجدید حیات در کالبد طبیعت خداوند رشحه ای در شریان خانواده محروم ومذهبی دمیدن گرفت.نام شهید: احمد نام پدر: الماس تاریخ تولد: 1348 محل تولد: روستای دشتروم تاریخ شهادت: 67/5/5 محل شهادت: اسلام آباد زیارتگاه: گلزار شهدای دهدشت زندگینامه بسم رب الشهدا والصدیقین در 17 ...
پدر سردار شهید خداداد آسمانی شد
به گزارش خبرگزاری صداوسیمای مازندران، محمدقلی خداداد هتکه پشتی پدر سردار رشید اسلام شهید سبزعلی خداداد صبح دیروز دعوت حق را لبیک گفت و به فرزند شهیدش پیوست. یادآور می شود سردار شهید سبزعلی خداداد در سال 1338 در یک خانواده مذهبی در شهرستان بابل پا به عرصه گیتی گذاشت و با فرا رسیدن سن تحصیل به مدرسه رفت و دوران ابتدایی و متوسطه را به پایان رسانید و موفق به اخذ دیپلم شد. در دوران رژیم ...
زندگینامه شهدای غواص علی اصغر بیات و مهدی حیدری
به گزارش سراج24 ؛ امروز می خواهیم مختصری به زندگینامه دو شهید عزیز غواص دفاع مقدس بپردازیم. زندگینامه شهید علی اصغر بیات در یکی از روزهای سرد زمستان سال 1342 دلیرمردی در این وادی قدم گذاشت که نامش علی اصغر و نشانش بیات بود. او از همان کودکی توجه خاصی به افراد فامیل داشت. او هم زمان با درس خواندن به کار لوله کشی مشغول شده بود و به طور مستقل کار میکرد، وقتی جنگ تحمیلی شروع شد ...
ملاقات با رهبر انقلاب، التیام بخش زخم دلمان بود
شاهچراغ می گذراند. پدرم در مردمداری بی نظیر بود معروف است که می گویند دخترها بابایی هستند و ارتباط بین دختر و پدر، صمیمانه تر است. طاهره آزادی شیری، به نقل مهربانی و خوش خلقی پدرش در خانواده و همچنین در ارتباط با دیگران می پردازد. وی می گوید: پدرم در مردمداری بی نظیر و خلق و خوی نیکوی او زبانزد اهل محل بود، هر کس به خانه او می آمد مثل فرزندان خودش را ارج می ...
گذری بر زندگی دانش آموز شهید جهانشاد عبدی
سربند (پانا) - شهید جهانشاد عبدی یکی از شهدای دانش آموز سربندی است که در منطقه دهلران به شهادت رسید. شهید جهانشاد عبدی یک فروردین ماه سال 1346 در روستای گلزرد عبدی در منطقه سربند از توابع استان مرکزی در خانواده ای مذهبی و ساده زیست و متدین دیده به جهان گشود. شهید عبدی سال 1353 وارد دبستان شد و تا راهنمایی ادامه تحصیل داد و با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی در جبهه های نبرد ...
شهید قربانی : حرکت در صراط مستقیم یک توفیق الهی است
به گزارش دفاع پرس از مشهد، جهادگر خرسانی امیررضا قربانی سال 1346 در شهر مقدس مشهد دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را گذراند اما بدلیل شرایط نامساعد اقتصادی خانواده نتوانست ادامه تحصیل دهد و به کار قنادی مشغول شد. با آغاز جنگ تحمیلی حدود 13 ماه در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضور یافت و سرانجام پنجم مهر 1366 در پاسگاه زید بر اثر ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت ...
من از خیانت شوهرم گذشتم اما او نه...
را دیده بودم در همان جا دفن کردم و در این باره با هیچ کس حتی خانواده خودم سخنی نگفتم تا آبروی همسرم و زندگی خودم حفظ شود. با آن که این همه سال برای یافتن شغلی مناسب تحصیل کرده بودم. ولی به امور خانه داری مشغول شدم تا فرزندم را تربیت کنم. اما نمی دانم چگونه در دام حیله گری های فضای مجازی افتادم و مسیر زندگی ام را به بیراهه کشاندم. روزی همان طور که در حال ...
راز زن خیانتکاری که شوهرش را به کام مرگ کشاند
اعتماد آنلاین: دختر نوجوان راز خیانت مادرش را لو داد و فاش کرد مادرش با همدستی مردی مرتکب قتل پدرش شده است. حالا متهمان این پرونده به قصاص و حبس محکوم شده اند. این زن که با شوهرش اختلافات زیادی داشت با کمک مردی او را بیهوش کرده و سپس به قتل رسانده است. سه سال قبل به پلیس اطلاع داده شد مردی به نام جهانگیر در خانه اش جان داده است. با انتقال جسد به پزشکی قانونی مشخص شد جهانگیر ...
عیدی خاص مولا در عید غدیر
برای چیدن سفره غدیر و دوختن لباس نو داشتم. همیشه با برادرها و خواهرم دعوا می کردم که روز عید غدیر من قرآن را برای پدرم نگه دارم. آخر پدرم عیدی از لای قرآن به مهمان ها می داد. مادرم می گفت: سیده سمانه بیشتر از بقیه بچه هایم عاشق عید غدیر است. اما حالا دلشکسته و غمگین گوشه خانه منتظر آمدن همسرم بودم که از رختخواب بلندم کند، آبی به صورتم بزند و کمک کند تا چند قدمی را در خانه راه بروم. چه آرزوهایی ...
حفظ حجاب، سنگر مبارزه کفر و فساد است
به گزارش خبرنگار ساجد دفاع پرس ، شهید فرامرز (عباس) بیات ششم مرداد سال 1344 در تهران چشم به جهان گشود. وی با شروع جنگ تحمیلی به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضور یافت، تا این که سرانجام پنجم مرداد سال 1367 با سمت مسئول گروهان در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. این شهید والامقام در وصیت نامه خود نوشته است: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ ...
توسل به پروردگار، هنگام بروز مشکالات و مصائب
المال است ولی پول آن را به جبهه داده ام ولی بااین حال حتماً آن را تحویل جبهه بدهید. به پدر و مادر و برادر و خواهر و آشنایان و اقوام چند توصیه دارم: 1-مادر و پدر عزیزمی عزیزانی که به خاطر بزرگ نمودن من زحمت های بسیار متحمل شدید از شهادت من هیچ ناراحت نباشید، بلکه افتخار هم نمایید و این را قبول کنید که من امانتی بودم از طرف خداوند متعال. ان شاءالله که مرا حلال کنید چون واقعاً در ...
نذر قاسم/ امیری که امیرالمؤمنین شده میرش
حاج قاسم را پرواند؛ جهان پهلوانی که همه ما زیر سایه او با اهریمن می جنگیم. وی با بیان اینکه جماعت شاعر از کلیشه بیزار است مگر کسانی که نان کلیشه را می خورند؛ اظهار کرد: آنچه در زیارت حاج قاسم مرا منقلب کرد این بود که دیدم یک دختر روستایی دستمالی از برادر بیمارش به پایه ی عکس مزار حاج قاسم بسته است و من منقلب شدم به ویژه وقتی فهمیدم نام پدر حاج قاسم، حسن بوده است؛ قاسم بن حسن! ...
وصیت شهید حبیب الله شفیعی
برای پدر و مادر سخت است، ولی خود می دانید که این موقعیت طوری است که نمی شود نشست و نگاه کرد و دشمنان اسلام به ما تجاوز کنند دفاع از اسلام و کشور اسلامی یک وظیفه و یک واجب آنی است و اگر ما که خود را مسلمان می دانیم به جبهه نرویم چه کسی می خواهد برود. امیدوارم که پدر و مادر عزیزم! با شهید شدن من در راه اسلام ناراحت نباشید و صبر داشته باشید و توکل به خدا کنید و شکر خدا را به جا آورید می ...