بزرگترین اشتباه زندگیم را کردم/ برای لذت بردن به شوهرم خیانت کردم!
سایر منابع:
سایر خبرها
زن شوهرکش از چوبه دار نجات یافت
او حمله کرده اند. بعد هم نگهبان دیگر را مقصر معرفی کردم اما خیلی پشیمان شدم و بعد از اینکه او هشت ماه بی گناه در زندان بود عذاب وجدان باعث شد راستش را بگویم و اعتراف کنم با راهنمایی نگهبان دیگر به شوهرم حمله کرده ام. حتی او بود که او از من خواست با نگهبان دیگر رابطه صمیمی برقرار کنم تا پلیس به او مشکوک شود. در تمام این مدت خانواده نگهبانی که مقصر معرفی اش کرده بودم بارها به ملاقاتم آمدند و از من ...
شیر سامرا پیشنهاد رشوه آقازاده ها را نپذیرفت
را تنش کنید. چند ماه بعد، یعنی دو هفته مانده به دنیا آمدن مهدی، خواب دیدم چند زن با چادرهای عربی مشغول تمیز کردن خانه ام هستند و با کلی اصرار از آنها خواستم که زحمت نکشند و اجازه بدهند که خودم خانه را تمیز کنم. در جواب اصرار من گفتند: فرزندی که قرار است به دنیا بیاید فرزند ماست و ما برای کمک به تو آمده ایم. وقتی که از خواب بیدار شدم با خودم گفتم این خانم ها باید از اهل بیت امام حسین (ع) باشند و ...
بستگان مرد اعدامی، از خانواده اولیای دم انتقام گرفتند
چند بار بعد از اجرای حکم به قصد انتقام گیری برای خانواده مقتول ایجاد مزاحمت کردند. زمانی که حال و روز خانواده جوان اعدام شده را دیدم، تصمیم گرفتم به قصد تنبیه و ترساندن خانواده مقتول، وارد عمل شوم. موضوع را با دوست قدیمی ام در میان گذاشتم که او قبول کرد کمکم کند. شب قبل از جنایت، بدون این که خواهرم متوجه شود، خودروی پرایدش را برداشتم و به خانه دوستم در اطراف شهریار رفتم. متهم به قتل ...
خیانت زن 60 ساله با مرد بنگاه دار؛ می خواستم آبروی شوهرم را ببرم!
.... او می گفت باید خانه ام را به عنوان مهریه به نام او سند بزنم. اما من قبول نکردم و همین موضوع باعث شدیدتر شدن اختلاف میان ما شد.مدتی بود به رفتارهای همسرم مشکوک شده بودم تا اینکه او را تحت نظر قرار دادم و متوجه شدم با مرد بنگاهی به نام اکبر در رفت و آمد است. اکبر 47 سال دارد و بنگاهش سر خیابان ما است. من که از رابطه پنهانی همسرم و اکبر شوکه شده بودم، ماجرا را به دخترانم گفتم و از آنها کمک ...
همراه با "محمدصادق صدوق"جانباز محله طیب | زندگی بدون درد لطفی ندارد
جبهه ها، از هر 2 گوش جانباز بودند. در سال های جنگ، پرده گوش های من هم پاره شد و حالا فقط 30 35 درصد شنوایی دارم. شاید از درد و رنج های این جراحات بپرسی؟ به قول شهید یدالله کلهر ؛ بدون درد که لطفی ندارد... جنگ که تمام شد، جوان 23 ساله ای بودم که فقط تا کلاس دوم دبیرستان درس خوانده، تنها پسر خانواده و مسئول رتق و فتق امور خانه بودم. وارد بازار کار شدم و همزمان درس را هم شروع کردم. 3 سال ...
صبحانه با طعم خمپاره
...، پوستش از بین رفته و بعد به مغزش اصابت و او به شهادت رسیده بود. آن فرد به دلیل اینکه بخشی از صورت پدرم از بین رفته بود نتوانست تشخیص دهد که او پدر من است یا نه من او را شناسایی کردم، دیدن آن صحنه برایم بسیار سخت بود؛ اما سعی کردم خودم را کنترل کنم؛ چون بیشتر خانواده ها عزادار بودند و گفتن این خبر به مادرم بسیار سخت بود؛ چون همه اقوام از خرمشهر رفته بودند و او کسی را نداشت، تصمیم ...
از همسرم جدا شدم و صیغه دوست صمیمی او شدم/ اینقدر توی گوش من خوند تا اغفال شدم و..
زن جوان در مورد قصه زندگیش گفت: به طور سنتی با “جلال” ازدواج کردم او کارمند بود و به من عشق می ورزید من هم به امور خانه داری مشغول شدم و با به دنیا آمدن دخترم روزگار شیرینی را سپری می کردم تا این که پای “همت” به زندگی ما باز شد. او از دوستان صمیمی همسرم بود و یک سال قبل از ما ازدواج کرده بود روزی که تولد دو سالگی دخترم را جشن گرفتیم او نیز به همراه همسر و فرزند خردسالش به جشن تولد آمد و این گونه ...
برای حجابی که داشتم بارها مورد آزار قرار گرفتم
مریم محمدی بازنشسته آموزش و پرورش و مجاهد و مبارز انقلابی گفت: در زمان پهلوی برای حجابی که داشتم بارها مورد آزار قرار گرفتم اما با همه سختی که داشت آن را حفظ کردم. مریم محمدی بازنشسته آموزش و پرورش ، مجاهد و مبارز انقلابی در گفتگو با خبرنگار فرهنگی حیات گفت: در زمان رژیم منحوس پهلوی 18سال داشتم که وارد دانش سرای راهنمایی تحصیلی تهران شدم. من آن زمان از نظر حجاب تقریبا کامل بودم اما ...
گفت وگو با یک مسیحی شیعه شده از برزیل تا ایران؛ امام حسین راه را نشانم داد+ فیلم
... وی می گوید: من در ابتدا مسیحی بودم اما با مطالعه داستان کربلا عاشق اهل بیت(ع) شدم و تصمیم گرفتم مسلمان شوم و بعد از تشرف به اسلام احساس کردم مسیر و هدفی را که همیشه به دنبالش بودم، پیدا کرده ام. این بانوی تازه مسلمان شده به شرایطی که قبل از تشرف به اسلام در کشور برزیل داشته است، اشاره کرد و گفت: در منطقه ای که من زندگی می کردم، لبنانی های زیادی بودند و صاحب کار من هم یک لبنانی مسلم ...
داستان صیغه دختر 16 ساله با مرد 28 ساله
دختر 16 ساله در تشریح سرگذشت اظهار کرد: 5 ساله بودم که اختلافات خانوادگی بین پدر و مادرم شدت گرفت. آن زمان پدرم که بنای ساختمانی بود و در یک پروژه بزرگ خانه سازی کار می کرد، به همین دلیل من و برادر 2 ساله ام نزد مادرم زندگی می کردیم و پدرم هر دو هفته یک بار سری به ما می زد و بعد از دو روز که در کنار ما بود اما در همین روزها پدر و مادرم مدام با یکدیگر مشاجره می کردند. ♥ کلیک کنید ...
خیانت زن جوان را به دادگاه کشاند / مادرشوهر عروس مچ گیری کرد !
عقد کردیم. هنوز پنج ماه از عقدمان نگذشته بود که متوجه شدم شوهرم با دختری دوست شده است. جالب اینجاست که زمانی که همسرم به خواستگاری ام آمده بود، از او پرسیدم با دختری رابطه داشته یا نه که انکار کرد و گفت قبل از من با هیچ دختری دوستی نداشته است. هشت ماه از مراسم عقدشان گذشته بود که زن جوان متوجه شد شوهرش با دختر جوانی دوست شده است. در یک فرصت مناسب گوشی شوهرش را برداشت و وارد تماس هایش ...
صبحانه با طعم خمپاره / گور دسته جمعی نوزادان
صورت مختصر با حضور خانواده افراد برگزار می شد، در مراسم دفن برادرم هم من، خواهر، دایی، همرزمان و دوستانش حضور داشتند؛ پدر و برادرم در کنار هم در گلزار شهدای خرمشهر آرام گرفته اند. گور دسته جمعی نوزادان روزهای اوایل جنگ یک روز هشت نوزاد که بر اثر موج انفجار یا بمباران سقط شده بودند را از طرف بیمارستان برای تدفین به ما تحویل دادند دوتای آنها را در آغوش گرفتم، 6 نوزاد دیگر را بر روی برانکارد گذاشتند و در قبرستان خرمشهر همه را در یک ردیف و یک قبر بدون نام و نشان به خاک سپردیم. ...
من بی عفت نیستم ! / شوهر دومم برای پسرخاله بی حیا و شوهر اولم نقشه دارد !
گاهی نیز با کیسه های پر از پول و اسکناس وارد خانه می شد، وقتی به رفتارهای نامتعارف او اعتراض می کردم پاسخم تهدید و کتک بود تا این که یک روز او را با محموله سنگین مواد مخدر دستگیر کردند و شوهرم روانه زندان شد. در عین حال او چند نفر را اجیر کرده بود تا مراقب رفت و آمدهای من باشند و همه رفتارهای مرا به او گزارش دهند! در این شرایط من فقط حق داشتم تا برای ملاقات او به زندان بروم و بقیه روزها را باید ...
به خاطر بدهی مجبور شدم زن صیغه ای بشوم! شب ها خواب ندارم!
ام آمد. من هم بلافاصله به خواستگاری او پاسخ مثبت دادم و پای سفره عقد نشستم، ولی روزگارم از آن جا به بی راهه فلاکت و بدبختی رسید که فهمیدم همسرم به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد. دیگر نمی توانستم با این شرایط به زندگی مشترک با او ادامه بدهم چرا که همه روزهای زندگی ام به مشاجره و قهر و دعوا می کشید. بالاخره چند سال بعد از او جدا شدم و نزد خانواده ام بازگشتم، اما از این که سربار ...
انتقام اسیدی قاتل از برادرش
از 3سال تصمیم به انتقام از برادرت گرفتی؟ بعد از آزادی کنار خانواده ام برگشتم. هرچند همسرم در مدت 13سالی که من نبودم هم برای دخترم مادری کرده بود و هم پدری. او را عروس کرده و جهیزیه اش را خریده بود. همسرم این همه سال منتظر آزادی من مانده بود با اینکه من یک محکوم به قصاص بودم اما بعد از آزادی باز سروکله برادرم پیدا شد. اوبا حرف هایش روی مخم می رفت و می گفت در مدت 13سالی که زندان بودم ...
اسیدپاشی به خاطر تهمت ناموسی
با مرد دیگری ارتباط دارد به تلفن همسرم زنگ می زد ولی وقتی تلفن را برمی داشت تماس را قطع می کرد. برادرم همسر خودش را طلاق داده بود و می خواست زندگی من را هم خراب کند که دست آخر هم موفق شد و کار را تا جایی پیش برد که زنم مرا رها کرد و رفت. برادرم خانه مادرم را پاتوق کرده بود و یک زن صیغه هم داشت. این متهم ادامه داد: از مدتها قبل اسید را در زیرزمین خانه مادرم گذاشته بودم و آن روز دوباره ...
ممکن است بچه های ما هم از سر شیطنت به قطارهای در حال حرکت سنگ بیندازند؟!
کبنا ؛ فرانک روایی: بچه تر که بودم؛ یعنی وقتی تقریباٌ نه-ده ساله بودم. آن موقع رویاهای بزرگی در سر داشتم؛ رویای تأثیرگذار بودن، رویای بزرگ شدن و موفق و مشهور شدن، رویای یه کاره ای شدن! دردسرتان ندهم بچه که بودم فکر می کردم بزرگ که شدم دنیا را تغییر می دهم به خاطر همین همیشه پول تو جیبی هایم را جمع می کردم و کتاب می خریدم و هر کتاب را چندین بار هم می خواندم. آن موقع ها می شد با پول تو جیبی کتاب خر ...
اولین شهیده راهِ حجاب/ مادرم غریب رفت
عمی قیزی یا همان دخترعمو می گفت نیز در جمع حاضر شد. سر صحبت را باز کردیم و تازه متوجه وجه تمایز این خانواده شهید با بقیه شدم؛ اینجا خانه دختر شهیده ای است که جان خود را در راه حیا و نجابت خود، در راه حفظ حجاب از دست داده است البته در دوران ماجرای کشف حجاب رضاشاهی که تاکنون کسی بازگو نکرده و غریب مانده است. واقعه کشف حجاب سلسله وقایعی است که به دنبال تصویب قانونی در 17 دی 1314 ...
به عشق دایی به پرسپولیس آمدم / قلعه نویی مرا نمی خواست!
، اما او گفت جرات ندارم، چون اخلاقش را می دانم. من هم باید در تمرین حاضر می شدم و آن روز از خستگی پایم شکست و از آن زمان فاصله ما بیشتر شد. قلعه نویی از من خوشش نمی آمد وقتی پایم شکست، از قلعه نویی خواستم که اجازه دهد تیم را ترک کنم و در خانه استراحت کنم تا از نظر روحی و روانی سریعتر به سلامت برسم و به خانواده ام رسیدگی کنم، اما او نپذیرفت و گفت باید در هتل بمانید و برای آماده ...
شک به همسرم منجر به اشتباه بزرگتر شد/ دوستم را فرستادم امتحانش کنم اما ...
زن جوان از اشتباه بزرگی که مرتکب شده بود و به خاطر همین اشتباه زندگیش را نابود کرده بود سخن گفت، اشتباهی که به قیمت از دست رفتن زندگیش شد و جدایی او و همسرش را رقم زد تا شوهرش با دوستش ازدواج کند. زن جوان در رابطه با این موضوع گفت: چند وقتی بود که به پوریا شک کرده بودم ،پیش چندتا فال گیر فال گرفتم همه می گفتند که پوریا داره بهت خیانت می کنه و همین موضوع باعث می شد بیشتر حساس بشم تا ...
هکر معروف سیستم های بانکی کارتن خواب شد / راز بازداشت جوان 28 ساله
های زیادی که در مسیر زندگی داشتم، به خوبی استفاده کنم. بعد از این ماجرا به سوی مصرف مواد مخدر رفتم و طولی نکشید که در گرداب مواد افیونی غرق شدم. وقتی به مصرف مواد مخدر صنعتی رو آوردم دیگر خانواده ام نیز به من اهمیتی ندادند و مرا طرد کردند. حالا دیگر جایی برای خواب هم نداشتم و به همین دلیل روانه پارک ها و خیابان ها شدم تا بلکه بتوانم به هر طریق ممکن هزینه های اعتیادم را تامین کنم. ...
این کلمه مقدس روابط ما را شفا می دهد!
به گزارش برنا؛ شیما اسکندری در یادداشتی در ضمیمه خانواده امروز روزنامه اطلاعات نوشت: می گوید دلم می خواهد همسرم بیشتر از هر کسی مرا درک کند، اصلا انگار متوجه حرفای من و احساساتم نیست، گاهی وقت ها فکر می کنم با یک دیوار سنگی در ارتباط هستم و هر حرفی می زنم با شتاب به سمت خودم بر می گردد، انگار زندگی مشترکمان کسل کننده و گاهی منزجرکننده می شود! دستم را زیر چانه ام زده بودم و داشتم دیوار ...
نجات یافته از اعدام اسیدپاشی کرد!
کرد و حرف هایش باعث شد مرد بی گناهی را به قتل برسانم و در این مدت عذاب وجدان نابودم کرد. چرا مرد بی گناهی را به قتل رساندی ؟ 16 سال قبل برادرم به من می گفت مرد جوانی که در همسایگی ما همراه خانواده اش زندگی می کرد، به زن من نظر دارد. او هر روز حرف هایش را تکرار می کرد و بعد از مدتی گفت او با همسرم ارتباط برقرار کرده است و می گفت من بی غیرتم. صحبت های او مرا دیوانه کرده بود و من هم بدون ...
خاطره بازی با یک معلم قدیمی
از همکاران به مغازه اش رفتیم و به او گفتیم که ما کل خانه ات را برای یافتن گوشواره همسرت جست وجو می کنیم. به همراه همه معلم ها و مدیر مدرسه به خانه او رفتیم. در کمدش را که باز کردیم، گوشواره جلوی کمد افتاده بود. بعد از پیدا کردن گوشواره او را مجبور کردیم تا بچه را به مادر اصلی اش بسپارد. با این همه علاقه به معلمی بعد از بازنشستگی چه کردید؟ سال 1375 بعد از اینکه بازنشسته شدم ...
خودسوزی مادر سرطانی در تنهایی تلخ
خودم و دو فرزندم مشغول نگهداری از سالمندان و کودکان بودم. فرزندانم که یکی دختر و یکی پسر هستند، بیشتر اوقات نزد من بودند و هرچه می خواستند برایشان می خریدم و همه تلاشم را می کردم که از من راضی باشند منبع: خراسان بیشتر بخوانید زن جوان شوهرش را زنده زنده آتش زد و در را روی او قفل کرد + عکس خودسوزی دردناک خانم جوان ساوه ای / ماجرا چه بود قتل فجیع زن جوان در آپارتمانش/ داشتم سالاد درست می کردم که همسرم را کشتم خودسوزی خواستگار عاشق در خانه دختر جوان | چند نفر سوختند ...
رابطه شیطانی مرد جوان با خواهرزاده جوان همسرش/خاله بیچاره در شوک+جزییات
او پس از ازدواج با یکی از بستگانم، مرا همانند کارگر یک منزل تحقیر کرده است و هوویم در قصری که من ساخته ام امروز پادشاهی می کند و ... زن 38ساله با بیان این که همسرم مرا بلاتکلیف رها کرده است، درباره قصه زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: 18ساله بودم که با طاهر ازدواج کردم. پدرم وضعیت مالی مناسبی داشت، به طوری که همه خواهران و برادرانم را حمایت می کرد. هر کدام آن ها ...
بارداری زن صیغه ای از شوهر عقیم اش
پوکه فشنگ به دست آوردند. وی گفت: من خودم از این ماجرا شوکه شده بودم و نمی دانستم پوکه های فشنگ چطور از کیفم سر در آورده اند اما مأموران مرا بازداشت کردند 40 روز در زندان بودم. در این مدت بارها گفتم احتمالا یکنفر با من دشمنی کرده و برایم پاپوش درست کرده است تا اینکه سرانجام با سپردن وثیقه آزاد شدم. من پس از بازگشت به خانه متوجه شدم همسرم باردار است. از شنیدن این خبر شوکه و به همسرم مشکوک ...
شکایت به خاطر دلتنگی
ترها و استفاده از تجربیات آن ها تصمیم گرفتم تا همه اشتباهاتم را جبران کنم و به زندگی مشترک با رضا بازگردم ولی راهی برای دیدار با او به ذهنم نمی رسید. این بود که شکایت توهین و مزاحمت را مطرح کردم تا به این طریق بتوانم با رضا و خانواده اش دیدار کنم در واقع خیلی دلتنگ آن ها بودم و مدام برای این اشتباه احمقانه افسوس می خوردم. روز بعد خانواده رضا به اتاق مشاور کلانتری دعوت شدند و ...