سایر خبرها
یاران دبیرستان ؛ کتابی جامع درباره یکصد شهید دبیرستان سپاه تهران
باید یک کاری انجام شود، اما مقدمات کار فراهم نمی شد. از جمله اینکه ما یک تعدادی اسناد و عکس مربوط به مراسمات دبیرستان و شهدا داشتیم و هر کدام از بچه های مکتب هم، در خانه یک آرشیو شخصی داشتند و وقتی به خانه شان می رفتیم با آلبوم های صد تا و دویست تایی عکس مواجه می شدیم. همچنین یکسری عکس سازمانی، بخش آموزش نظامی دبیرستان از بچه ها در طول سال و مراسمات مختلف مثل صبحگاه و کلاس و رژه و اردو ...
دختری که کمک کار توپ 106 بود و در مقاومت خرمشهر جنگید
این هم درگیری های پراکنده مرزی داشتیم. از 31 شهریور تا 4 آبادان که سقوط خرمشهر بود، 35 روز در خرمشهر مقاومت کردیم. در کوچه به کوچه، خیابان به خیابان و میدان به میدان خرمشهر کربلا و عاشورا را دیدیم. بچه های سپاه و بسیج و نیروهای مردمی و همچنین بخشی از برادران ما در ارتش، پادگان دژ خرمشهر، نیروی دریایی خرمشهر و تعداد قابل توجهی نیروهای مردمی از آبادان، امیدیه، اهواز، خرم آباد، تیم از بچه های پادگان ...
6 نکته از نقش اثرگذار رهبر انقلاب در جنگ تحمیلی/ وقتی بنی صدر حتی اسم سلاح ها را نمی دانست
بعثی پرداختند. 5- کار مهم دیگری که رهبر معظم انقلاب در ابتدای جنگ انجام دادند طرح تشکیل گردان های رزمی و تشکیلات مناسب برای سپاه بود. سپاه پس از شروع جنگ تحمیلی وارد جنگ شد ولی از سازماندهی مناسب برخوردار نبود و به صورت یک نیروی مردمی کلاسیک عمل نمی کرد. رهبری به این نقص پی برده بودند و در جلسات متعددی با سپاه این طرح را ارائه کردند و از آن زمان سازمان رزمی سپاه شکل گرفت. 6 ...
مخاطب شناسی رمز موفقیت در انتقال ارزش های دفاع مقدس به جوانان است
جنگ تحمیلی آغاز شد، مشغول انجام خدمت مقدس سربازی در گروهان دژبان لشکر 77 خراسان بودم. وی افزود: بعد از یک هفته به صورت داوطلبانه عازم جبهه شده و در گردان 163 رزمی منطقه سومار به مدت 6 ماه مشغول رزم بودم. معاون سیاسی سابق فرمانداری تربت حیدریه همچنین گفت: مدتی نیز به صورت داوطلبانه به منطقه جنوب رفته و در گروهان دژبان مشغول خدمت بودم تا اینکه در آذر ماه سال 1360 دوران خدمت سربازی من ...
زمانی که از تنوع طلبی شوهرم مطلع شدم خودم هم....!
خودم بود. روزی که عقد کردیم، شناخت نسبی از ایشان داشتم، ولی بعد از عقد و ازدواج این شناخت بیشتر شد. من از همان اوایل ازدواج متوجه شدم که ایشان تمایل به چندهمسری دارند . آرزو: به هیچ وجه احساس خوشبختی نمی کنم آرزو درباره داشتن احساس خوشبختی در زندگی مشترک برایم می گوید: 16 سال از زندگی مشترک مان می گذرد، ولی 5 سال است که رسما همسر دوم دارد و روزانه برای ناهار به ...
پاسخ به شبهات از نبود آموزش نیروهای نظامی تا حضور اجباری نوجوانان در جنگ
این واقعه بی نظیر تاریخی، خاری در چشم دشمنانی شد که آرزوی دستیابی به کشور رؤیاهایشان به دلشان ماند و به تعبیری از گندم ری نخوردند، پس دست به دامن تبلیغات علیه این حماسه حسینی شده و مطابق بیان هوشمندانه مقام معظم رهبری دست تحریف با انگیزه به دنبال شبهه افکنی در زمینه دفاع مقدس است و باید به شهبات و تحریفاتی که دشمنان و رسانه های معاند در جامعه به ویژه در نسل جوان ایجاد می کنند، پاسخی جامع و مستند ارائه کرد. به گزارش ایسنا، در این نشست و سلسله گزارش های بعدی سعی شده است به تعدادی از ...
روایت بابا ایاد از روزهای نخست جنگ / نخل ها اولین شهدای جنگ بودند – پایگاه خبری هشت صبح
شد که به شما لقب بابا ایاد دادند؟ بابا ایاد گفت: با چند نفر از بچه های روایتگر به دیدار حضرت آقا رفته بودیم، زمانی که بنده را به ایشان معرفی کردند روبروی آقا نشسته بودم، من را سه بار با نام بابا ایاد صدا زدند، خدمت ایشان رفتم، از آن زمان به بعد همه مرا با این اسم صدا می زنند؛ در زمان محاصره آبادان که حضرت آقا به عنوان نماینده حضرت امام خمینی در شورای دفاع به آبادان آمده و همراه شهید ...
روایت مردانی که جان بر سر عشق باختند
سال 63 در جبهه میانی منطقه میمک شب عملیات عاشورا، کریم انداربی فرمانده گردان نصرالله لشگر 5 خراسان، بعد از توجیهات اولیه و سازماندهی گردان پشت به بچه ها ایستاد و گفت: امشب عملیات سخت و سنگینی پیش رو داریم هر رزمنده ای که عذری دارد می تواند از تاریکی شب استفاده کند و به عقب برگردد هنوز جمله فرمانده تمام نشده بود که صدای گریه بچه های گردان بلند شد و همه به یاد شب عاشورا و 72 تن یاران امام حسین(ع ...
پیرزنی که هیچ نیروی نظامی حق نداشت جلویش را بگیرد! + عکس
بود برای این که نیروی کمکی بگیرد اما هیچ کس نانوایی بلد نبود. فردا صبح دیگر بچه ها نان نداشتند و او گفته بود آخرین نانی که می پزد همان شب است. ما در تعریف می کند: بچه ها یک نونی گذاشتند جلوی ما عین برگ گل، یه کم به صورتی و طلایی می زد رنگش. از این ورش اون ورش پیدا بود. خوششششششمزه بودها! توی عمرم چنین نونی نخورده بودم. تازه تازه بود. با این که دو سه روز قبل از من این اتفاق ...
سیدالشهدا لقب کدام شهید دفاع مقدس بود؟
فرماندهان گردان های لشکرهای سپاه از جمله هفت فرمانده گردان لشکر علی بن ابی طالب به شهادت رسیدند. سیدالشهدای جبهه های حق علیه باطل سردار محسن رضایی شنیدن خبر شهادت فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله (ص) را اینگونه روایت می کند: خبر را از بیسیم شنیدم. حتی اگر استراحت هم می کردم، می گذاشتم بیسیم روشن باشد تا بفهمم چه اتفاقی دارد می افتد. من اصلا با صدای بچه ها می خوابیدم و بیدار می شدم ...
بهای سنگین برای حفظ انقلاب/ شرمنده شهداییم
منتظران شهادت که مراکز آموزش نیروها در بیرجند بود، با موفقیت گذراندم. البته در پادگان چون قدم کوتاه بود یک مرحله رد شدم اما در مرحله بعد با ترفند قرار دادن آجر زیرپایم به هر نحوی شده خود را در جمع نیروهای آموزشی قرار دادم. در آن روزها از جانب پدر و مادرم مانعی برای رفتن پسرشان به جبهه ها نبود. در مهر ماه 1361بلافاصله پس از گذراندن دوره آموزشی وارد جبهه های جنگ تحمیلی شد. جبهه ای که هشت سال ...
3 غواص کربلای4 که بین ما هستند
های تلخ در اسارت می گوید: اسارت خیلی سخت بود. سخت تر از آن، تحقیر کردن اسرا بود. یادم هست یک روز ما را سوار کامیون کردند و داخل شهر بصره چرخاندند. مردمی که طرفدار بعثی ها بودند، ما را با سنگ می زدند و آب دهان روی ما می پاشیدند. طوری ما را تحقیر می کردند که خجالت می کشیدیم به روی همرزم مان نگاه کنیم. آن روز صبح ما را به بصره بردند و شب آوردند. از آب و یک تکه نان هم خبری نبود. بعد ما را داخل پادگان ...
خانه عمه بوی سنگرهای خط مقدم را می داد
زمان من هنوز یک دانش آموز 17ساله بودم. چطور شد که همراه همسرتان به اهواز رفتید؟ بعد از ازدواج مدتی در شهر ماندند و مأموریتشان در شهرهای اطراف کرمان بود. سال 63 دخترمان متولد شد. کمی بعد حاج آقا به جبهه رفتند. یک سالی در جبهه بودند و گاهی به خانه می آمدند. من خیلی دلتنگی می کردم و می گفتم چرا من را با خودت به منطقه نمی بری. ابتدا ایشان قبول نمی کرد، بعدها از خود حاجی و دیگران ...
روزهایی که بدون شهید قاسمی می گذرد
اسمی در همان دوران کودکی بسیار تعریف می کرد، افزود: خواهرم می گفت یک روز برای خرید می خواستم به مغازه بروم که اکبر در راه به من رسید و گفت شما به خانه برو و من هر چه را که نیاز دارید می خرم، بعد من رفتم و دیدم اکبر خرید خانه را که نیاز داشتم انجام داده، اما ناراحت به خانه برگشت، از او پرسیدم چرا ناراحت هستی گفت: آبجی (خواهرم را آبجی صدا می کرد) من دیگر برای خرید به آن مغازه نمی روم، تلویزیون مغاز ...
امیرعلی جوادیان:هنوز بهترین عکسم را نگرفتم
خوبی از آن دارم، مربوط به بچه ها و قلک هایی شبیه نارنجک می شد که عیدی های خود را داخل این قلک ها انداختند و بعد از گذشت نوروز آنها را به رزمندگان اهداء کردند. در بسیاری از کشورها چنین اتفاقاتی نمی افتد و به عنوان مثال، می بینیم که دو ارتش درگیرند و مردم چندان در آن مشارکت ندارند و فقط شنوای اخبار هستند. یکی از نشانه های مردمی بودن این جنگ مربوط به اعزام نیروی سپاه محمد بود که 100 هزار نفر با چه ...
شهیدی که صورتش بعد از 13 سال سالم بود
...، لبان و سیمای زیبا. شهید علایی محمود روغنی شوهرخواهر شهید من سال 1351 داماد این خانواده شدم. پدرزنم فروشنده لوازم خانگی بود. ایشان بعد از مدتی زندگی در کاشان با خانواده به تهران رفت و در میدان اعدام کاسبی کرد. آن موقع عبدالله نوجوان بود. در زمان انقلاب وقتی مردم در پادگان ها ریختند یادم می آید عبدالله آنقدر جثه ریزی داشت که وقتی یک اسلحه از پادگان با خودش آورد نمی ...
دختر 17 ساله از رابطه نامشروع باردار شد/ خیلی دلم می خواهد بچه ام را ببینم
داشتند و در نهایت از هم جدا شدند. بعد من با مادرم زندگی می کردم تا اینکه مادرم ازدواج کرد. مدتی با مادربزرگم زندگی می کردم و بعد هم رفتم پیش پدرم. *پدر و مادرت بعد از جدایی ازدواج کردند؟ بله هر دو ازدواج کردند. بچه هم دارند. *تو چه کردی؟ درس خواندی؟ من درس نخواندم. کسی نبود راهنمایی ام کند. *وضع مالی ات خوب نبود؟ وضع مالی پدرم خوب بود ...
اولین مدال آور آذربایجان شرقی در بازی های آسیایی: ربع سکه پاداش مدالم بود
برای تبریز بود که در بازی های آسیایی 1966 بانکوک تایلند مدال برنز این رقابت ها را در رشته بوکس کسب کرده بود. وی در مورد کسب اولین مدال آسیایی برای تبریز گفت: نزدیک به یک سال در اردوی آماده سازی بودم و بعد از مسابقات انتخابی به عضویت تیم ملی بوکس ایران درآمدم و نماینده ایران در بازی های آسیایی 1966 بانکوک در وزن 81 کیلوگرم شدم. وی افزود: در این رقابت ها من حتی می توانستم مدال طلا ...
فرمانده ای که 8 سال در جبهه بود/تسلیم انبوه عراقی ها در فتح خرمشهر،نصرت الهی بود
برای شرکت در جنگ به ایران برگشته بود، با هم قایقی را آب بندی کردیم و به قسمت اشغالی خرمشهر می رفتیم و شناسایی می کردیم، از همان زمان بنده در خدمت شهید کاظمی بودم و کمی بعد هم که تیپ نجف تشکیل شد. هنوز با خاطرات آن سال ها زندگی می کند، برق چشمانش زمانی که ماجرای تشکیل تیپ نجف را برایمان می گوید، گواه این مطلب است؛ تیپ هشت نجف اشرف، بعدها به لشکر ارتقا پیدا می کند، یکی از لشکرهای خط شکن ...
از نحوه تشخیص شهدای ایرانی تا ماجرای 68 شهید بی سر
سنگر کناری برو. سنگر کناری را با گونی چیده بودند. خیلی جالب بود. رفتم و داخل شدم و چون خیلی هم خسته بودم، در همان سنگر خوابم برد. نزدیک اذان صبح بود که یک دفعه یک خمپاره جلوی پل خورد و من از صدای خمپاره بیدار شدم. چون تا آن زمان از این صداها نشنیده بودم و دفعه ی اولم بود، از سنگر بیرون آمدم. یک بنده خدایی داشت در همان اوضاع اذان می گفت. گفتم: ببخشید، اینجا کجاست ...
زن های روستا با دیدن من بسیجی شدند
.... من بسیار مشتاق شدم که بسیجی شوم. بسیج همه زندگی مرا تغییر داد. بعد از ثبت نام هر روز به پایگاه بسیج می رفتم و همه کار و زندگی ام شده بود حضور در بسیج و انجام کار های جهادی و فرهنگی. صبح زود کار ها را می کردم و خودم را به مینی بوس روستا می رساندم تا به شهر بیایم و به پایگاه بروم. آن زمان هنوز خبری از جنگ و جبهه نبود، اما من می نشستم و برای بچه های بسیجی قند می شکستم. هفته ای چند روز هم کلاس ...
عظمت دفاع مقدس همچنان مغفول مانده است
عراق به خاک ایران به گفت وگو با ایسنا نشست و چنین بیان کرد: من ابتدا در سال 1358 به جبهه کردستان اعزام شدم و تابستان را در آنجا سپری کردم و سپس به محل خدمتم در آموزش و پرورش بازگشتم. همچنین با شروع جنگ تحمیلی به جبهه مشرف شدم و از عملیات بُستان تا اواخر جنگ را در جبهه ها حضور داشتم. او با تأکید بر لزوم حفظ و نشر آثار دفاع مقدس گفت: روزی نادرشاه افشار همه فرماندهان سپاه خود را جمع کرد و ...
پوتین کهنه فرمانده جنگ یا ساعت میلیونی آقای مسئول؟!
چندین میلیونی دست مدیر این نظام نبیند یا کفشی به پایش نبیند که بعدا کاشف به عمل بیاید مثلاً صد میلیون تومان قیمتش است! چنین روحیه ای به هیچ وجه نباید بین مدیران نظام باشد. آن هم زمانی که من چند وقت پیش برای سخنرانی به مدرسه ای رفتم، بچه هایی را دیدم که به علت فقر با دمپایی لنگه به لنگه و پاره به مدرسه آمده بودند! درحالی که روحیه فرماندهان جنگ ما این نبود. پوتینی که فرمانده آن زمان پایش می کرد با ...
شهدا شمع محفل بشریت اند
) قرار ده و آرزوی ما را که همان نعمت پر لطف شهادت می باشد، بر آورده ساز، این بنده حقیر را جزو سربازان حضرت ولی عصر (عج) قرار بده. ای مردم از شما می خواهم که قدر نایب حضرت مهدی (عج) را بدانید که اطاعت از او واجب شرعی است. امیدوارم این انقلاب زمینه ساز انقلاب حضرت مهدی (عج) باشد و در دنیا دو صف وجود دارد صف باطل که همان صف فرعون و صف شاه معدوم است و صف حق که صف تمامی پیامبران و راه خمینی کبیر است و رهبرم را تنها نگذارید همیشه از او تبعیت کنید. انتهای پیام/ ...
نتیجه شوخی با فرمانده ای به نام سردار علی هاشمی!
را به زور جمع کردم و گفتم: خب چی کار کنم؟ قرار بود شهید بشه، حتما قسمتش نبوده. حالا تو محکم وایستادی می گی چرا شهید نشده؟ علی خندید و گفت: باشه. عملیات والفجر10 تمام شده بود که به همراه علی هاشمی و چند نفر دیگر از بچه های سپاه ششم به حلبچه رسیدیم. رفته بودیم تا هم وضعیت منطقه را از نزدیک ببینیم، هم از یگان های حاضر در عملیات خبر بگیریم. نیروهای تیپ 58 موسی بن جعفر(ع)، لشکر 7 ...
ماجرای رد خون ها در چذابه / قبری برای یک تن بی سر
سید مهدی راستین از رزمندگان و اسرای جنگ تحمیلی در بیان بخشی از خاطرات دوران دفاع مقدس خود در گفتگو با خبرنگار مهر ، گفت: با گروهی که برای اعزام به کازرون می رفتند همراه شدم، ما را به پادگان آموزشی امام سجاد بردند حدود یک ماه آموزش می دیدیم. بارندگی آنقدر زیاد بود که بعد از آموزش و تمرین در دسته های منظم در حالی که دستمان روی شانه ی فرد جلویی بود، حرکت می کردیم وقتی به ...