تو که این همه پدر ما را درآورده ای، این هم رویش!
سایر منابع:
سایر خبرها
خلاصه داستان قسمت 334 سریال ترکی خواهران و برادران
.... در کلوب ثریا پیش یامان میره و باهاش صحبت می کنه و پیشنهاد میده که یک شانس دیگه به همدیگه بدن یامان از دور به سوزان نگاه می کنه که اصلاً بهش محل نمیده سپس قبول می کنه. زن سادو گلتن به دم در خانه شوال میره و خودشو خدمتکار معرفی می کنه بعد از رفتن شوال به خودش میگه درسته سوزان خانم شما چشم پوشی کردین اما من نمی تونم ازش بگذرم می دونم چیکارش کنم. اولیا بچه ها در خانه آکف جمع شدن و او ...
رسم زمونه را برای بی بی جان سرودم
اخراج شوم. معلم ادبیاتمان که من را خیلی دوست داشت واسطه شد که عذرخواهی کنم و اخراج نشوم. پدرم که به مدرسه آمد و متوجه موضوع شد به من گفت: تو کار بدی نکردی و اجازه نداد عذرخواهی کنم. هر چه گفتم بابا جان الان وسط سال است اگر اخراج شوم، کجا بروم؟ گفت: من اجازه نمی دهم در مدرسه ای که به بچه ها حیوان کشی یاد می دهند، بمانی. خلاصه پرونده ام را گرفت و مرا در مدرسه ملی ثبت نام کرد. یادم هست شهریه مدرسه ...
خلاصه داستان قسمت 333 سریال ترکی خواهران و برادران
داشتم پول دادم به اون آدم و سفته ها را پس گرفتم و گفتم دیگه با بچه ها کاری نداشته باشه اما انگار گوشش بدهکار نبوده حالا هرچی بوده بخیر گذشته. سپس برای محض اطمینان از شرکت دوتا بادیگارد میگه بیان اونجا که کسی به خانه های آنها نزدیک نشه. اوگولجان تا دیر وقت به بادیگاردها قصه عشقشو تعریف می کنه که اورهان پیشش میره و ازش می خواد اونا رو به حال خودش بذاره انقدر مزاحمشون نشه. آسیه با عمر ...
خلاصه داستان قسمت 336 سریال ترکی خواهران و برادران
این آخر منو ورشکست میکنه! ثریا میاد و باهاش بحث میکنه و میگه چرا انقدر با همه چیز مخالفی؟ مشخصه از چیز دیگه ای ناراحتی که این رفتارهارو میکنی! آنها سر نامزدیش دوباره بحث میکنن. تو خونه گلتن به شوال میگه من باید یکم پول واسه بچه هام بفرستم تازه جاییم ندارم بمونم اجازه خونه ام عقب افتاده بیرونم کردن گفتم این خونه که بزرگه یه اتاق بهم بدین خوب میشه شوال میخنده و میگه دیگه چی؟ سپس باهم بحث و کل کل میکنن که گلتن میگه اگه نمونم اینجا میرم کلانتری! بچه ها از راه میرسن و شوال مجبور میشه بهش بگه برو تو اتاق پایینی بمون فقط بیرون نیا اصلا گلتن میره. دوشنبه 9 بهمن 1402 ...
شرطی که پدر سید رضی برای جبهه رفتن تنها پسرش گذاشت!/وقتی خواست خدا و خواست بنده یکی می شود
غریبه نباشد. روز خواستگاری سید به من گفت تو زن سومم هستی! وقتی آمدند خواستگاری 22 ساله بودیم. قرار شد با حضور خواهرم برویم داخل اتاقی دیگر صحبت کنیم. سید رضی در ابتدای صحبت خیلی جدی به من گفت: شما زن سوم من هستی و زن اول و دوم کارم است! در دلم با کنایه گفتم: مبارک است! انگار که در همان روز اول داشت می گفت شما همسر شهید هستی! سپس ادامه داد: اولاً سرکار نباید بروید ...
نگران خستگی نباش
فاش نیوز - پسرم شب هایی را که در مرخصی به سر می برد، کنار من می خوابید. یکی از همان نیمه شب ها متوجه شدم که بیدار شده و مشغول مناجات است. کنارش نشستم و گفتم: تو که همیشه جبهه ای. اون جا هم که شب ها باید بیدار باشی. لااقل این 10 روز مرخصی ات رو استراحت کن! بیدار خوابی زیاد سلامتی ات رو به خطر می ندازه. علیرضا با لبخندی از رضایت مرا مجاب کرد که نگران خستگی اش نباشم و گفت: من به این وضع ...
روایت رسول نجفیان از برو برو گفتن نوه ناخلفش
من از مدرسه اخراج شوم. معلم ادبیاتمان که من را خیلی دوست داشت واسطه شد که عذرخواهی کنم و اخراج نشوم. پدرم که به مدرسه آمد و متوجه موضوع شد به من گفت: تو کار بدی نکردی و اجازه نداد عذرخواهی کنم. هر چه گفتم بابا جان الان وسط سال است اگر اخراج شوم، کجا بروم؟ گفت: من اجازه نمی دهم در مدرسه ای که به بچه ها حیوان کشی یاد می دهند، بمانی. خلاصه پرونده ام را گرفت و مرا در مدرسه ملی ثبت نام کرد. یادم هست ...
تاآنجا که اسلام راشناخته ام درراه اوجانفشانی می کنم
بری به او گفتم تو هنوز 6/5 سال بیشتر نداری، علاقه شدیدی به جبهه رفتن داشت. وقتی که داشتم حرکت می کردم هی دخترم می گفت بابا جان دیگر برنمی گردی؟ بابا جان ما ظهر موقع نهار خوردن در کنار هم نیستیم. کی بر میگردی؟ پسرم محسن که مقداری پول درشت داشت جلو آمد و گفت بابا این پول ها را از دست من بگیر و همراهت ببر. دو فرزندم خیره خیره به چهره ام نگاه می کردند. مثل فرزندان دو طفل مسلم که به انتظار پدر بودند ...
مردی شده ام برای خودم
به گزارش اصفهان زیبا ؛ بعد از پانزده سال، این اولین شبی است که مرد خانه شده ام؛ البته اگر محمدحسین یک ساله مان را فاکتور بگیریمش. همسرم را فرستاده ام مشهد، با بچه های مدرسه شان. خوشحال شدم که می رود؛ یک دل سیر زیارت برود. هر بار که رفته ایم، با دلم راه آمده است. همه اش می گفت: تو برو حرم، بچه ها با من. خودش همیشه سرسری و دقیقه نودی زیارت می رفت. دل دل می کرد بگوید. گفت که ...
از دل و جان خدمتگزار پدرم هستم
...> مرد مُسن و جاافتاده 50 تا 55 ساله ای که با دوستان خود در پیاده رو نشسته بودند در مورد روز پدر و بهترین هدیه برای این روز می گوید : والا روز مرد فقط باید در یک عمل خلاصه شود؛ الآن که کارت تمام شد برو خانه، دستان پدرت را ببوس و خدا را بابت حضورش شکر کن. “حسینی فهرجی” بازنشسته آموزش و پرورش عنوان کرد: هدایای متفاوتی برای پدرم تهیه نمودم، مثلا اگر فصل سرد سال بوده لباس گرم تهیه نمودم و از ...
کار شیطانی مغازه دار با مشتری سرش را بالای دار برد/ مرا به پشت دخل کشاند و شاگردش در را بست
به گزارش 361 درجه ایران به نقل از 9 صبح ؛ مرد فروشنده و شاگردش که پسربچه ای را مورد اذیت و آزار قرار داده و پدر او را با قمه زده اند با حکم دادگاه به اعدام و 10 سال حبس محکوم شدند. این جرم خشن زمستان سال گذشته رخ داد. بر اساس محتویات پرونده مردی به ماموران مراجعه کرد و مدعی شد پسر نونهالش مورد تجاوز قرار گرفته است. پدر کودک گفت: پسرم را برای خرید سرکه از خانه بیرون فرستادم ...
حاشیه نگاری از مراسم اعتکاف دانشگاه تهران/ جاده ای که برای رسیدن به مقصدش وقت و صبر وتلاش نیاز دارد
شدم فکر نمی کردم برای ورود، دانشجو ها توی صف ایستاده باشند و پدر مادر ها و بعضا همسر ها آمده باشند برای بدرقه؛ و پدری که با بچه اش پشت نرده ها خداحافظی می کرد و خوش و بش. یاد وداع امام حسین و علی اصغر افتادم اشک در چشم هایم جمع شد... بعد از بازرسی وارد که شدیم شیرینی گل محمدی نرم تعارف می کردند. از همان هایی که تا نصفش را گاز می زنی توی دهن آب می شود و عطر گلاب کاشانش مشام را نوازش ...
در تولدهای رحم اجاره ای جنین از لحاظ ژنتیکی متعلق به پدر و مادر خودش است/ هر زن فقط 2 بار می تواند رحمش ...
بگیریم که بیاید غربالگری اش را انجام بدهد. من به بچه ها گفتم به رحم جایگزین که تهران بود اما خانواده در تبریز بودند، زنگ بزنید. آنها پول را به حسابش می ریختند که انجام بدهد و نمی آمد. من گفتم گناه دارد آن پدر و مادری که آنجا خرج این را می دهند در جریان نیستند که خانم ویزیت هایش را نمی آید، تماس بگیرید که پیگیر سونوها و آزمایشات این خانم باشند و بعد از آن مرتب می آمد چون مجبورش کردند. بعد ...
خاطره همسر شهید سیدرضی موسوی از خواستگاری اش/ به من گفت شما زن سومم هستی...
بروید صحبت کنید اگر همه چیز درست شد، من مشکلی ندارم! هر چه شما انتخاب کنید موافقم. پدرشوهرم می خواست عروسی انتخاب کند که غریبه نباشد. -وقتی آمدند خواستگاری 22 ساله بودیم. قرار شد با حضور خواهرم برویم داخل اتاقی دیگر صحبت کنیم. سید رضی در ابتدای صحبت خیلی جدی به من گفت: شما زن سوم من هستی و زن اول و دوم کارم است! در دلم با کنایه گفتم: مبارک است! انگار که در همان روز اول داشت می گفت شما همسر ...
امام مهربانی در کتابفروشی ها
داخل حرم، پدر گفت: قبل از شروع زیارت باید چند چیز را بدانیم تا زیارت خوبی داشته باشیم. زهرا گفت: نمی شود اول برویم تو، بعد این چیزها را برایمان بگویید؟ پدر گفت: نه. چون از اینجا به بعد مسیر زیارت خانم ها و آقایان از هم جدا می شود. تو و مادر از یک طرف دیگر می روید و من و سعید هم از یک طرف. البته بعد از زیارت می توانیم داخل صحن ها دوباره کنار هم باشیم. ...
برج ایفل به آتش کشیده شد!
گزارش کامل از گزیده خبرهای امروز تابناک با تو را با کلیک بر تیتر آن بخوانید. هوش مصنوعی برج ایفل را به آتش کشید! آیا شما هم این دردسر را دارید؟ تمسخر باورنکردنی خانم ستاره رفتار ظریف افرادی که غمگین هستند، اما آن را پنهان می کنند جانور عجیبی که ادرارش بوی سالن سینما می دهد عکسی متفاوت از بازیگر کودک زیرخاکی در کنار ژاله صامتی ...
متن کوتاهِ سهیلا، داغ دل خیلی ها را تازه کرد
لحظه و افراد همراهم. معمولاً ولی اعتراض می کنم. فرزانه هم در اظهارنظری در این خصوص می گوید: چند سال پیش به پیشنهاد و تعریف دوست عزیزی رفتم یه رستورانی و ماهی سفارش دادم. گرسنه منتظر غذا نشستم. اول یه قاشق سبزی پلو خوردم و بعد چنگال رو در کالبد بی جان ماهی فرو کردم ولی تو نرفت! دیدم روی ماهی سرخ شده ولی بدنش هنوز یخ زده است، بدون اینکه حفی بزنم حساب کردم و دیگه پا تو اون رستوران نذاشتم ...
روایت یک مادر مبارز از روز خونین انقلاب بیرجند/ قصه 13 امامی ها
...، همسر مرحومم در جواب گفته بود که حرف شما قبول ولی ما از قولی که به خداوند داده ایم بر نمی گردیم چرا که راهمان را انتخاب کردیم. پسرم علی غسل شهادت کرده بود مادر شهید سندروس با تأکید بر اینکه روز هفتم بهمن نیز همگی خانوادگی در راهپیمایی شرکت کردیم، اظهار کرد: خاطرم هست صبح روز هفتم بهمن فرزند شهیدم علی، دخترم و پدرشان غسل شهادت کردند و فرزندم علی حدود هفت صبح از خانه خارج ...
ایستادگی پای عهدی جوانمردانه تا رسیدن به مقام والای شهادت
...؛ از قاب عکس و لباس خدمتش در سپاه گرفته تا چوب پر خادمی اش در هیئت... من چند لحظه ای محو تصاویر و نشانه ها می شوم. همسر شهید آقادادی دعوتم می کند تا بنشینم، تازه متوجه سادگی خانه و وسایل می شوم، به رغم ادعای برخی افراد که می گفتند، شهدای ما برای پول به سوریه رفته اند، اما همه چیز بسیار ساده و دل نشین است و من از همان ابتدا احساس راحتی می کنم؛ او در خانه تنها است و بچه ها به مدرسه و ...
چطور نوجوان قدرشناس تربیت کنیم؟
خریدیم بجای تشکر جوابش این بود وظیفته خب بچه به دنیا آوردی که براش هزینه کنی وهر چی دلش می خواد براش بخری! البته که همه نوجوان ها این چنین نیستند ولی گاهی برای بعضی خانواده ها ممکن است چنین وضعیتی پیش آید. برای بهتر روبرو شدن با این چالش و مدیریت وضعیت پیش رو در عالی ترین نحو مجید آقابراری پژوهشگر وکارشناس مسایل تربیتی نوجوانان چنین می گوید: *حقوق، پاداش یا هدیه فرق در چیست؟! ...
عروجی عاشقانه با بال های بسته
طوفانی است. آنها گفتند: وقتی شرایط این طوری است، برگردید. رزمنده ها ناراحت بودند. همه گریه می کردیم. گفتیم: خدایا! ما می زنیم خبر با خودت. خودت آبروداری کن. به بچه ها گفتیم: نظر شما چیست؟ دوستان شهید مهدوی به او گفته بودند: ما این جا نه تهران می شناسیم، نه بوشهر، ما فقط تو را می شناسیم! هرچه شما بگویید، عمل می کنیم. یارانش کمکش کردند. گفت: حرکت کردیم. بچه ها خودشان را مابین مین ها قرار داده بودند، که ...
رسول نجفیان: یک نوه ناخلف دارم! | می توانستم برج داشته باشم
خیلی دوست داشت واسطه شد که عذرخواهی کنم و اخراج نشوم. پدرم که به مدرسه آمد و متوجه موضوع شد به من گفت: تو کار بدی نکردی و اجازه نداد عذرخواهی کنم. هر چه گفتم بابا جان الان وسط سال است اگر اخراج شوم، کجا بروم؟ گفت: من اجازه نمی دهم در مدرسه ای که به بچه ها حیوان کشی یاد می دهند، بمانی. خلاصه پرونده ام را گرفت و مرا در مدرسه ملی ثبت نام کرد. یادم هست شهریه مدرسه ملی را که 400 تومان بود قرض گرفت، چون آن ...
354اُمین شب خاطره برگزار شد
...> در ادامه معصومه اسکندری یادآور خاطره ای دیگر شد که در کتاب نوشته نشده بود و در این رابطه گفت: تیر ماه سال 61 عروسی دایی ام بود. منزل خانواده زن دایی ام بالاتر از خانه پدریزرگ مادری ام، در روستایی نزدیک فیروز کوه بود. خانم ها روی سکو نشسته بودند. با توجه به اینکه مادرم رابطه ی خوبی با زن عموی ام داشت، کت مندرس چوپان گوسفندهای پدر بزرگم را پوشید و با ذغال چهره ی زن عموی ام را سیاه کرد. او مرشد و زن ...
آرزو ، دختری بر دوشِ بابا
آرزو صحبت میکرد که انگار خداوند یکی از فرشتگان خود را به امانت نزد او گذاشته است. حدسم غلط بود. پیرمرد، پدر بزرگِ آرزو نبود ، او پدرش بود. با شوخی به او گفتم، این آخریه! پیرمرد جوابم داد: همین یکی یه دونه اس. آرزو خندید! یهویی با خودم فکر کردم حتماً خانواده این پیرمرد بچه دار نشده و دخترک را به فرزندی پذیرفته بودند که این فرضم نیز غلط از آب درآمد. گویا بعد از ...
نذر عجیب یک مادر برای بازگشت پسرش از اسارت / خواهرت را به ازدواج یک فرد نابینا و سن بالا درآوَرَیم !
...، بچه ها نتوانستند به عقب برگردندند و نفهمیدند که اسیر شدم. به خانواده ام گفته بودند ما دیدیم کرامت سخت مجروح شده و گمان کردند شهید شدم! پدرم متأسفانه بعلت ناراحتی و فکر فراوان بعد از 6 ماه به رحمت خدا رفت. خلاصه زندگی افتاده بود، دست مادر. مشخص نبود چه بر سرم آمده و برای همین از سر ناچاری نذر می کند اگر روزی من پیدا شدم و برگشتم، خواهرم را به ازدواج یک فرد نابینا و سن بالا که در ...
تقوای سیاسی را مد نظر قرار دهیم/توصیه مهم امام جمعه مارگون به مردم و مسئولان
، گفت از این حرفا نزن تو نه پول داری نه درست را خوانده ای . حجت الاسلام خواجه پور ادامه داد: حجت الاسلام قرائتی می فرمود من در قم طلبه بودم، به کاشان رفتم و در خانه نشستم و به پدرم گفتم : یکی از این سه کار را برای من انجام بده. یا تقوای حضرت یوسف را به من بده، یا مجوز گناه به من بده یا به من زن بده. پدرم گفت تقوای حضرت یوسف را بلد نیستم به تو بدهم ، مجوز گناه را هم که نمی توانم بدهم ، پس ...
علی(ع) تجلی و عین همه عبادات است
گفتم که منبری دیگری جای من دعوت کن؛ از مشهد به تهران آمدم و بعد به اصفهان رفتم و سر قبر علامه مجلسی گریه کردم و قرآن خواندم و نماز خواندم، شب جمعه دوباره پدر را خواب دیدم و گفت که مجلسی و من از تو راضی شدم. البته اولین کسی که حمله به مجلسی را شروع کرد مستربرون انگلیسی که مستشرق فاسد و آلوده و شرابخوار بود که توهین های او بعدا به زبان دیگران هم تکرار شد. البته باید هم او را مورد هجمه ...
امیرالمومنین علی علیه السلام در زندگی همه ایرانیان جایگاه ویژه ای دارد/ در نهج البلاغه می توانید جواب هر ...
خواست بلند شود پدرم به او گفت بگو آقام علی و اولین حرفی که او زد آقام علی بود پیش از اینکه به من بابا بگوید. وی ادامه داد: علی بن ابی طالب در زندگی و خانواده ما، فکر می کنم در زندگی همه ایرانیان جایگاه ویژه ای دارد برای اینکه امام علی(ع) مرد خیلی بزرگی است و شما در نهج البلاغه اش می توانید جواب هر سوالی که دارید را بگیرید. ارجمند عنوان کرد: اگر می خواهید قاضی، جنگجو، پدر، شوهر ...
آدینه با داستان/ از کافه نادری تا رِنگ شهرآشوب
بهت می آید! دلم می خواهد می توانستم زیر نور خورشید راه بروم. روی سر دختر بچه ی بانمکی که با پدر و مادرش به مغازه آمدند دستی بکشم، صورتش را ببوسم و بگویم: "منو چندتا دوست داری؟" شاید بگوید دَه تا و انگشت های دو دستش را جلویم بگیرد و یادم بماند که مانکن ها هم می توانند دوست داشته شوند. ********* زن و مرد جوانی از راه رسیدند با دختر بچه ای چهار-پنج ساله. دخترک مثل همه ی بچه هایی که ...
شهیدنامه ایرنا استان سمنان؛ جاویدنام سیاوش پازوکی
قبل از رسیدن به اورژانس شهید شد. پدر از شهادت پسر باخبر بود بعد از عملیات خودم را به منزل رساندم، قبل از این که به پدرم چیزی بگویم، گفت: سیاوش شهید شده من خبر دارم. گفتم: کی به شما گفته؟ گفت: شب نوزدهم دی، حدود ساعت 12 و نیم شب، سه بار من رو صدا کرد. من بیدار شدم، ولی صداش قطع شد. من که رودست خورده بودم، همه جریان را گفتم. مادر سیاوش نقل می کند: پانزدهم ...