سایر منابع:
سایر خبرها
شفقتیان: فوتبال برای همه آب و نان داشت، برای من افسوس
هر کاری ندادم. فقط همین؟ یعنی چی ؟ یعنی اینکه منوچهر شفقتیان در این اتفاقات نقشی نداشت؟ نمی دانم چرا این پرسش را مطرح کردید و منظورتان چیست اما بهتر است خودم همه چیز را برایتان توضیح دهم، من چند وقت پیش در مصاحبه ای گفتم آنهایی که تهمت اعتیاد را زدند را نمی بخشم. منظور من این نبود، اما اول ماجرای اعتیاد را شرح دهید. من دچار افسردگی ...
شهیدِ رمضانیِ مدافع حرم که به جای حاج قاسم ترور شد/ تکرار روضه دست و انگشتر
به خواب خانواده آمد و گفت: قرار نبود این دست هم برگردد ولی برای نشانه یک دستم برگشت. بعداٌ که حاجی هم شهید و دستش از بدنش جدا شد، "روضه دست" دوباره برای ما زنده شد. علی مجموعاٌ هشت یتیم را سرپرستی می کرد علی دو خط تلفن داشت که یکی در سوریه مفقود شد و دیگری در منزل بود. چند روز بعد از شهادت گوشی اش زنگ خورد و دخترم جواب داده بود. خانمی قصد داشت علی را برای افطار دعوت کند. از ...
حکایت آن که جوان بود و بر زمین افتاد...
. الان چند سالی هست که نرفته ام دیدنش. آخرین بار 3، 4 سال پیش بود که رفته بودم بهبهان. ساعت حوالی 7ونیم شب رفتیم دم خانه اش، در زدیم باز نکرد. بچه های مسجدِ روبه روی خانه اش گفتند که حاج خانم زود می خوابد، به خاطر قدرت. قدرت کوچک تر از مسعود است. مسعود متولد 41 است و قدرت 43... یعنی قدرت الان 56 ساله است، پیر شده دیگر. قدرت مریض است، مریضِ مادرزاد، هم جسمی، هم ذهنی... گفتم مادر قدرت را بده با خودم ...
آرامشم را مدیون هنر خوشنویسی هستم
میترا صدر/شهرآرانیوز - صدای قلم نیش روی کاغذ ابروباد من را به خیالی نه چندان دور به زنگ هنر در دوره دبستان و راهنمایی می برد. زمانی که قلم نی دزفول را درون دوات می زدم و منتظر می شدم تا اضافه دوات از قلم گرفته شود و شروع به نوشتن کنم. صدای قلم نیش روی کاغذ وادار به سکوتم می کند، ذهنم پر می شود از این صدا و خیره می شوم به کلماتی که با خط خوش نوشته می شود. سریال هزاردستان علی حاتمی به خاطرم می آید ...
روزی که همه مردم اراک یک صدا فریاد مرگ بر شاه زدند/ مبارزات مردم اراک در ماه مبارک رمضان با عمال رژیم ...
بودم به طوری که فقط چشم هایم پیدا بود، هنوز هم آن کلاه را دارم. با خود گفتم بهتر است ابتدا وسایلم را در جایی بگذارم. با مردم که برخورد می کردیم، همه ناراضی بودند و می گفتند همه چیزمان از دستمان رفت. چماق به دست ها سروصدای زیادی ایجاد کرده و کامیون هایشان را نیز از کالاهایی که در مغازه ها و خانه ها بود پر کرده بودند. همچنین یک پسر جوان را نیز شهید کرده بودند. این منظره و نارضایتی مردم را که ...
فرار از مدرسه برای روزی 3 هزار تومان!
این باره می گوید: تعداد کودکان کار در زمان کرونا افزایش پیدا کرده است خیلی از دانش آموزانم در این دوماه کار را شروع کردند برخی هایشان گفتند که دیگر به مدرسه نمی آیند. فتحی از دانش آموزانی می گوید که همیشه چند دقیقه زودتر از دیگر دانش آموزان کلاس را ترک می کردند خیلی هایشان با آقای معلم چانه می زدند تا زودتر بتوانند در محل کار خود آماده شوند. خیلی وقت ها التماس می کردند که تکالیف شان کمتر باشد یا ...
بیکارانی که دلال یا دستفروش می شوند/ سیگنال های نادرست بازار به جویندگان کار
شیوع کرونا شغل خود را از دست داده اند. تنها حدود 800 هزار نفر در سامانه بیمه بیکاری ثبت نام کرده اند و فعالان صنفی از بیکاری کارگران ساختمانی، مغازه داران، کارگران خدماتی و ... خبر می دهند. خیلی از این افراد برای کوتاه کردن دوره بیکاری حاضر می شوند کاری غیر آنچه را قبل می کردند، انجام دهند. یک کارمند بیکار شده آژانس گردشگری درباره وضعیتش به ایلنا می گوید: فعلا در بورس کار می کنم. ...
منابع مالی سازمان منافقین از کجا تامین می شود؟/ دیدار ماموران سیا با رجوی در پاریس
حساب مالی که به نامم بود را تحویل دادم و اعلام کردم که دیگر با مجاهدین نیستم. مسعود خدابنده یک دوستی داشتم که به او زنگ زدم و رفتم پیش او. مدتی در کارگاه او کار کردم تا توانستم اطلاعات تخصصی ام را به روز کنم و بتوانم در رشته خودم کار کنم. استخدام مخابرات شدم. وقتی در شمال بودم چند بار آمدند سراغم که دیدند خبری نیست. یک روز مسعود زنگ زد و بعد از احوالپرسی گفت که اینها را من ...
از فقر تا مکنت؛ داستان زندگی سرمایه دار لرستانی مقیم تهران
زمان تک فرزند خانه بودم و برادر یا خواهری نداشتم. سه ساله بودم که پدرم فوت کرد. فقر چنان بر ما چیره شده بود که از تأمین هزینه کفن ودفن پدر عاجز بودیم. همسایه ی مهربانی داشتیم که 8 ریال به مادرم قرض داد تا پدر را دفن کنیم. آن زمان نتوانستیم سنگ قبری بر مزار پدر قرار دهیم و در حال حاضر هم مزار پدرم سنگ قبر ندارد. شاید بپرسید چرا؟! 30 سال از زمان فوت اش گذشته بود و طبق مشورتی که با حضرت آیت الله کمالوند ...
این شهید مدافع حرم، به جای سردار سلیمانی ترور شد +عکس
بانوی بزرگوار را نداشت. خود را موظف به جان فشانی در راه دفاع از حرم اهل بیت (ع) می دانست. به همین دلیل از شروع جنگ سوریه داوطلبانه راهی آنجا شد. *شب پنجم ماه مبارک رمضان بود و خیلی چشم انتظار علی بودم. دخترم مهمانی گرفته بود، اما هر چه اصرار کرد نرفتم. گفتم: می خواهم منتظر علی بمانم. می دانم که همین روز ها می آید. هر شب با علی صحبت می کردم. یا او تماس می گرفت یا من زنگ می زدم. آن شب هر ...
از گوشه و کنار اصفهان| اجرای طرح QRکد در تاکسی ها/ بیش از 5000 ناظر برخورد با روزه خواری در استان فعال ...
رهروان امر به معروف و نهی از منکر از ابتدای ماه مبارک رمضان با هماهنگی نیروی انتظامی و بیش از 5 هزار ناظر مربوطه اقدام به برخورد با روزه خواران کرده است. وی افزود: با پلیس امنیت نیز در این خصوص هماهنگی صورت گرفته که در صورت تخلف عابران پیاده، خودرورها و مغازه ها با آنها برخورد شود و مردم نیز می توانند تخلفات را به شماره 32265030 گزارش دهند. تصادف در اصفهان 3 کشته برجای گذاشت ...
غسال رجایی و بهشتی بودم/ماجرای 31سال غسالی آقاصفر
زنگ خانه آقا صفر را زدم. بگذارید کمی در مورد آقا صفر برایتان بگویم. نامش صفر آزادی نژاد است؛ متولد 1318 از شهر یزد که به قول مرد های سخت کوش قدیمی از ساعت 7 صبح از همه زودتر سرکارش حاضر شده و هیچ وقت هم تاخیر نداشته است. آقا صفر داستان ما 14 ساله بود که به تهران آمد و در منطقه کهریزک در یک گاوداری مشغول به کار شد. بعد هم در سن 24 سالگی با دختری به نام فاطمه آشنا شده و با مهریه 2 هزار تومان تشکیل ...
روزبه حصاری: بعد از بازی در نقش اعدامی، 4 سال بی نقش ماندم
.... قرار گذاشتم آنجا اگر بگویند بیل بزن یا چیزی را جابجا کن، این کارها را انجام دهم. ولی ابدا حاضر نبودم شماره کارتی بدهم یا با جایی مراوده مالی داشته باشم برای کمک. همینطور هم شد. حتی خیلی از دوستان سینمایی به واسطه لطفی که به من داشتند، به من زنگ می زدند که شماره کارت بده ما در حد بضاعت مان کمک کنیم. من زیر بار نرفتم. نه به خاطر اینکه از مسوولیتش می ترسیدم، به این دلیل که همیشه احساس می کنم همه ...
سالگرد پایان جنگ جهانی دوم در سایه پاندمی کرونا
صورت دارندو میدان ترافالگار موج می زد. ساکنان لندن که آخرین بار برای اعلام مخالفت با برگزیت به خیابان آمده بودند، حالا در شرایطی که تجمع بیش از چند نفر ممنوع است چنین صحنه هایی را به سختی به خاطر می آورند. حالا به جای جمع شدن در خیابان ها بریتانیایی ها مجبور بودند پای تلویزیون جمع شوند. بی بی سی برای این روز برنامه های خاصی در نظر گرفته بود. ما دوباره یکدیگر را ملاقات خواهیم ...
(تصاویر) پویان مختاری گرداننده سایت حضرات بازداشت شد؟ اینترپل پویان مختاری را پس از دستگیری به ایران ...
گر یک دقیقه بیشتر از زمان تعیین شده باشد، جریمه خواهد شد. پشتیبان ها باید شماره کارت را همان لحظه بدهند. این شماره کارت ها هر چند روز یک بار عوض و شماره کارت جدیدی جایگزین می شود. این چرخش شماره کارت ها هم چند دلیل دارد؛ یکی اینکه پرداختی ها نباید در یک کارت می ماند و مدیران بانک سریع وجه را به حساب ذخیره خود منتقل می کردند، یکی دیگر اینکه امکان شناسایی کارت را پایین بیاورد و دست آخر هم ...
عمو یحیی و شاهزاده گدا!
نزدیک کردم و ماجرا را پرسیدم! برادرم که بین دو حس ناراحتی و خنده گیر کرده بود گفت: هیچی بابا؛ گویا عمو را به جرم مزاحمت برای یک دختر و پسر جوان به اینجا آورده اند؛ بعد یواش زد زیر خنده! من که از این رفتار دوگانه برادرم گیج و عصبی شده بودم با آرنج محکم به پهلویش زدم و در حالی که دندان قیریچک می کردم گفتم درست حرف بزن ببینم چه بر سر عمو آمده؟! عمو در حالی که ناله می کرد ...
اولین اشتباه آخرین اشتباه زندگی همسرم شد نجمه حسنی
... حالا ما با دست خالی قرار است روزگار بگذارنیم زیرا محسن بیمه نبود و شغل مشخصی نداشت. روزها می گذشت و من حال روحی خوبی نداشتم، چند روز بعد از فوت همسرم رفتم بیرون و بعد از دقایقی خودم را در بیمارستان و پشت در آی سی یو دیدم، حالم خوب نبود، دلم می خواست به زمین و زمان بد بگویم پشت در آی سی یو نشستم، خانمی که آنجا نشسته بود از من پرسید شما هم بیمار دارید من گفتم بله همسرم اینجاست، یک ...
چشم هایش را بست، هنرش ماند
سیرجانی - فرمانی کیا/ شهرآرانیوز - صحن آزادی بهشت آن هاست؛ بهشتی که چند سال تمام زیر پا های 2 برادر طی می شود تا آن ها را به مقصدشان برساند. اهالی و خادمان صحن آزادی عادت کرده بودند به آمد و شد 2 برادر موسپید نازنینی که هر روز تا برای یک یک خادمان دست روی سینه نمی گذاشتند، در حجره جمع و جورشان را باز نمی کردند. حجره کوچک علیرضا و احمد سبک خیزگلبویی که صبح به صبح بعد از زیارت و دادن سلام ...
گوینده معروف خبر: خودم را خارج از مردم نمی دانم
بعد کار خبررسانی و پوشش ویژه اخبار زلزله تهران را به دست گرفت، از منزل خود را به شبکه خبر رساندند و من هم جزء همین دوستان بودم. تقریبا می توانم بگویم هیچ برنامه ریزی ای انجام نشد و من در لحظه نمی دانم در داخل استودیو یکی دو دقیقه دیگر با چه کسی صحبت می کنم و چه چیزی باید بگویم. هر آنچه اتفاق می افتد بداهه و ناگهانی است. اولین و اصلی ترین نکته ای که همیشه در اتفاقاتی که رخ داده و بحران ...
کارت رمضان روی در سلول!
را بدهد. خودم هم دست به کار شدم، و شروع کردم به همان طریق ارتباطی که قبلاً توضیح دادم دیگران را هم خبر دادم. اول به فلسطینی بالای سرم، ولید، گفتم تو هم تقاضا بده، و بقیه هم. خلاصه این به آن، آن به این خبر دادند، و یکدفعه حدود پنجاه تا تقاضا از سوی مسلمانان ترک، عرب و آلمانی برای زندان رفت. حتی چند نفری هم که مسلمان نبودند چنین کردند، و خواستند که وعده غذایی شان جابه جا شود، و ناهارشان را در افطار ...
کرونا بار مضاعف بر دوش کولبرها
مرز اوضاع چطوره؟ گفت بیا. مرزها را بسته بودند، اما راه های دیگری از کوه بود که مقصدش مقداری پول باشد. قانع اوضاع را سنجید، برخاست و به دنبال رفیقش رفت. رفتم و بار سیگار زدم. جایی که دیدم آنتن گوشی وصل شد به پسرعمویم که قصابی دارد، زنگ زدم و گفتم من امروز بار آوردم. چهار کیلو گوشت کنار بگذار تا برادرم بیاید و ببرد و خودم شب پولش را به تو می دهم. کمک نمی خواهیم، کاری دیگر کنید ...
چند روایت معتبر از آدم های خط مقدم مبارزه با کرونا
ام را رها نکرده گفتم خاطره. گفت خاطرات زیاد است. زیر چانه و گلویش را نشان داد و گفت اما یکی اش هنوز این جا مانده و یقه ام را بعد دو ماه ول نکرده. به گوشه ای که موتورهای سم پاش و ادوات ضدعفونی بود نگاه می کرد و انگار دنبال کلمه می گشت که گلویش را سبک کند. بعد نگاهم کرد. اشک در چشمانش حلقه زده بود. خودش را کمی جمع وجور کرد: حوالی ظهر بود که به ما زنگ زدند و گفتند برویم خانه یک زن و ...
روایت جوانان شاعر از دیدار با امین ادبیات
ازدحام جمعیت نوبتم را از دست ندهم. نفر جلویی من صحبتش تمام شد و برخاست. من کمی به جلو خم شدم تا زودتر روبه روی آقا قرار بگیرم ولی در همین لحظه یکی از همراهان رهبری به ایشان گفتند: آقا اگر اجازه بدهید چند خانم هم جلو بیایند. آقا پذیرفتند. من دیگر مطمئن شدم که با این فشار جمعیت حتما یک نفر دیگر جلوی من قرار خواهد گرفت. نمی دانستم می توانم همین جلو بمانم تا صحبت آقا با خانم ها تمام شود یا نه. در همین ...
رفاقت همیشگی با کتاب
در یک کفاشی در محل نیز کار می کرد و پس از آنکه درسش به پایان رسید به تدریس و وعظ پرداخت. او در سال 88 از میان ما رفت. بهترین خاطرات من رفتن به کتابخانه همراه با اوست. آقای حسینی عطار از مرحوم پدرش خاطرات زیادی دارد و می گوید: هرگاه گرفتار می شدم و گاهی که استرس داشتم در اتاق پدر را می زدم و به داخل می رفتم. به او می گفتم آمده ام احوالتان را بپرسم و با لبخندی ادامه می دادم اگر سیمتان وصل ...
کنارت چای می نوشم به قدر یک غزل خواندن ...
و سپس بین دود یک قلیان دل خود را به غافلی بزند وای اگر جنس خارجی روی دست تولید داخلی بزند می رود رو به سمت ویرانی روزگار جوان ایرانی. سید حمیدرضا برقعی هم از شاعران جوان و خوش لفظی است که چندین نوبت در محضر حضرت آقا شعر خوانده و این ابیات با ذکر نام و یاد شهدایی مانند عباس دوران و عباس بابایی، یکی از آن نمونه هاست و حُسن ...
رشد شاعران جوان نتیجه جلسات ماه رمضان با رهبری است
...؛ مخصوصا برای جوانان خیلی خوب بود. امسال بسیاری از شعرا ناراحت هستند که این جلسه برگزار نمی شود. از واکنش ایشان نسبت به شعرهای شاعران گفتید، مطمئنا از واکنشی که در همه این سال ها نسبت به شعرخوانی تان داشته اند، خاطره ای دارید. همیشه وقتی می خواستم جلسه را شروع کنم دو سه بیت از خودم می خواندم. جلسه ای بود و تقریبا 20-10 نفر خواندند و آقا پرسیدند شعرا تمام شدند؟ من گفتم سه ...