ناگفته های نوجوان طلایی خورشید / پیش از این سینما نرفته بودم!
سایر منابع:
سایر خبرها
گفتگو با همسر شهید سید جلال حبیب الهی/ داوطلب رفتن به یگان ویژه صابرین شد
یکبار به او گفتم به این یگان نرو نمی خواهم ماموریت رفتن هایت بیشتر شود. گفت چکار کنم؟ بیایم بنشینم خانه؟ من نروم خطرناک است که بقیه بروند؟ طوری با من صحبت کرد که از خودم خجالت کشیدم با حرفی که زده بودم. گفتم راست می گویی برو و با قوت به کارت ادامه بده. *به نبودن هایش عادت کرده بودم به نبودن هایش عادت هم کرده بودم اما گاهی دیگر کلافه می شدم. تنهایی و نگهداری بچه ها، خرید خانه ...
20سال انتظار برای کتاب فروشی!
کنم نام کتاب هم دیدار با امام زمان (عج) در مکه و مدینه بود. نزدیک به دو- سه هفته بود که برای خرید این کتاب، پول می خواستم. بعد از دو هفته ، این پول جمع شد و اگر اشتباه نکنم قیمت کتاب هم آن موقع، 500 تومان بود. شروع به خواندن این کتاب 200صفحه ای کردم و آن را به مدرسه هم می بردم. یکی از بچه های مدرسه، عاشق این کتاب شده بود، من هم با وجود اینکه هنوز کتاب را کامل نخوانده بودم، به او هدیه دادم. آن موقع ...
در کار خیر از یکدیگر پیشی بگیرید
به ارتباط قلبی نزدیکی که با امام رضا(ع) دارم، همیشه از ایشان می خواستم توفیق مشارکت در سنت حسنه وقف را نصیبم کنند. بدین ترتیب وقتی وقف نامه تنظیم شد، بسیار خوشحال شدم. چون حس می کردم امام رضا(ع) اجازه دادند تا در مسیر وقف قدم بردارم. همچنین به یکی از آرزوهای قلبی ام رسیده بودم و راهی برای دنیای معنوی خودم باز می دیدم که مسرت بخش بود. آیا برکات این وقف را در زندگی تان حس کرده اید؟ ...
مقاومت واقعی آموزش مجازی
یادگیری نینداخت: من دو فرزند در خانه دارم؛ هم باید به فکر درس بچه های خودم باشم و هم به بچه ها در کلاس درس فکر کنم. فضای خانه هم مناسب نیست. البته آموزش و پرورش گفته هر کس به اندازه ابلاغی که برای کار دارد مثلاً 12 ساعت یا 24 ساعت اگر نمی تواند در خانه کار کند باید در خود مدرسه کلاس مجازی برگزار کند و مدیر مدرسه موظف است اینترنت و سیستم و امکانات کلاس آنلاین را فراهم کند. احتمالاً من از این امکان ...
محمدرضا آزادی: مادرم به خاطر توهین ها بیماری قلبی گرفت
...: نمیدانم چرا اینطوری است. به خاطر همین ها از تراکتور جدا شدم، مادرم به خاطر همین کامنت ها مادرم بیماری قلبی گرفت، اصلا آرامش نداشتیم. من هرچقدر هم خوب بازی می کردم بازهم کامنت ها علیهم بود. هواداران واقعی تراکتور من را دوست دارند اما یک سری آدم ها که دوروبر تیم هستند، این کامنت ها را می گذارند. مهاجم جوان تراکتور درخصوص لقب دیبالای و تفاوت پستش با این بازیکن گفت: ...
عطار بانوی همه فن حریف
ای از زندگی ام احساس نکردم که معلول هستم یا دچار ناتوانی شده ام. خودم را خیلی توانمندتر می دیدم و احساس می کردم بسیاری از کارهایی که از عهده من بر می آید را حتی برخی از افراد سالم هم نمی توانند انجام دهند. شاید این موضوع به قدرت و انرژی فوق العاده ای ربط دارد که خدا در وجودم قرار داده است. از دست دادن مادرم در سن 10 سالگی و حضور پی در پی پدر نظامی ام در مأموریت های مختلف، باعث شد تا در تنهایی خودم ...
خدای من اینجا چه خبر است، پس کرونا چه شد؟
خدای من اینجا چه خبر است، پس کرونا چه شد؟ به گزارش گلونی یک روز از خواب بیدار می شوید و می فهمید همه مردم جهان جز شما، کرونا رو فراموش کرده اند: مادرم که به من اجازه نمی داد حتی برای گرفتن یک بسته پستی تا دم در بروم، حالا من را فرستاده است، خرید! مهمان ها حالا عزیز شده اند؟ چه حرف ها! معلوم نیست چه فتنه ای در راه است که می خواهند در این وضعیت کرونا ...
ارشادی: بیشترین کری را با همسرم دارم که پرسپولیسی 6 آتیشه است
آن دیدار با شما تماس گرفتیم و گفتید خدا کند که استقلال برنده شود و من برای دوستان پرسپولیسی کری بخوانم. توانستید برای پرسپولیسی ها کری بخوانید؟ خب طبیعی است از برد تیم محبوبم خیلی خوشحال شدم به خصوص اینکه این پیروزی مقابل پرسپولیس رقیب دیرینه به دست آمد و کلی هم برای پرسپولیسی ها کری خواندم که البته سرسخت ترین پرسپولیسی الان کنارم نشسته و همسرم است که به نوعی 6 آتیشه طرفدار پرسپولیس است و ...
کلاس اولی ها مدرسه را چگونه آغاز کردند
هم می خوابند. انگشت کوچیکه روی انگشت بغلی می ره و حالت صندلی می شه مداد می ره توی دستمون. حالا انجام بدین. تا حرف معلم تمام نشده هر شش نفرشان مداد به دست می دوند سمت معلم: خانم درسته. خانم برای منو نگاه می کنی. من از قبل بلد بودم ببین. خانم از همه شان می خواهد که بر سر میزهایشان برگردند: بچه ها بشینید. بدون اجازه گفتم بلند نشید. اینجوری که درس رو نمی تونیم یاد بگیریم. برید بشینید من می آم پیشتون ...
خاطره تکان دهنده ایرانمنش از یک شهید گمنام
را می دیدم. رضا باور کن، چهره خودم را هم دیدم. حرم آقا را هم دیدم. چون آرزوی همه ما این است که به کربلا برویم و حالا که موقع شهادت مان رسیده، آقا، خودش عنایتی کرده است. گفتم: حالا وقت شوخی نیست. گفت: رضا، من فردا می روم منطقه و یادت باشد چه می گویم. پرویز رفت و پس از چند روز، نیمه شبی در خانه را زدند. بچه های تبلیغات سپاه بودند که گفتند: چند تا شهید آورده اند. می خواهیم فیلم بگیریم ...
بازیگر سریال زمین گرم : در محیط طلبگی زندگی کردم/ از تضاد بین علی یار و خودم خوشحالم
تست دادم و بعد از اینکه متن را خواندم توسط آقای نعمت اله برای مرحله اولیه انتخاب شدم. ** یعنی غیر از شما گزینه های دیگری هم برای این نقش داشتند؟ -این را نمی دانم و باید از خودشان بپرسید و طی هشت جلسه رفت و آمد صحبت با آقای نعمت اله و تمرین روخوانی متن، گزینه قطعی اجرای نقش علی یار شدم و مقابل دوربین رفتم و از اعتمادی که کارگردان به من داشت بسیار خوشحال و ممنونم. ...
یک عمر هنر در دل سفر | از قدمگاه تا مصلی با هنر معماری
می کردم عید نوروز لحظه سال تحویل همه به حرم آمده بودند و من هم آنجا بودم. لحظه سال تحویل که خیلی شلوغ شد دختر بچه ای را دیدم که گریه می کرد. دست او را گرفتم و کنار خودم نشاندم. بعد از اینکه حرم خلوت تر شد او را دور حرم راه بردم و برایش عروسک و خوراکی خریدم تا مادرش را پیدا کند. ته دلم گفتم اگر مادرش پیدا نشد این دختر را می برم خانه و بزرگ می کنم. در لحظات آخری که داشتم از پیدا شدن خانواده اش ناامید ...
پدیده خورشید
در همان بریانک آمدند. مدرسه مان معمولی است و از همه گروه بچه ای در این مدرسه درس می خوانند؛ بچه هایی که برای حضورشان در مدرسه کار می کنند یا افراد دیگر. 500نفر بودیم و از اکثر آنها تست گرفته شد و من توانستم نظرشان را جلب کنند و خدا به من خیلی کمک کرد. بعد از اینکه در تست اولیه موفق شدم، پس از 10روز آقای مجیدی صدایم کرد و باز تست گرفت. به جز من 4نفر دیگر هم کاندیدا بودند و باز هم خدا را شکر من ...
پیوس: کاری کردم عابدزاده 4 روز در بستر بیماری بماند
چطور به صورت پیاپی گل می زدید؟ از چه چیزی انگیزه می گرفتید؟ من از گلزنی سیر نمی شدم. مدام دنبال گلزنی بودم، چون دوست داشتم گل بزنم و بروم سمت جایگاه 36. همه هواداران را دوست دارم، اما در جایگاه 36 شرایط فرق داشت. حتی آخرین بوسه را به سمت همین جایگاه در روز خداحافظی ام از فوتبال فرستادم. باور کنید در هر بازی فقط برای رقم زدن گل اول می جنگیدم و بعد از آن، می خواستم گل هایم را به 4 و 5 برسانم ...
تا 1400 با کوپن
...! گفت: نمی دانم. من هم تازه رسیده ام. صف را که دیدم گفتم بهتر است برای اعیال و بچه ها هم جا بگیرم. مادرم را اواسط صف آب در کوچه ی بعدی پیدا کردم. یک دست و پای چپم را از دست دادم تا خودم را به مادرم رساندم. گفتم: چرا کوزه را نیاورده اید؟ گفت: از دیشب منتظرم. نیازی به کوزه نیست. این جا فقط اسم می نویسیم و کوپن را تحویل می دهیم. فردا شیر آب را که ...
محرمی: عاقبت من شد عاقبت یزید!
. البته گفتم افتخار می کنم بچه پایین شهر هستم ولی به هر حال سختی های خودش را هم دارد. یک بار خود شما به من گفتید اول کشتی گیر بودید و بعد فوتبالیست شدید. توضیحی می دهید؟ فکر می کنم دکتر دادکان کشتی من را دیده باشد. شاید اگر به کشتی ادامه می دادم قهرمان جهان می شدم، اما ول کردم و شدم گل کوچک باز! در سبک وزن کشتی می گرفتید؟ سبک کشتی شما شبیه چه کسی بود؟ بله، در سبک وزن ...
حسرت بازیگر ستایش برای نقشی که هیچ وقت بازی نکرد/ انصراف جنجالی خنیاگر از یک سریال کمدی
شب گذشته شیوا خنیاگر مهمان برنامه چهل تیکه بود و از حال و هوای شروع فعالیتش در حوزه بازیگری و گویندگی گفت:مدت ها به من می گفتند که صدای خوبی داری و من در رادیو تست گویندگی دادم و قبول شدم. وی ادامه داد: 12 نفر قبول شدند که از بین آن ها فقط دو نفر خانم بودند و برای من جالب بود تا اینکه امتحانات گزینشی کتبی و شفاهی هم دادیم حتی متون نظم و نثر عربی و فارسی خواندیم. وی عنوان کرد:اما بعد ...
معلم ها، هر روز روی زمان پل می زنند
تدریس؟ اصلا به مخیله ام نمی گنجید. یادم می آید آن روزها یکی از دانش آموزان شرور کلاس بودم؛ ابتدای هر سال تحصیلی با دانش آموزانی از جنس خودم دوست می شدم و تا آخر پای رفاقت می ماندیم و متعهد می شدیم که در شیطنت ها پشت هم باشیم! جنس شیطنت های آن روزها فرق می کرد؛ یک عده دانش آموز دهه هفتادی که دلمشغولی های خاص خود را داشتند و فکرش را نمی کردند ده سال بعد مدارس اینچنین متحول شوند؛ مثلا یکی از ...
محمود از زندان آزاد شد و از زنش شنید بچه دار شده اند! / بچه چرا کشته شد!
نتوانستم از خودم دفاع کنم. حبس بخاطر مافیای نشریات شناخته شدن به خودم که آمدم، دیدم که به عنوان مافیای نشریات به حبس محکوم شده ام. این بار هم توی زندان خیلی تحویلم گرفتند. کلاس هایم را دوباره شروع کردم و به آموزش ادامه دادم. در کنارش باز هم در کلاس های دیگر اساتید شرکت کردم که بازهم تجربه گرانبهایی بود. بعد از چند وقت دوباره آزاد شدم. به محض ورود به خانه، همسرم گفت: بچه دار شدیم ...
خلیل عقاب: من پدر سیرک ایران هستم
زیاد شیر نمی دهی جواب می داد: خلیل که زنده نمی ماند حداقل شیرم را به این بچه بدهم که همین طور سالم و قوی بماند. مادرم زنده نماند و برادر بزرگ ترم 2 سال بیشتر زندگی نکرد و در حوض افتاد و خفه شد. خاطره ای هم از دوران کودکی ام دارم. پدر همیشه صبح مرا بیدار می کرد تا برای ادای نماز صبح به مسجد بروم. روزی در حال سجده به خدا گفتم پروردگارا از تو خواهش می کنم قدرتت را به من نشان ...
نقش علی یار قسمت منِ تئاتری شد/ معلوم نیست چه اتفاقی برایم می افتد
.... معلوم نیست چه اتفاقی برای من رخ می دهد؛ تنها چیزی که خودم باید مراقبش باشم این است که به تکرار نیفتم. احساس می کنم وارد مسیر جدیدی شده ام. بازیگر زمین گرم درباره واکنش مردم به ناشناخته بودنش بیان کرد: خیلی سوال می کنند که از کجا کارم را شروع کردم؛ خیلی ها نمی دانند من سال ها در تئاتر بازی کرده ام. البته این سوال طبیعی است؛ خیلی از بازیگران تئاتر دیده نمی شوند. تعداد فارغ التحصیلان ...
آموزش مجازی شوخی تلخی است | بچه ها قبلا انیمیشن می دیدند حالا مجبورند گوش به فرمان معلم باشند
مهدکودکِ زومی برای او و خانواده ام بدتر از آن باشد که اصلاً مدرسه ای در کار نباشد. اگر بگویم کلاس های پیش آمادگی مجازی خوب پیش نرفت، حق مطلب را ادا نکرده ام. روز اول، رافی گریه کرد، جیغ کشید، من و پدرش را زد، برادرش را زد، وسایل خانه را شکست و یک فنجان آب میوه روی لپ تاپم خالی کرد. روز بعد، من و همسرم دوباره تلاش کردیم، اما اوضاع به همان قرار بود. ما به تلاشمان ادامه دادیم چون نمی دانستیم چه ...
کشف تازه خانم دکتر!
به عنوان هدف آن را تصور کنیم. بعد هم مدام تلاش! مهم نیست چند شکست می خوریم. مهم این است که دوباره آغاز کنیم. فکر می کنید این همه انسان موفق و دانشمند از کجا آغاز می کنند؟ از کودکی و با پرسش و مطالعه. می بینید؛ فرمول موفقیت چقدر ساده است. من خدا را شکر می کنم که خانواده ام همیشه و در هر حال مشوقم بودند و این فرمول موفقیت را با گفتار و رفتارشان یادم دادند. به نظرم اگر حمایت های آنها نبود، مسیر پیش ...
سختگیری کرونایی روی اعصاب پرسپولیسی ها
. پست یحیی همه را غافلگیر کرد یحیی گل محمدی قبل از خروج از ایران گفته بود از پرسپولیس جدا می شود، اما در یک پست اینستاگرامی اعلام کرد، می ماند و بعد از لیگ قهرمانان، تیمش را برای سوپرجام و سپس فصل بیستم مهیا می کند. بازیکنان غافلگیر شدند زیرا فکر می کردند چنین پستی را بعد از پایان رقابت های لیگ قهرمانان آسیا منتشر کند ولی همه آن ها غافلگیر شدند و البته خوشحال از اینکه یحیی ...
عبدالحسین زرین کوب از پله پله ملاقات خدا تا دو قرن سکوت + بیوگرافی و آثار
پست و نادرست می شمردم. آثار عبدالحسین زرین کوب از کوچه رندان با کاروان حلّه بامداد اسلام بحر در کوزه پله پله تا ملاقات خدا تاریخ ایران بعد از اسلام در قلمرو وجدان دفتر ایام سیری در شعر فارسی فرار از مدرسه کارنامه اسلام نقد ادبی نقش بر آب شعر بی دروغ، شعر بی نقاب سیری در شعر فارسی دیدار با کعبه جان حدیث خوش سعدی نامور نامه ارزش میراث صوفیه سرّ نی از نی نامه صدای بال سیمرغ نردبان شکسته ...
جشن تولد شیک و لاکچری ژیلا صادقی مجری معروف + تصاویر
کردم برای بچه ها قصه بگم وحالا هم عاشقه رنگ های خدام هم قصه گفتن واسه بچه هارو تجربه کردم وازحالا به بعد برای همه ء آدما بهترین رو آرزو می کنم. این و خوب فهمیدم خدا عجیب هوام وداره و صدام می شنوه .......خدایا شکرت خدا هست درباره ژیلا صادقی: ژیلا صادقی مجری 43 ساله تلویزیون دو ماه قبل با محسن رجبی ازدواج کرد و به شایعات ازدواجش در سال های اخیر پایان داد. محسن رجبی ...
فرزند سید مقاومت: شهدا در قلب ما جایگاه بزرگی دارند
. زمان شهادت هادی من در خانه و کنار خانواده بودم. من در خانه مشغول بودم و به مادرم کمک می کردم. یک حاجیه خانم (یکی از خواهران دینی) پیش من آمد و به من گفت تو انسان مومنی هستی و ما در این مسیر قرار داریم. من احساس کردم او برای بیان یک موضوع زمینه سازی می کند. سپس به من گفت می خواهم به تو بگویم برادرت به شهادت رسیده است. من هنگام شنیدن این خبر خیلی گریه کردم. جواد: هنگامی که زنگ خانه را زدم ...
داستان ثبت نام یک خط تلفن؛ خوش به حال مُردگان
پُرسان پُرسان به مخابرات رسیدم. جلوی در صف بود. ابتدا از خانمی که پشت باجه ایستاده بود و به معنای واقعی کلمه بداخلاق و تندخو بود و گویی ارباب رجوع ، او را آنجا نشانده بود و مجبورش کرده بود به سوالات مردم جواب بدهد، سوال می کردید که برای انجام کارم باید به کدام قسمت مراجعه کنم. کمی ایستادم تا خلوت شود و بعد ببینم مردم بیشتر برای چه کاری به مخابرات مراجعه می کنند. جالب بود تقریبا بیشتر مراجعه کنندگان برای افزایش سرعت اینترنت آمده بودند. آنها می گفتند که بچه مدرسه ای دارند و مجبور هستند که سرعت اینترنت خود را افزایش دهند تا بچه هایشان به درس شان برسند. خانم تندخوی پشت ...