ابوالفضل را با زبان روزه راهی میدان شهادت کردم
سایر منابع:
سایر خبرها
ماه... کبوتر... زمین روایت رشادت های شهید حاج قاسم سلیمانی
روانه بازار کتاب شد. بچه هایی که قد کشیدند، مرد شدند و به شهادت رسیدند. بچه هایی که هر کدام یک دنیا خاطره و کتاب هستند، کتابی سرشار از روایت های بارانی و آسمانی، روایت های ناب مادرانه. در بخشی از این کتاب آمده است: داغ این قدر سنگین بود که این بچه ها را یادم رفت. چند ساعت در خانه آشوب بود. داداش از زبان بچه ها نمی افتاد. اشک می ریختند و صدایش می زدند. عزیز برای مرگ محمد صبوری ...
عاقبت تلخ زلزله زده های سرپل ذهاب پس از 36 ماه
گفتند سند و مجوز ساخت ندارد.بعد دیدم که احتمال دارد در خانواده مان اختلاف ملکی به وجود بیاید و برای همین به مادرم گفتم حالا که نمی توانم از بهزیستی کمک بگیرم زمین را به تو پس می دهم. پسرم رتبه یک کشوری تیزهوشان است مدتی است خانواده صیادی برای درمان پدر خانواده به تهران آمده اند.خانم صیادی در مورد بیماری همسرش می گوید: قبل از سانحه تصادف همسرم بیماری عصبی خفیف داشت اما بعد از ...
آرزویی که بعد از شهادت برآورده شد/ واکنش مادر اولین شهید مدافع حرم ارتش به شهادت پسرش
گفت بعداً برات مفصل میگم. با اتمام جلسه بعد از خداحافظی مفصل دیگه من محسن رو ندیدم. فقط قبل از رفتنش تلفنی زنگ زد و حلالیت طلبید و ناراحت از این بود که من باهاش اعزام نشدم ولی گفت اونجا منتظرت می مونم. محسن اوایل روزهای فروردین 95 در حالی که تازه 26 سالش شده بود به سوریه اعزام شد و در 23 فروردین همان سال، در روستای برنه حلب به شهادت رسید و شد اولین شهید مدافع حرم ارتش جمهوری اسلامی. ...
چرا سوریه پیکر این مدافع حرم را تحویل نمی داد؟! + عکس
شهید شده، من را خسته کرده اند از بس مدام زنگ می زنند! بعدی مدتی، مادرشوهرِ خواهرم از دنیا رفته بود و می خواستم برای فاتحه به خانه شان بروم. خانه ما سر تپه بود. برادرشوهرهایم هم پایین تپه بودند. پسر برادرشوهرم گفت: کجا می روی؟ گفتم: می خواهم بروم فلان جا برای فاتحه. گفت: الان نرو. یکی دو ساعت بعد خبرت می کنیم که با هم برویم. چشمتان روز بد نبیند؛ دو ساعت بعد، شوهر خواهرشوهرم آمد دنبالم تا ...
گفت وگوی رجانیوز با همسر شهید فاطمیون، محمدجعفر حسینی: ابوزینب روز اول به من گفت در شهادت من شک نکن!
متولد مرداد94 است. آقا محمدحسین هم مدرسه می رود؟ پارسال چند ماهی مهد رفت اما بعدش دیگر شهادت پدرش شد و بعد هم کرونا که دیگر همه را خانه نشین کرد. چه شد که آقاجعفر با بچه ای فاطمیون آشنا شدند؟ روحیاتی که من از آقا جعفر می شناختم، من خودم برای شخصی که می خواستم با او ازدواج و زندگی کنم این ویژگی که بسیجی و هیئتی و اهل تعصب و تحصیلکرده باشد مدنظرم بود ...
گفتگو با مادری که 21 سال است زندگی اش را وقف نیازمندان کرده و 417 فرزند دارد
پسرم 3 روز بعد بلند شد و راه رفت. گودرزی معتقد است همه این ها معجزه ای به برکت دعای بچه های یتیم است مانند اینکه بعد از فوت پدرش، در ناحیه قلبش درد هایی احساس می کرد و در نهایت در علم پزشکی، راهکار برای درمان او آنژیو و بعد از آن عمل قلب باز مشخص شد. چند وقتی بود به دلیل همین موضوع، خودم و خانواده ام حال خوبی نداشتیم. اطرافیان هم می گفتند تو سنی نداری که بخواهی عمل قلب باز کنی. باز هم از ...
سرقت بعد از تفریح مرگبار
سرگرم تفریح با دوستانش است؛ چون سابقه داشت که با دوستانش به سفر یا گردش می رفت. وی ادامه داد: فردای آن روز هم زنگ زدم اما موبایلش خاموش بود. کم کم نگرانی به سراغم آمد تا اینکه متوجه شدم پیکر نیمه جانش را مقابل خانه مان رها کرده اند... نمی دانم چه بلایی سرش آمده است... از سوی دیگر خودروی پرایدمان نیز سرقت شده و احتمال می دهم که راز مرگ او را دوستان پسرم می دانند و ماشین را هم دزدیده اند. پس ...
فریضه امر به معروف و نهی از منکر را در جامعه رواج دهید/ به حجاب خود و ناموستان غیرت داشته باشید
...، گفتم: حجت راضی نیستم، میری شهید میشی، نمی خوام از دستت بدم، به هر نحوی بود منو راضی کرد و رفت، وقتی به شهادت رسید، تا چند وقت هر شب به خوابم می آمد و می ایستاد تا ازته دل ازش راضی بشم، در سالگرد شهادتش گفتم ازت راضیم و حلالت کردم، بعد از آن بود که دیگر هر شب بخوابم نیامد. وی یادآور شد: بعد از پیروزی عملیات بیت المقدس 2 تازه رفته بود، تو بیست سال، ده روز مرخصی داشت، آمد بهم گفت ...
تا قاری نشوی، نمی روم!
عملیات کربلای 10 در جبهه غرب و کردستان به اجرا درآمد. من هم در جمع رزمندگان توی تویوتا نشسته بودم و به سمت خط می رفتیم. در طول مسیر یکی از بچه ها زیر لب آیه "وجعلنا"را با لحن زیبایی زمزمه می کرد. آنچنان این آیه را با ترتیل و زیبا میخواند که بر دلم نشست. به رزمنده گفتم : قاری قرانی? گفت: بله قاری قرآنم. به او گفتم: اگر شهید شدم، هیچ. ولی اگر زنده ماندم، حتماباید ...
یادی از شهید مصطفی اکرمی | من در جبهه مسئولم، شما در پشت جبهه مسئولی
...، در یادآوری آن روز ها می گوید من مسئول پایگاه بودم. شب ها که او می آمد حتی یک نفر هم حاضر نبود به منزلش برود. اخلاق و رفتارش طوری بود که همه را جذب می کرد و تا صبح پا به پای او می ماندند؛ برای بچه ها دعا و قرآن می خواند و سخنرانی می کرد و احکام می گفت. مرد خط و خادم پشت جبهه مصطفی خود را وقف انقلاب کرده بود. با شروع جنگ پس از گذراندن یک دوره آموزشی به منطقه سقز در کردستان ...
عفت مرعشی : این مرگ حق هاشمی رفسنجانی نبود
عفت خانم سرش را بالا می کند و می گوید: من پنج بچه داشتم و در تمام زندگی ام در حال مبارزه بودم. پیش از انقلاب خواب بدی دیدم. خواب دیدم همسرم شاه شده. در خواب گریه می کردم که من دوست ندارم تو شاه باشی. این خواب را برایش تعریف کردم... او شاه نشد، اما در همه سال های پس از انقلاب خدمت کرد، هرچند سال های آخر مزدش را کف دستش گذاشتند... . ...
بسیجی ها برای حضور درگردان حاج بصیرباهم رقابت می کردند
در لشکر 25 از کادر لشکر گرفته تا رزمنده ها، همگی به حاج حسین احترام می گذاشتند. برای حاجی فرمانده و بسیجی ساده فرقی نمی کرد. همیشه زودتر از دیگران سلام می داد و تواضع فوق العاده ای داشت. من چند بار همراه حاجی به محل جذب و اعزام رزمنده ها رفته بودم. در آنجا خیلی از بسیجی ها می گفتند دوست دارند به گردان حاج بصیر بروند. حاجی از چند نفرشان پرسید چرا می خواهید به گردان بصیر بروید، در جواب گفتند همه از او تعریف می کنند و ما هم دوست داریم در گردانی باشیم که حاجی فرمانده اش است. ...
مدافع حرمی که شهادتش به او الهام شد
صحبت کرد و گفت: مواظب خودت باشد و اگر اتفاقی برایم افتاد به فلانی زنگ بزن؛ گفتم: این حرف ها را نزن. من دوست ندارم این حرف ها را بشنوم؛ خندید. گفتم: یادت باشد با من خداحافظی نکردی، گفت: رویم نشد در مقابل پسر خواهرت با تو خداحافظی کنم، مواظب خودت باش؛ دو روز بعد هم شهید شد، در واقع 15 روز بود رفته بود که شهید شد؛ می گفت: ما یک حمله داریم که اگر خوب پیش برود من شنبه می آیم. چگونه از شهادت ...
مرگ معمایی پسر تهرانی ! / پراید مادر امیر دزدیده شد
سراغ مادر امیر رفتند و مادر پسر جوان گفت: پسرم از من خواست که خودرویم را در اختیارش قرار دهم تا با دوستانش به تفریح بروند و من هم با توجه به اعتمادی که به فرزندم دارم خودرو را در اختیارش قرار دادم و در مدت زمان 24 ساعت با تفکر اینکه پسرم و دوستانش به تفریح رفتند نگران نبودم اما از وقتی که پسرم جواب تلفنش را نمی داد نگران شدم و بعد هم فهمیدم 3 پسر جوان پسر را که مورد قرار گرفته در جلوی در خانه رها ...
ناگفته های حمیدرضا جلایی پور از مجاهدین خلق، بهزاد نبوی، درگیری های کردستان و اعدام 59 جوان مهابادی
... اینکه بگویم بیخودی دنبال شهادت باشم، نبود. ولی امکان شهید شدن بود. در آن زمان ها معمولاً بچه های انقلاب هر روز غسل شهادت می کردند. سه برادر من در همان سا ل های بعد از انقلاب شهید شدند. برادرم محمدرضا که پاسدار بود در تهران به دست سازمان مجاهدین خلق ترور شد، علیرضا و حسین جلایی پور هم که اعزامی بودند در جبهه های جنگ شهید شدند، مناطق کردنشین هم مناطق مرزی و جنگی بود. * اللهم ارزقنا ...
کتاب خانوم ماه رونمایی شد
بچه بود اصلا از پدر چیزی نمی دانست و دوست داشت مثل بچه های دیگر باشد. گفتم: امسال تو و رضیه و فخرالدین تو خونه سفره هفت سین بندازید من میرم آرامگاه بابا! کتاب خانوم ماه توسط به نشر (انتشارات آستان قدس رضوی) در 364 صفحه قطع رقعی با طراحی جلد آرزو آقابابائیان و با صفحه آرایی احسان جعفرپیشه در هزار نسخه روانه بازار کتاب شد. شیرعلی سلطانی در دوم فروردین 1361 در منطقه شوش و در جریان عملیات فتح المبین به شهادت رسید. انتهای پیام/ ...
مادر شهید قارداشعلی محمدی آسمانی شد
در کارهای خانه و کشاورزی به خانواده اش کمک می کرد. او به دلیل مشکلات زندگی و نیز کمبود امکانات آموزشی نتوانست از تحصیلات بهره ای ببرد تا اینکه زمان خدمت سربازی فرا رسید. شهید قارداشعلی محمدی توسط یگان اعزامی 775 ثامن الائمه به جبهه اعزام شد و سرانجام در منطقه فکه در تاریخ 22 تیرماه سال 1367 در اثر اصابت ترکش به بدن به درجه رفیع شهادت نایل آمده و پیکر مطهرش در خاک زادگاهش آرام گرفت. انتهای پیام ...
مدافع حرمی که شهادتش به او الهام شد/از شکست تکاوران تا اعزام به سوریه+ عکس
پرداخت قسطی هزینه ها، خانه دار شوند. ما هم هزینه اولیه را واریز کردیم؛ اما بعد از یک سال، مجید متوجه شد یکی از شاگردانش که در روستا زندگی می کند و دانشجو هم هست، نامزد کرده. او به مجید گفته بود اگر من بخواهم همسرم را بیاورم جایی را ندارم. مجید هم آمد و گفت: من می خواهم سهمیه ام را به این جوان بدهم. گفتم: این کار را نکن ما خودمان مستاجر هستیم. گفت: نه خدا بزرگ است. ما یک جوری خانه می گیریم؛ اما این بنده ...
روایت عاشقانه های شهدای ورزشکار
جبهه حاضر شد. سال بعد به استخدام سپاه در آمد و در سال1362 به دلیل راضی نبودن والدینش برای حضور در جبهه، از سپاه استعفا کرد، ولی سرانجام یک ماه بعد رضایت والدین را جلب کرد و به سپاه برگشت. او با عناوینی چون مسئول سپاه پاسداران کاخک، بجستان، معاون گردان امام علی(ع) و معاون لشکر ویژه شهدا در کردستان انجام وظیفه کرد. وی 24تیر1364 در عملیات قادر (غرب) در محل گوشینه، به دلیل اصابت گلوله به شهادت رسید و ...
شهیدی که کومله گوشت تنش را برید +عکس
کوه های اطراف خمین پنهان و شب ها در شهر پخش می کردند تا اینکه برای ادامه تحصیل در دبیرستان به تهران آمد. در مدرسه ای در میدان خراسان مشغول تحصیل شد که بعد از شهادت آقا مسعود و دوستش اسم مدرسه را دو شهید گذاشتند. آقا مسعود بچه قانع، صبور و در عین حال با شور و نشاط بود. کمک حال مادرم بود. به دیگران هم خیلی کمک می کرد. یک روز وقتی از مسجد به خانه آمد، دیدیم پابرهنه است. پرسیدیم: پس کفش ...
پایان شرارت های پسر روانی با قتل
.... تهدید مادر به اسیدپاشی او ادامه داد: بابک مشکل روحی و روانی دارد و تحت درمان است. مدام مرا کتک می زند و تهدید به مرگ می کند. حتی یک بار به قدری مرا کتک زد که مجبور شدم از او شکایت کنم. پرونده ای برای پسرم در دادسرای اطفال تشکیل شد اما از آنجایی که مادر هستم و دلم نمی آمد که بچه ام به زندان بیفتد، از شکایت صرف نظر کردم. زن جوان گفت: بعد از آزادی اش به من گفت ...
چرا سردار سلیمانی نام این مدافع حرم را تغییر داد؟!
گفته بود تو حاج اصغر نیستی، حاج اکبر ی. مدتی که خبر شهادت حاج اصغر آمد، ولی پیکری در کار نبود، چطوری بر شما گذشت؟ مادر شهید: برای یک مادر سخت است، اما چیزی که برای خدا دادیم و به یاد حضرت زینب می افتیم، که در یک روز چند شهید داد، همه سختی ها را برایمان آسان می کند. من با دادن یک شهید که کاری نکرده ام. من وقتی شنیدم پسرم سر و دست ندارد، یاد مادر وهب افتادم؛ چطور قبول کرد سر بچه ...
چرا حاج قاسم نام این مدافع حرم را تغییر داد؟!
واقعا برای اسلام زحمت می کشید. چه اینجا و چه آنجا. اگر شهید نمی شد، کارهایش بدون پاداش می ماند. این اتفاق هایی که در زندگی شما افتاد و بعد هم اخیرا شهادت حاج محمد پورهنگ، شما را آماده اتفاق شهادت حاج اصغر کرده بود؟ پدر شهید: من سال ها در جنگ بودم و همه این اتفاقات را دیده ام. پسرم پرویز از بین رفت، خانه نبودم، دخترم و اصغر به دنیا آمدند، خانه نبودم. همه زحمت های من به دوش حاج ...
قاتل 17 ساله با پای خود به کلانتری باغ فیض تهران رفت
. مادر نگران ادامه داد: پسرم مشکل روحی و روانی دارد و تحت درمان است و مرا مدام کتک می زد و تهدید به مرگ می کرد و حتی یک بار به قدری مرا به باد کتک گرفت که مجبور شدم از پسرم شکایت کنم و برای بابک در دادسرای اطفال پرونده ای تشکیل شد اما چون دلم نمی آمد پسرم به زندان برود رضایت دادم. مادر بابک گفت: بیماری پسرم بعد از آزادی بیشتر شده بود و یک روز از من خواست تا برایش یک خودرو بخرم ...
زنی خرمشهری که جنگ آواره اش کرد و هنوز بی خانمان است/ بعد از نابینایی بی سرپناه شدم/ پدر و مادرم در 11 ...
روز پلیس آمد، بچه ام را برد الان پسرم بهزیستی است 12ساله است، چون مصرف کننده هستم اجازه نمی دهند بچه ام را ببینم. وی با اشاره به سومین ازدواجش می گوید: سال 97 دوباره ازدواج کردم، خوشبختانه این همسرم مصرف کننده نیست، اما می دانست که من مصرف می کنم. او بخاطر درگیری زندان افتاد و من نمی توانم 30 میلیون تومان پول دیه را جور کنم تا آزاد شود، صاحبخانه هم خانه اش را گرفت و من از خانه بیرون آمدم ...
خاطرات فرمانده تیپ هجومی سیدالشهدا در سوریه منتشر شد
بازمانده دست دوستان دیگر را هم گرفته است و خاطرات آنها را نیز با خودش به این کتاب آورده است. این کتاب بیشتر از اینکه خاطرات راوی باشد، خاطرات مقاومت در حلب و خان طومان و لاذقیه است. خاطرات ناگفته از مصطفی صدرزاده، محمدحسین محمدخانی و شهدایی که رفتند و خاطراتشان را بردند. در برشی از کتاب می خوانیم : پشت بی سیم گفتم: زمین گیر شدیم حاجی. یک لحظه سکوت کرد حاج ایوب. می دانست اینکه دشمن دیده ...
شهید رضا قشقایی سپر بلای دانشمند هسته ای شد
احمدی روشن را بر زبان بیاوریم اما نامی ازشهید رضا قشقایی فرد نیریم. قشقایی فرد، کارمند سازمان انرژی اتمی بود، دوست و یار نزدیک شهید مصطفی احمدی روشن. شهید احمدی روشن، رضا را برادر خطاب می کرد و می گفت: من که برادر نداشتم، رضا از این به بعد برادر من است. او به پدر ومادرش توصیه می کرد و می گفت؛ همانطور که با من راحت هستید، با آقا رضا راحت باشید. مادر شهید می گوید: رضا سال 57 با ...
برای سردار طوسی؛ سرداری که یک لشکر مدیون اوست
.... عرب زاده گفت: 18 فروردین 66 شلمچه، عملیات کربلا 8 سردار طوسی به همراه سردار نبوی و نوبخت برای شناسایی منطقه اعزام شدند که در خط اول شناسایی، دشمن با پاتک آنها را مورد هدف قرار می دهد و هر سه به شهادت نائل می شوند و پیکرهای مطهرشان 9 سال در آن منطقه می ماند. همسر سردار طوسی در مورد بازگشت سردار طوسی بعد از سال ها گمنامی گفت: شبی خواب دیدم همه جای منزل مان را پرچم زده اند و روی آن ...
جانبازان 70 درصد، فیاضی و فرحی به خیل شهدا پیوستند
فرحی از جانبازان دوران دفاع مقدس از استان قم روز پنجشنبه 19 فروردین به یاران شهیدش پیوست. جانباز شهید جواد فرحی از بسیجیان مخلصی بود که در همان آغازین روزهای جنگ تحمیلی غیرتمندانه وارد عرصه پیکار با دشمنان اسلام شد و در سن 22 سالگی عازم جبهه های حق علیه باطل شد. جواد فرحی در 26 آبان سال 1359 عازم جبهه جنوب شد و سه ماه بعد در 16 بهمن سال 1359 در سوسنگرد بر اثر اصابت ترکش به ...
روش همدردی شهید موسی رجبی با مستضعفین
توابع میانه به دنیا آمد. وی از نیرو های مردمی و جهادی ساکن اسلامشهر بود که داوطلبانه به یاری نیرو های جبهه مقاومت اسلامی مستقر در سوریه شتافت و به عنوان عضوی از نیرو های پشتیبانی جبهه مقاومت در سوریه مشغول شد و نهایتا در آخرین روز خرداد سال 1397 در منطقه البوکمال، توسط تروریست های تکفیری در سوریه به شهادت رسید. در ادامه خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس با پری علی نژاد همسر شهید مدافع حرم موسی رجبی گفت ...