دلتنگی های آموزگاری که کلاس درس را به بیمارستان برد
سایر منابع:
سایر خبرها
مادری که با تقدیم شش شهید به حضرت زینب (س) اقتدا کرد
. می دانستم که زندگی برایش سخت می گذرد و او خم به ابرو نمی آورد؛ اما باز هم تشویقش می کردم به درس خواندن. هر بار که به او زنگ می زدم، همیشه می گفت خوبم و همه چیز خوب است. با هر سختی ای بود درسش را ادامه داد و دیپلم گرفت. سال 91 بود که با من تماس گرفت. خوشحالی در صدایش موج می زد. دارالعملین قبول شده بود و از من تشکر می کرد که برایش دعا کرده ام و او قبول شده است. درست بود که من برایش دعا ...
معلم با آموختن به یک انسان کلید بهره برداری از گنجینه ای تمام نشدنی را به او می دهد
روستایی تدریس داشتم و در حال حاضر در دبستان شهید شجاعی معلم پایه پنجم می باشم. *از خاطرات دوران تحصیلی تان برایمان بگویید: دوران تحصیلی خوبی را پشت سر گذراندم چون درسم خوب بود معلمانم مرا سرگروه می کردند تا به بچه های دیگر در درس ها کمک کنم همین امر هر روز شوق یادگیری و یاد دادن در من بیشتر می کرد . ماندگار ترین روز در دوران تدریس: روزی که نتیجه آزمون ...
مرثیه دختران دشت اندوه
باره می گوید: صحنه بسیار غم انگیزی بود. پدران و مادران بسیاری بودند که دنبال فرزندان شان می گشتند. کیف و کتاب و کفش بچه ها به اطراف پخش شده بود. برخی از بچه ها در خون غوطه ور بودند. همه گریه می کردند و سعی می کردند که به بچه ها کمک کنند. مکتب سیدالشهدا یکی از بزرگ ترین مکتبخانه های غرب کابل است که در آن دانش آموزان دختر و پسر در دو شیفت درس می خوانند. صبح ها پسران به مدرسه می روند و عصرها دختران. بیش ...
نعمتی: بازیکنان سپاهان بد حرف می زدند/ هیچ وقت دنبال وقت کشی نبودیم
نشان می دادند اما بیرون از زمین نشان دادند. نعمتی درباره اظهارات محرم نویدکیا مبنی بر اتلاف وقت پرسپولیسی ها گفت: ما که در زمین بودیم نشنیدیم به ما چنین چیزی گفته باشد. همه پرسپولیس را 5-4 سال است می بینند و می شناسند. مخالف هستیم کسی خودش را زمین بیندازد و دوست داریم فوتبال بازی کنیم. اگر هم کسی روی زمین افتاد یکی از آنها خودم بودم. وی ادامه داد: یکی از توپ ها به صورت من خورد ...
منصوریان: به تیم خوب صنعت نفت تبریک می گویم
تیم ها به اینجا آمدند و گیر کردند. تیم های بزرگ را در نیم فصل اول دیدم که شانس بردن در اینجا را نداشتند. در نهایت هر دو تیم خوب بازی کردند، بازی می توانست با گل های بیشتری همراه باشد، اما لطف خدا و تلاش بچه ها این برد را برای ما به همراه داشت و کمی هم خوش شانس بودیم که بازی یک - یک نشد. منصوریان در پاسخ به این سوال که بازیکنان آلومینیوم در اواخر بازی دوست داشتند نتیجه را حفظ کنند و گویا ...
پای صحبت های جوانانی که در بهزیستی قد کشیدند
هفت ساله بودم برادرانم از من کوچکتر بودند دوست پدرم ما را به کوره آجرپزی برای کار فرستاد. بعد از مدتی پدرم آمد به کوره آجرپزی و وضعیت ما را که دید با دوستانش بحث کرد که من بچه ها را به شما امانت سپردم پدرم مجددا ما را با خودش برد و زندگی داخل چادر دوباره شروع شد. پدرم دوباره رفت؛ بعد از چند روز مجددا ما را به دوست دیگری از پدرم که دامدار بود سپردند. این بار هم در سرما و گرما ...
منصوریان: فاکتور اشتباه بازیکن را به حساب ما ننویسید/ بازی می توانست 2 بر صفر یا یک - یک شود
به اینجا آمدند و گیر کردند. تیم های بزرگ را در نیم فصل اول دیدم که شانس بردن در اینجا را نداشتند. در نهایت هر دو تیم خوب بازی کردند، بازی می توانست با گل های بیشتری همراه باشد، اما لطف خدا و تلاش بچه ها این برد را برای ما به همراه داشت و کمی هم خوش شانس بودیم که بازی یک - یک نشد. منصوریان در پاسخ به این سوال که بازیکنان آلومینیوم در اواخر بازی دوست داشتند نتیجه را حفظ کنند و گویا به خاطر ...
نکاتی برای بهتر شدن آموزش آنلاین
اعظم ابراهیمی در گفت وگو با ایسنا عنوان کرد: حدود یک سال است به دلیل حضور مهمان ناخوانده کرونا، آموزش مجازی را داریم. این امر در ابتدا چه برای دولت که زیرساخت های لازم به خوبی فراهم نشده بود، چه برای معلمان که باید محتوای آموزشی را آماده می کردند و چه برای دانش آموزان و خانواده ها که وسایل و امکانات لازم را نداشتند، شوک آور بود. آموزش های مجازی با تغییرات بنیادی که در مفاهیم آموزش سنتی ایجاد کرد ...
منصور اوجی از زبان خودش
عنوان باغ شب در سال 1344 در انتشارات آیین تربیت در شیراز منتشر شد. او پس از سال ها شاعری و در سال های پایانی عمر خود می گفت من شعر نمی گویم، شعر مرا می گوید . در ادامه مروری داریم بر زندگی این منصور اوجی از زبان خودش و نگاهش به شعر و وضعیت آن. این شاعر درباره خودش گفته بود: پدرم شاعر بود و آن زمان چون وسایل سرگرم کننده نبود، ما شعرخوانی می کردیم؛ در نتیجه، من ارثی و محیطی ...
روایتی از شهدای نجم السادات برادرنور خواهر مهر
و حضرت رسول و فاطمه زهرا (س) را بدهم در نتیجه مانعش نمی شوم. محرم اسرار نظامی سید مهدی سال 64 با برادرم در عملیات فاو شرکت داشتند و من فرزند اولم را شش - هفت ماهه باردار بودم. باز هم هیچ راه ارتباطی وجود نداشت. تیپ 15 امام حسن مجتبی(ع) که سید در آن بود را برده بودند غرب کشور و ما اطلاع نداشتیم. چون ایشان اطلاعات نظامی را به هیچ وجه در منزل بازگو نمی کرد. اما از طریق یکی از ...
پیکر زخمی و لب های ترک خورده شان را هرگز ازیاد نمی برم
سهمی داشته باشد. آن زمان من پسرم را باردار بودم. سلیمان راهی شد و وقتی عباس به دنیا آمد، سلیمان در جبهه بود. خودم به تن هایی به بیمارستان رفتم. همسرم به من سفارش کرد، اگر زنده بودم اسمش را سلمان بگذار، اما اگر تا زمان تولدش شهید شده بودم، نام پسرم را سلیمان بگذار. خداوند سال 59 پسرم عباس را به من داد، اما پسرم شب هفت محرم به دنیا آمد و ما اسمش را عباس گذاشتیم. وقتی سلیمان به مرخصی آمد، اعتراض کرد که ...
قتل ناخواسته دوست صمیمی در تیراندازی اتفاقی
به متهم گفت: این مرد با همسرم همکار بود. آنها هر دو در زمینه تأسیسات ساختمانی کار می کردند. من صاحب یک دختر چهار ساله و یک پسر هشت ساله هستم. ما سال ها در تهرانپارس مستأجر بودیم و فقط شش ماه بود که در رودهن خانه خریده و به آنجا رفته بودیم تا اینکه این مرد بی رحمانه شوهرم را کشت. او ادامه داد: خسرو هم به تازگی همراه همسر و سه فرزندش به رودهن آمده بودند و در خانه اجاره ای زندگی می کردند ...
10 ساله های فاتح پیست اتومبیلرانی!
از اینکه نکند آخرین راه رفتن و دل کندن از کشوری باشد که پای رفتن از خاکش را ندارند. گفت وگوی فرهیختگان با پدربزرگ و مربی دو نابغه کودک اتومبیلرانی ایران را در ادامه می خوانید. محمدمهدی و محمدطا ها چند ساله بودند که متوجه علاقه و استعدادشان برای آفرود شدید؟ از سه سالگی احساس کردم شوق کودکی و علاقه به رانندگی دارند و از آنجایی که خودم در کار آفرود و در این ورزش بودم این استعداد ...
منصوریان: فاکتور اشتباه بازیکن را برای ما ننویسید
خوزستان است و از فوتبال او لذت بردم. منصوریان ادامه داد: بازی می توانست یک بر یک و حتی دو بر صفر به نفع ما شود. هیچ تضمینی برای برد ما تا پایان مسابقه نبود و امکان داشت 40 ثانیه مانده به پایان مسابقه گل تساوی را دریافت کنیم که پورحمیدی دو مهار توپ خوب داشت. بچه های ما زحمت کشیدند و نتیجه را حفظ کردند. او اضافه کرد: ما از معدود تیم هایی بودیم که توانستیم صنعت نفت را در آبادان شکست ...
جهش های اعجاب برانگیز جانباز دوپا قطع + عکس
...... حالا چه شد که به سوریه رفتید؟ فاطمی: دو برادر کوچکتر از خودم دارم. اواخر سال 92 بود که یکی از بچه های نیروی قدس آمد و گفت: سوریه نمی روی؟... کله من هم که شور و عشق داشت... **: آن موقع چند ساله بودید؟ فاطمی: من متولد 63 هستم. آن روزها گُل جوانی ام بود. سی سالَم بود. من از چهارم ابتدایی وارد بسیج شدم و از همان سال ها فضای بسیج را تجربه کردم. افغانستانی بودم و ...
بازیکنان پرسپولیس درباره بازی مقابل سپاهان و حواشی آن چه گفتند؟
زمین افتاد یکی از آنها خودم بودم. وی ادامه داد: یکی از توپ ها به صورت من خورد و دلیل دیگر زمین خوردن من هم این بود که کتفم آسیب دید. اصلا وقت کشی نکردیم زیرا برای سه امتیاز به زمین آمده بودیم و برنده هم بودیم. سپاهانی ها مدام با داور حرف می زدند اما درست نیست که هرکسی هرچه دلش کی خواهد بگوید. بازیکن پرسپولیس درباره دلیل درگیری های پایان این مسابقه توضح داد: من در آن لحظه مشغول رفتن به رختکن بودم اما شروع کننده بازیکنان ما نبودند. درست نیست بازیکنان سپاهان در زمین هرچه دلشان خواست بگویند. انتهای پیام/ ...
خیز دانش آموزان ایرانی برای حفظ " نمره "!
شعار سال : " علی اکبر زین العابدین - نامه یک پدر به مدیر مدرسه پسرش در آستانه آغاز سال تحصیلی " بیش از سه روز است که شهرها و مراکز استان ها در ایران شاهد اعتراض دانش آموزان است . در این اعتراضات خیابانی که دانش آموزان حضور دارند مطالبه اصلی ، لغو برگزاری امتحان ها به شیوه حضوری است . البته سال قبل و هم زمان با برگزاری امتحانات نهایی چنین فضایی را شاهد نبودیم . ...
واژه عمو فردوس را فرزندان شهید به من هدیه کردند
جوانی 68 کیلویی بودم با یک کوله پشتی به کوه می زدم تا در پالند به 14 دانش آموز درس بدهم. از آنجا آغاز شد که باز هم لطف خدا جاری بود و من برای خدمت به مناطق محروم انتخاب شده بودم که با آغوش باز پذیرفتم. حیات: حکایت آن روزهای پالند سرد و سخت برای آموزگار جوان چون شما چطور بود؟ در این منطقۀ صعب العبور برای 14 دانش آموز ایستادگی کردم. در همان جا از روشی جدید استفاده کردم؛ یعنی ...
روایت مامان حشمت از شکستن شاخ غول ام اس / خانم معلم حالا با معجزه دوستت دارم درس امید می دهد
بیماری ندارم! 68 سال را رد کرده ام و چند روزی است وارد 69 سالگی شده ام. حالا 38 سال می شود که بیماری ام اس همراه من است؛ یعنی درست از 30 سالگی... با جمله اش که به سبک فیلم های پایان باز، آخرش نقطه نگذاشته، من آه می کشم و خودش لبخند می زند؛ از آن لبخندهایی که پشتش به یک عمر صبوری گرم است. حشمت قنبری دستم را می گیرد و می برد به 38 سال قبل و می گوید: اگر بگویی سر و کله ام اس از کجا در زندگی ...
برای به دست آوردن جایگاهم در سینما، می جنگم
پیشنهادهایی که برای بازی در تلویزیون، سینما یا شبکه نمایش خانگی می گیرید آزارتان می دهد؟ ابتدا تصحیح تان کنم. من در کنار دانش آموخته آموزشگاه استاد حمید سمندریان بودن، فارغ التحصیل رشته تئاتر کاربردی در مقطع کارشناسی و کارگردانی سینما هم هستم. ادامه صحبت تان درست است. من بیشتر عمرم را در سالن های تئاتر و در کنارش، در تئاتر خیابانی و تئاتر کودک گذرانده ام و در تمام پارک های شهر ...
از ایده تا عمل مهندس الکترونیک برای تربیت حافظ قرآن در سایه کرونا
اداره شدم روز اول و دوم گذشت.. دیدم اینجا که چقدر جای خوبی است برای من! چون کارشناس قرآن و عترت نماز اموزش و پرورش بودم فهمیدم می توان کارهای زیادی انجام داد! خوشبختانه به کامپیوتر و طراحی و مسلط بودم و مشکلی نداشتم . این کارشناس قرآنی ادامه می دهد؛ درست همزمان با شیوع کرونا بود که برگزاری مسابقات مجازی را آغاز کردم، اجرای مسابقه در ماه مبارک رمضان نیز با اهدای جوایز همراه بود، مسابقه ...
مهندس! به خدا اینجا هوا نیست
سفر آغاز شده بود. او برعکس قبلی ها که گرفتار شکم خودشان و زن و بچه شان بودند و جز گرانی ها و مشکلات موجود، درد معدنچی و... را نمی فهمیدند، می دانست برای چه آمده ام و کجا می خواهم بروم و قصد چه کاری را دارم. ابتدا سرد برخورد می کرد، گفتم شاید با خودش می گوید دانشگاه ها که تعطیلند، این پسر اینجا چه کار می کند که ما را از کار و زندگی انداخته! منتها رفته رفته یخش آب شد و من هم این بار خوشحال بودم، اما ...
مینا قاسمی مهر: در عصری هستیم که عصر کمبود توجه است
؟ فکر کنم همه معلم ها دوست دارند از آنها بپرسید چه شد که معلم شدید؛ بعد من بگویم: یک بار سر کلاس خیلی شلوغ کردیم معلم علوممان، خانم مقصودی، گفتند: نفرینتون می کنم همتون معلم بشین که نفرینش فقط من را گرفت. تمام سال هایی که دبیرستان و دانشگاه بودم، اساتید و معلمان خیلی خوبی داشتم، اما وقتی دوم راهنمایی بودم، معلمم یک آدم فوق العاده بود که نه تنها زبان تدریس می کرد بلکه درس زندگی هم به ما می داد و ...
طراحی روش های جدید در آموزش مجازی
شد . پذیرش 700 دانش آموز در مدرسه غیردولتی زندگی آمل خانزاد با اشاره به سابقه 17 ساله اش به عنوان معاون آموزشی در مدارس آمل، یادآور می شود؛ با انگیزه ایجاد یک مدرسه مدرن و جدید اقدام به تاسیس این دبستان کردم، و ساختمانی در سه طبقه و 24 کلاس درس در پایه های پیش دبستانی، اول تا ششم را بنا کردیم، در سال تحصیلی 1399-1400 حدود 700 دانش آموز پذیرش شدند و متقاضیان زیاد دیگری از ثبت ...
ماجرای خداحافظی زودهنگام خانم بازیگر با معلمی | مدرسه مادربزرگ ها مرا یاد دوران معلمی ام می انداخت
به سال 1374 اشاره کرد که مجبور شد خودش را زودتر از موعد، بازنشسته کند؛ او به خبرنگار تسنیم گفت: من و محسن قاضی مرادی دو کارشناس اداره کل تربیت معلم بودیم و همان جا با هم آشنا شدیم. هیچ کدام از کارمان دست نکشیدیم منتها سال 1374 به خاطر یک اتفاق غیرمنتظره، خودم را زودتر از موعد، بازنشسته کردم. ماجرا از این قرار بود که در مدرسه ای کار می کردم دانش آموزان خیلی به من محبت می کردند. مدیر آن مدرسه مرا ...
جشن عروسی حاج آقا با هزاران مهمان ویژه! + عکس
که در مراسم های خواهران و برادرانم اصلا ردی از موسیقی و گناه نبود اما نسل بعد از آن ها نگاهشان تغییر کرده بود. من با این که همسن آن ها بودم، تصمیم دیگری گرفته بودم و کاملا متفاوت، مراسم را برگزار کردیم. برای جشن عروسی هم خودم از اول دوست داشتم یک اتفاق متفاوت و جدای از چیزهایی که هست، بیفتد. محمدآقا می گفتند خیلی دوست ندارم این تفاوت به چشم بیاید. می گفت نمی خواهم نفی کنم اما ممکن است یک ...
جشن عروسی حاج آقا با هزاران مهمان ویژه! + تصاویر
برخی اقوام و آشنایان به من می گفتند بعدا هر کس را ببینی که لباس عروس پوشیده، حسرت می خوری! جالب این که حالا هر کسی لباس عروس پوشید این حس را دارد و می گوید کاش لباس من فلان شکلی بود اما من، نه!
جشن عروسی حاج آقا با هزاران مهمان ویژه! + عکس
را ادامه دادید؟ همسر شهید: در آن گیر و دار به اصغرآقا گفتم: اجازه بده من کنکورم را بدهم و بعد خانواده محمدآقا بیایند برای خواستگاری. گفت: نه، این ها می آیند و می روند، بعد شما کنکورت را بده... همین آمدن و رفتن چند ماه طول کشید و منجر به ازدواج شد. من هم ترجیح دادم آن موقع، امتحان ندهم چون واقعا چیز زیادی نخوانده بودم. کنکور را ندادم اما از فضای درس دور نشدم و از طرف دانشگاه امام صادق(ع ...
خدا می داند؛ پدر چطور بدون درختان زیتون جان داد
شعار سال: لباس شستن در وان حمام. این یکی از چندین کاری بود که مادرم انجام می داد تا پدرم بتواند از درآمد اندکش چیزی پس انداز کند. پدرم در فست فود مستر کینگ در خیابان هالستد شیکاگو، همبرگر و سیب زمینی سرخ شده درست می کرد. ما ماشین لباسشویی نداشتیم و 1.25 دلار به ازای یک بار شستنِ لباس برای شش بچه گران درمی آمد. به همین خاطر یکشنبه شب ها، درست در زمان مناسب برای مدرسه، مادرم پیژامه ای مندرس و تی ...
روایت قصه علاقه ای که در اسارت شکل گرفت
در اطراف زندان یک اتاقکی داشتند و به مرور زمان این رابطه نامحسوس بدون ارتباط بین من و خواهر همسر کاک عمر یعنی معاون زندان شکل گرفت. راغب در ادامه توضیح داد: چون من کارت عضو رسمی سپاه داشتم در لحظه دستگیری آن را پرت کردم تا دست شان نیفتد و خودم را بسیجی معرفی کردم اما خبرچینی به کاک عمر خبر داد و چون اینها هم از چنگ دموکرات به کومله پناه آورده بودند دل خوشی از آنها نداشتند و یک طوری شد ...