سایر منابع:
سایر خبرها
دوره موبایل خوب در تهران کجا بریم ؟
موبایل برای شنونده هامون میخواستیم یک مصاحبه تهیه کنیم . آیا امکانش هست وقت شما رو بگیرم . خب الان ما طبقه منفی یک پاساژ علاالدین هستیم یک تابلو بزرگ تعمیرات موبایل وجود داره و میخوایم بریم مصاحبه کنیم امیدوارم که استقبال کنند چون خیلی سرشون شلوغه . شما آقای؟ مرتضی اشرفی هستم : و الان از این شغل راضی هستید و درآمدتون به چه صورت است؟ آقا مرتضی شما چندسال است که تو حوزه ...
آقای شهاب حسینی شجاع باش، مثل دایی
.... مسافرت رفتم و قبل از عید واکسن زدم. کسی با واکسن نزدن و زدن پهلوان نمی شود. چرا به دروغ بگویم که واکسن نزده ام. همانطور که عنوان شد این ماجرا موضع مثبت کاربران را در پی داشته است با اینکه هنوز هم وضعیت تغییر چندانی نکرده است یعنی آنکه هنوز روند واکسیناسیون در کشورمان نامنظم است و از این رهگذر بسیاری هنوز واکسیناسیون نشده اند، اما به نظر می رسد که در ماجرای علی دایی، صداقت و شجاعت ...
سام قریبیان در نقش خان زاده منفورِ محبوب!
.... خیلی اتفاقی در دو،سه جا که با ماسک و عینک و کلاه ظاهر شدم، دوستان شناختند و گفتند چقدر قیافه تان آشناست و گفتند آیا شما بازیگرید؟ بعد ماسک را که پایین زدم، سریع همه گفتند برزوخان ! این اتفاق نشان دهنده این است که کلبه ای در مه با وجود رعایت نشدن نظم پخش، دیده شده که این مهم ترین نکته برای هرکسی است که کار می کند. البته به نظرم می توانست بهتر دیده شود، اگر در زمان مناسب تر و منظم تری پخش می شد ...
پایان 28 سال کارتن خوابی زن روستایی
کارتن خوابی که برای اولین بار این مرکز را پناه امنشان دیده اند متقاعد کند که همان جا بمانند و شب را در ناامنی کوچه و خیابان صبح نکنند. *مددکار اعتیاد امروز یا کارتن خواب دیروز مددکار پرحوصله امروز مرکز جامع کاهش آسیب بانوان همان زنی است که یک عمر کارتن خوابی کرده است. رو به رویش می نشینیم تا کتاب پرماجرای زندگی اش را باز کند.هر شب داستان ها دارد با دختران تازه ...
داستانِ همسایهِ متوهمِ ساطوربه دست
همسایه خود می شود. ... تا ساعت 12 شب، همین طور صدای پاش رو از پشت بوم می شنیدم. سرمای زمستون بود. رفتم سراغش و گفتم بیا پایین یخ زدی. پرسید خانم بزاززادگان می شناسی؟ گفتم نه. هار هار خندید. گفتم یخ زدی! با زور آوردمش توی خونه خودم. پتویی روش انداختم و لیوان چای رو دادم دستش. دیدم چشم می چرخونه به اطراف خونه. – دنبال چیزی می گردی؟ + اومد تو خونه تو. – کی؟ + خودت می دونی. این جاست . ...
قسمت 3/ در زندان موقت صورت های مان را با دوده و نفت سیاه کردند
که دیدم از زندان پهلویی کسی با مشت به دیوار می کوبد، من هم جواب او را دادم و دو تا مشت به دیوار زدم. چند لحظه بعد دیدم کسی دهانش را به سوراخ درِ زندان گذاشته و می گوید: محکم باش... نترس... این برنامه ها برای ما هم اجرا شده سپس از همان سوراخ چند عدد هلو و سیب برای من به داخل سلول انداختند. میوه ها را برداشته و مشغول خوردن شدم که دیدم باز قفل در صدا کرد و پس از باز شدن در، دو نفر از هم سفران من ...
داستان پیچیدۀ سرقت یک پیک پیتزا از بانک که راز یک قاتل سریالی را برملا کرد
سالیان پیشم اومد بهم سر بزنه. گفت من دوست پسرم رو سر یه نزاعی کشتم و ازت کمک میخوام که جسدش رو پنهان کنی برام. روتشتایم هم قبول کرده بود. اسم اون خانوم مارجوری بود. روتشتایم گفته بود چشم و جسد رو گذاشته بود تو فریزر خونه ش تا یه فکری براش بکنه. بیل روتشتایم گفت که من از این زن میترسم و نگران بودم که همین بلا رو سر خودم هم بیاره. بخاطر این بود که زنگ زدم به پلیس و قضیه رو گفتم. پلیس ...
پیشنهاد کتاب: کلارا و خورشید، نوشته کازوئو ایشی گورو
آن را برای خودت برداشتی، کلارا. نگاه کن، همه جا تقریبا تاریک شده. به طورقطع نور داخل فروشگاه خیلی کم شده بود. حتی تابلو حمل با جرثقیل در پیاده رو هم رنگ پریده به نظر می رسید. به رکس گفتم: معذرت می خواهم . بعد به سمت رزا چرخیدم. متأسفم، نمی خواستم همه آن را برای خودم بردارم. رکس ای اف گفت: به خاطر تو تا شب ضعیف می شوم. داری شوخی می کنی. مطمئنم ...
رژه پیدا و پنهان اعتیاد در شهر
بغض کرده باشد ملتمسانه می گوید: من که گفتم. بابام توی این کار بوده اشتباهی من رو به جاش گرفتن. موضوع را دنبال نمی کنم. می پرسم چه توصیه ای برای خانواده ها و جوان ها داری. باز سرش پایین می افتد: از وضع ما باید عبرت بگیرن. من که خیلی پشیمونم. با تعجب می پرسم پشیمان چرا؟ تو که همین الان گفتی بی گناهی. طوری که انگار کنفت شده باشد تکانی به خودش می دهد: خب چی بگم پس؟ سراغ نفر دوم ...
آیا می دانستید آلمان نازی در اواخر جنگ جهانی دوم یک هواپیمای جنگنده شناساگریز یا پنهان کار ساخته بود؟
.... گفته می شود که این نمونه اولیه حتی از جت جنگنده آلمان ها به نام Me 262 را در نبرد رو در رو، برتر بود. اما روند آزمایش این هواپیما در 18 فوریه، متعاقب آتش گرفتن یکی از موتورها، به تاخیر افتاد. خلبان هواپیما به نام اروین زیلر، چند بار تلاش کرد که موتور را را با مانورهای راه اندازی مجدد کند، اما موفق نشد و بعد از فرود و آتش سوزی در هواپیما، به شدت مجروح شد و درگذشت. علیرغم ...
مقابله با خواسته ها و آرزوهای دشمن
. حتی آب رسانی به حیوان ها. گاهی یک چیز جزئی سبب یک چیز کلی می شود. یک خاطره بگویم شخصی غلامی داشت در باغی کار می کرد. برای غلام غذا آوردند. یک سگ هم وارد باغ شد، راست این غلام نشست. این غلام هر وقت می رفت غذا بخورد، سگ هم نگاهش می کرد. لقمه اش را به سگ داد. خورد دومرتبه، لقمه ی دوم باز، لقمه ی سوم، هفتم، دهم. همه ی غذایش را به سگ داد. یک نفر که منظره را دید، گفت که: خودت نخوردی؟! گفت: این سگ ...
برای دروغی مصلحتی مجبور شدم چهل روز سیاه بپوشم!
در پشت صحنه برخاسته بود که چه نشسته ای زن؟ بیرون سالن، ملت جمع شده اند که قیمه قیمه ات کنند. می خواهند آن قدر بزنندت که طعم آش آلو بدهی. رقیه خانم تعریف می کند از ترس تب و لرز می کند اما خب بالاخره شوهری داشته که با آرامش تمام، بعد از اتمام تئاتر، دست او را بگیرد، سوار درشکه کند و ببرد خانه اش. اما داستان در اینجا تمام نمی شود. چند روز بعد هنگامی که یکی از الواط محل رسماً جلوی مهندس را می گیرد که ...
تقسیم سود 135 ریالی در مجمع "کاما"
ن بوده و این وسط ما نه توصیه ای برای خرید و نه موضوعی برای فروش بهشون نگفتیم و این موضوع که شرکت نقش داشته درست نیست. تمرکز ما بر تولید و فروش و افزایش ظرفیت کانی و پذیرش آن و همچنین افزایش ظرفیت و سرمایه گذاری در جلگه ها ست. ما هیچ موضوعی با هیچ سهامداری نداریم و نداشتیم- یک سهامدار چندین درصدی شروع کرده به فروش و ما حتی اگه کل منابع باما رو هم صرف میکردیم نمیتونستیم باز بخریم این میزان از فر ...
دردهای بی پایان یک سوگ ابرازنشده؛ با سوگواران کرونا چه کنیم؟
خانواده های داغداری که فرزند کوچک دارند، توصیه هایی دارد. اولین و اساسی ترین کار این است که با فرزندمان صادق باشیم. صداقت، دو جنبه دارد؛ یکی این که نباید ازدست رفتن فرد عزیز را از کودک پنهان کنیم به ویژه مرگ افراد اساسی زندگی یعنی خواهر، برادر، پدر، مادربزرگ و پدربزرگ. دوم این که اجازه نداریم درباره مرگ به بچه ها دروغ بگوییم، چیز هایی مثل پدربزرگ رفته پیش خدا/ رفته توی یک خواب طولانی ...
زندگینامه و وصیت نامه شهید ابراهیم هادی
به محض رسیدن نگاهی به چهره پراز ترس و دلهره دزد انداخت و بعد موتور را بلند کرد و گفت: سوار شو! همان لحظه دزد را به درمانگاه برد و دست دزد را پانسمان کرد. کارهای ابراهیم خیلی عجیب بود و شب هم با هم به مسجد رفتند و بعد از نماز ابراهیم کلی با اون دزد صحبت کرد و فهمید که آدم بیچاره ای است و از زور بیکاری از شهرستان به تهران آمده و دزدی کرده. ابراهیم با چند تا از رفقا و نمازگزاران ...
خاطره بازی با حمید علیدوستی: بعد از جام ملت های آسیا با وانت به خانه برگشتم!
...، به او گفت یک تیمی آنجاست که فوروارد می خواهد. یعنی کاملا تصادفی و اتفاق بود. اصلا از پرویز دهداری اجازه گرفته بودم در این تعطیلات حضور پیدا کنم. خیلی اتفاقی به تست رفتم و کفش و پیراهن هم از بقیه گرفتم. در یک بازی هم سه گل زدم. سپس پس از یک ساعت گفتند تو را می خواهیم و خلاصه به آنجا رفتم. فوتبال واقعا غیرقابل پیش بینی است. یعنی از اردوی تیم ملی به یکباره دیدم باید جلوی اشتوتگارت بازی کنم. ...
تغییرات زیاد رزیتا غفاری بعد از بازی "شبهای مافیا" /عکس
یاد میگیرن که دروغ بگن.. و خوب دروغ بگن... کلامی رو می آموزند که نا حق رو حق جلوه بدن... و اما بخش شیرین ماجرا... به تو یاد میده که بتونی بایستی و حرف بزنی، کمرویی و خجالت از ابراز وجود خودت رو فراموش میکنی.. و از کلمات و جملات به نحو صحیح استفاده می کنی... و به یقین از تو فرد سخنوری میسازه که خودت هم سخت باورش میکنی... و کم کم متوجه حس خوب اعتماد بنفس در وجودت می شی... تو اون آدم سابق نیستی... _شاید و مطمئنا در این زمان از جهان که به جبر مجبور به زیستنیم.. آموزش و تمرین "مافیا" ما رو کمک کنه تا بهتر و با چشم باز تری زندگی کنیم" ...
ماجرای پسری که از ترس معلم، خودش را خراب کرد!
حد زیادی قابل قبول است، چون من تنها فرزندم درنا را به جز یک بار در هفت هشت سالگی کتک نزدم. آن یک بار هم خیلی کتک نبود. چند ضربه محکم با دست هایم روی دست هایش. خب بالاخره یکی دو بار لازم است اگر نه بچه زیادی لوس می شود و وقتی بعد ها از جامعه سیلی می خورد، تاب تحمل ندارد و خودش را می بازد! این ها را دارم شوخی جدی می گویم، چون نمی دانم این آموزه های مثلاً مترقی تر از کجا آمده و در مغزم جا گرفته است ...
در اینستای ستاره های خارجی؛ بپا کرونا نگیری!
از نظر طولی افزایش یافته! بیانسه و همسرش جی زی. کم کم عرض راک داره به قدری زیاد میشه که توی قاب دوربین جا نمیشه! ونسا هاجنز نوشته: ما از هیچ آنفولانزایی نمی ترسیم . بله؛ ما هم اگه امکانات شما رو داشتیم، از آنفولانزا که نمی ترسیدیم هیچی، با ذات الریه هم نوشابه می خوردیم! البته این موضوع رو که پس چرا ماسک زدین، دیگه نمی خوام بشکافم! خب دیگه ...
تا بلندای ماه
اگر بود که می دادم، منتظر امر و نهی جناب عالی نمی شدم که. مثل تازه وارد ها نباش بچه؛ این جا جنگه، باید با شرایطش ساخت؛ خونه ی خاله که نیست... حاج رضا که انگار تماما گوش شده بود و به حرف های ما گوش میداد، رو به ناصر کرد و گفت: کربلایی ناصر این قدر حرص نخور؛ تو همین جوریش قلبت یک در میون میزنه، حالا ببین می تونی یه کاری بکنی که تو این بحران، کلا نزنه دیگه؟ بمونی رو دستمون؟ بعد ...
5 ترفند تشخیص لوازم آرایشی تقلبی که تا حالا نمیدونستید
جای دنیا. وقتی در مورد اصل بودن یک محصول شک داریم یکی از راه های اصلی تشخیص ، بررسی این قیمت جهانی است. حتما میپرسید چطوری؟خب ما کامل بهتون آموزش میدیم. شما محصولی که در موردش شک دارید رو توی گوگل سرچ میکنید و دنبال سایت های خارجی معتبر مثل آمازون ، ebay و ... میگردید.بعد از پیدا کردن اون محصول دنبال قیمتی که اون محصول در حال فروش هست میگردید.مانند عکس زیر : ...
ناز چت بهترین چت روم ایرانیان و فارسی زبانان کشور
طراحان ناز چت اقدام به رفع اون کردن و اکنون ناز چت به عنوان امن ترین چت روم ایران شناخته میشه که سیستم اون بسیار گرافیک جذاب و امنیت بالایی رو داراست. ولی کار به این جا ختم نمیشه و طراح ها هر روز یه ایده جدید و نو به سرشون زد و تقریبا هر ماه امکانات سایت بیشتر و بیشتر شد و ایده های نو شکل گرفتن و اجرایی شدن تا شما همیشه از به روز ترین امکانات برخوردار باشید. خب میرسیم به امکانات ...
بی اعتمادی برخی مردم به واکسن ایرانی ریشه در کدام تجربه دارد؟
شفاآنلاین سلامت برخی از کاربران می گویند به خاطر شایعات بی اساسی که در این باره وجود دارد، برخی مردم نسبت به واکسن بدبین شده اند. به گزارش شفاآنلاین :یکی از کاربران در این باره نوشته: سال 2006 هنوز فرودگاه امام در حال ساخت بود و همه پروازهای خارجی از فرودگاه مهراباد انجام می شد یادم هست اون موقع خیلی تو جی میل مثل واتس اپ امروز اطلاعات رد و بدل می شد یک ایمیلی دست به دست می شد که ...
سریعترین دزد تهران را بشناسید؟! سرقت در 10 ثانیه !
... دستگاه پمپ باد در صندوق عقب خودرو بود که نمی توانستم آن را جابه جا کنم به همین خاطر مجبور شدم با خودروی خودم به محل سرقت بروم. در خودروها را چطور باز می کردی؟ در خودروها باز بود، از کنار خودروها عبور می کردم زبانه درها که بالا بود متوجه باز بودن درهای خودروها می شدم به همین خاطر از غفلت مردم سواستفاده می کردم و دست به سرقت از صندوق عقب خودروها می زدم. ازدواج ...
پناهجوی کرد در آلمان مدال شجاعت می گیرد؛ شرح مقابله با ‘نامرد چاقو به دست’
ادامه ندهد. چیا جلو می رود. چند نفر دیگر هم کنارش بودند. اما بقیه کنار کشیدند و من تنها ماندم. او می گوید فیلمی که از این واقعه به جا مانده کوتاه است و تمام ماجرا نیست: چند دقیقه با او درگیر بودم. حتی یک بار به زمین می افتد: باران آمده بود و زمین خیس بود. سر خوردم. زیر پای مهاجم افتاده بود: دست و پا می زدم. منتظر بودم که هر آن من را بزند. که خدا را شکر فرصت نکرد. ...
الهام پاوه نژاد: بازیگرا از کرونا بمیرن خیلی بهتره+عکس های جدید
همینه دیگه! من اول ها از توهین مردم خیلی اوقاتم تلخ می شد ولی بعداً که خوب فکرش رو کردم دیدم که همهٔ اونها دل شکسته اند؛ هرکس می ترسه که از همسایه اش تو سری بخوره به همین جهت سعی داره که دست پیش بگیره تا پس نیفته... #ماکسیم_گورکی مادر. پی نوشت: من نه پولی گرفتم! نه دروغی گفتم! نه تبلیغی کردم! نه واکسن خارجی زدم! نه کسی را تشویق کردم ! ...
پورعلی گنجی: ابقای اسکوچیچ منطقی ترین کار بود
ایران در عرصه های بین المللی است. به اینکه تعداد بازی های ملی من نهایتا چه تعداد خواهد شد اصلا فکر نمی کنم و همواره سعی کردم پاسخ اعتماد تیم ملی را به بهترین نحو بدهم. گفتم که من قدر و ارزش این پیراهن مقدس را خوب می دانم. همین الان دلت برای چه کسی تنگ شده؟ بالاخره غربت دلتنگی می آورد. دلم برای وطنم یک ذره شده. دلتنگ بابل و نزدیکان و دوستان هم هستم. فوتبال حرفه ای اجازه نمی دهد در همه حال کنار آن ها که دوست شان داری باشی. به هر حال هر جا که باشم قلبم آنجاست. ...
نویسندگان اجاره ای را کجا می توان پیدا کرد؟
و از کیفیت سابق برخوردار نیست، همچنان خیلی ها دوست دارند کارنامه زندگی شان، با عنوان چند کتاب که آنها نوشته یا ترجمه کرده اند همراه شود. بسیاری هستند که می خواهند در رزومه شان علاوه بر سوابق مشاورتی و مدیریتی یا سابقه نامزدی در انتخابات شورای فلان شهر، به عنوان نویسنده کتاب هم مطرح باشد. خب همه که قرار نیست بتوانند بنویسند، بنابراین می روند سراغ کسانی که بلدند بنویسند و از آنها می خواهند کارشان ...
شاگرد استاد شجریان بوده ام اما صدای خودم را دارم
کار را هم با چند نفر از هم کلاسی هایم تمرین کرده بودم؛ یکی ملودیکا می زد و دیگری هم دایره زنگی و خودم هم در آن مشارکت داشتم؛ یعنی می رفتم پشت صحنه آواز می خواندم و باز روی صحنه می آمدم تا نقش بازی کنم. به یاد دارم که زمستان بسیار سختی بود و می خواستیم سن یا به قول امروزی ها استیجی در مدرسه درست کنیم تا بتوانیم نمایش را روی آن اجرا کنیم. امکاناتی که نداشتیم، اما به فکرم رسیده بود که در حیاط خانه مان ...
ماجرا آن قدرها هم که به نظر می رسد ساده نیست
سمتی پیش رفته است ؟ می توان چنین مقایسه ای کرد اما خب تفاوت هایی هم وجود دارد. در نمایشنامه توتو گاهی فضا بسیارجدی و حتی تیره می شود. یعنی گاهی جنبه طنز ماجرا در دل کلمات پنهان می شود و این طور نیست که مدام خنده برلب خواننده بیاورد. آنیس و دانیل بس هم مانند سایمون تلاش می کنند رابطه میان یک زوج را نشان دهند و چالش های میان آن دو را پیش چشم خواننده بیاورند با این تفاوت که این جا ما با جامعه ...