سایر منابع:
سایر خبرها
از قتل هولناک خواهرزاده تا قتل با شلیک به سر
این خصوص ادامه دارد. قتل یک پسر با شلیک به سر به دنبال پیدا شدن جسد سوخته یک مرد در باغی در شهریار رسیدگی از دی ماه سال 1400 آغاز شد. صاحب باغ که وحشت زده با پلیس تماس گرفته بود گفت: صبح برای سرکشی به باغ رفته بودم که با جسد سوخته یک مرد در گوشه باغ روبه رو شدم. من او را نمی شناسم و نمی دانم جسد متعلق به کیست و چه کسی آن را به باغم منتقل کرده است. جسد سوخته با ...
می خواهم شوهرم با دختر دیگری ازدواج کند
این زن گفت: در روستا و در یک خانواده 7 نفره به دنیا آمدم . پدرم با آن که کارگری ساده بود و درآمد چندانی نداشت ولی همواره ما را ترغیب می کرد تا درس بخوانیم و موقعیت اجتماعی خوبی پیدا کنیم اما متاسفانه من از همان دوران کودکی علاقه ای به درس و مدرسه نداشتم البته دیگر خواهران و برادرانم نیز فقط تا مقطع راهنمایی تحصیل کرده اند ولی من بعد از آن که در امتحانات پایه پنجم ابتدایی قبول شدم دیگر به مدرسه ...
قتل خواهرزاده به دست دایی در ایام مرخصی زندان
و خواهرزاده ام به مسائل خاص غیراخلاقی گره خورده بود درباره چگونگی این جنایت وحشتناک ادامه داد: وقتی از زندان آزاد شدم احساس می کردم که او (مقتول) با اعضای خانواده ام رفتاری غیرمتعارف دارد. این موضوع سوءظن مرا برانگیخت به طوری که خیلی حساس شدم و رفتارهای او را زیر نظر گرفتم. او فرزند خواهرم بود و به خانه ما رفت و آمد داشت. شب حادثه نقشه ای کشیدم و به حسین گفتم که امشب قصد دارم مقداری کابل سرقت کنم ...
دستگیری زنی که دختربچه ها را می ربود
بودم و هیچ وقت نتوانستم به آرزویم برسم. وقتی که می دیدم خواهرانم و همسران برادرانم بچه دارند حسرت می خوردم و با خود می گفتم چرا من جای آنها نیستم. هر وقت می دیدم که آنها با ذوق و اشتیاق، کودکان شان را به پارک می برند غصه می خوردم که چرا من مانند آنها خانواده ای ندارم و صاحب بچه نیستم. همین انگیزه ای شد تا کودکان را به بهانه دادن غذای نذری با خودم به پارک می بردم. چند ساعتی با آنها خوش می گذراندم و ...
قتل خواهرزاده به دست دایی سابقه دار در ایام مرخصی از زندان
. او که دیگر هیچ راه گریزی نداشت با بیان این که ماجرای من و خواهرزاده ام به مسائل خاص غیراخلاقی گره خورده بود درباره چگونگی این جنایت وحشتناک ادامه داد: وقتی از زندان آزاد شدم احساس می کردم که او (مقتول) با اعضای خانواده ام رفتاری غیرمتعارف دارد. این موضوع سوءظن مرا برانگیخت به طوری که خیلی حساس شدم و رفتارهای او را زیر نظر گرفتم. او فرزند خواهرم بود و به خانه ما رفت و آمد داشت ...
درخواست طلاق از زن سابقه دار
حال هیچ موادی مصرف نکردم و سمت خلاف هم نرفتم. برای همین وقتی با عباس آشنا شدم، لزومی ندیدم که خودم را خراب و چنین مسأله ای را با او مطرح کنم. این که من این موضوع را از او پنهان کردم از روی بدجنسی یا فریب نبوده است. فقط احساس کردم اگر بگویم، بی دلیل نظر او نسبت به من بد می شود. در صورتی که من هیچ گناهی نداشتم. حالا که بعد از 11سال زندگی مشترک این موضوع را فهمیده است، مرا به دادگاه خانواده کشانده ...
قتل فجیع خانم پرستارتهرانی/ اعتراف تکاندهنده قاتل/ خواسته پسر 16 ساله چه بود؟
چندی قبل مرد میانسالی با مراجعه به پلیس از ناپدید شدن همسرش خبر داد و گفت: همسرم پرستار بیمارستان است اما امروز که به محل کارش رفت دیگر برنگشت. پس از این شکایت، مأموران پلیس در نخستین تحقیقات دریافتند این زوج در خانه ای واقع در منطقه فلاح تهران زندگی می کنند و یک پسر نوجوان هم دارند. در بازجویی از پسر خانواده وی مدعی شد پدر و مادرش مدام با هم اختلاف داشته و آخرین بار هم دعوای سختی با ...
شهیدی که ولادتش، ازدواجش و شهادتش در یک روز بود
ترکش خورده و در بیمارستان شیراز است. بعد از نماز ظهر به بیمارستان می رویم. همان لحظه متوجه شدم که جهانپور به شهادت رسیده است و گویی دستی روی سینه ام قرار گرفت و آرام شدم. بچه ها به من چشم دوخته بودند اما خیلی آرام بودم و یاد حضرت زینب (س) افتادم. خداوند اول صبر و بعد مصیبت می دهد. پیکر شهید را در روستای پرزیتون به خاک سپردیم. روستای ما 33 شهید دوران دفاع مقدس و یک شهید مدافع حرم (شهید جهانپور شریفی ...
درخواست قصاص برای قاتل مرد پولدار
نتوانستم سرمایه گذاری کنم و کاری انجام دهم. مقداری از بدهی ام را به او پرداخت کردم، ولی مابقی بدهی را نداشتم که بپردازم. متهم در ادامه گفت: وقتی آرین به ماجرا پی برد، عصبانی شد و هر بار مرا می دید طلبش را درخواست می کرد. به او گفتم پولی در بساط ندارم، اما گوشش بدهکار نبود و هر بار از من می خواست هرچه زودتر پولش را پس بدهم. او خیلی عصبانی بود، حتی یک بار مرا تهدید کرد و گفت قصد دارد شکایت کند ...
قتل عمو در درگیری با پسر همسایه
وبا چاقویی که دستم بود در بین درگیری چاقو به عمویم خورد اصلا باورم نمیشود که من چه کار کردم ..... چی شد که خودت را به پلیس معرفی کردی؟ من سه روز در خانه بودم و از این اتفاق که افتاده به شدت عذاب وجدان گرفتم و بخودم را به اداره پلیس معرفی کردم . چه توصیه ای به هم سن سال های خودت داری؟ اصلا سراغ دعوانباشند ودر این شرایط صبر کنند من انقدر عصبانی بودم که نفهمیدم چه اشتباه بزرگی مرتکب شدم و الان هم به شدت پشیمانم . کدخبر: 827789 1401/06/31 15:08:42 لینک کپی شد ...
هنوز آژیرقرمز حالم را بد می کند
برانگیز بود. برای یک کودک هفت ساله اصلا قابل هضم نبود. اما اولین بار که بی واسطه با جنگ مواجه شدم، گمانم همان روز 31 شهریور بود که هواپیما های عراقی، اگر اشتباه نکنم پالایشگاه های نفت کرمانشاه را بمباران کردند. من بچه بازیگوشی بودم و می رفتم توی کوچه بازی می کردم. خواهرم می خواست جلوی مرا بگیرد که به کوچه نروم. چون نمی توانست مانع من بشود، مرا به درخت کاج وسط حیاط بست. بعدازظهر بود، من به درخت بلند ...
مادران شهید چطور یک عمر با نگرانی زندگی کردند؟/ عباسم! تو زاده شدی برای خدمت به حسین (ع)
ای جز خداوند نداشتم تا همیشه تنها شدم و حتی برای آخرین بار هم او را ندیدم و دیدار آخر ما همان بدرقه اش شد. هر سال که پیکر برخی شهدا را می آورند پیش خودم می گویم این بار دیدارمان تازه می شود اما هنوز آن روز نیامده است و من کماکان منتظر می مانم. نه مثل ام البنین (ع) و حضرت زینب (س) که اصلا نمی توانم در مقام قیاس برآیم، در حد خودم در حد مادر یک شهید بی کفن... ** شهدایی که الطافشان ابدی است ...
خاطرات دفاع مقدس به روایت کادر بهداشت و درمان یزد (بخش اول)
شیمیایی و ش میم ر را به نحو احسنت فرا گرفتیم. فکر کنم اوایل فروردین ماه سال 1365 بود. نکات امدادگری را نیز به خوبی آموختیم. مسائل مربوط به تیراندازی و اسلحه را نیز در منطقه ی صفه اصفهان به ما یاد دادند. بالاخره از دانشگاه اصفهان اعزام شدم و بنا بر درخواست خودم آمدم تیپ الغدیر، پادگان شهید عاصی زاده. به واحد بهداری معرفی شدم و در آن جا آغاز به کار کردم. بعد از چند روز مرا فرستادند منطقه ...
به همسرم گفتم برایم چای بیاور، گفت خودت بریز، من هم با چاقو کشتمش
خواستم که برایم چای بیاورد، اما او در کمال ناباوری به من گفت خودت برو چای بریز. بعد هم نه تنها چای نیاورد، بلکه شروع به مسخره کردن و تحقیر من کرد. از این رفتار او بشدت ناراحت شدم و دعوایمان شد. مشاجره مان بالا گرفت و از شدت عصبانیت به آشپزخانه رفته و با چاقو به همسرم حمله کردم و سرش را بریدم. او ادامه داد: بعد از جنایت، لباس هایم را که خونی شده بود عوض کردم و از خانه خارج شدم. چاقو را ...
درود بر شرف تو ارمنی!
متولد چه سالی هستید؟ سال 1326، متولد جلفای اصفهان، خیابان خاقانی، کوچه میدان کوچک چه سالی وارد هوانیروز شدید؟ سال 1347 چرا هوانیروز؟ بعد از گرفتن دیپلم، یک سال دانشکده زبان دانشگاه اصفهان رفتم؛ ولی پسند من نبود. می گفتم نهایتش لیسانس هم که بگیرم، باید معلم شوم و علاقه ای به آن نداشتم. خدا خواست و راهم را تغییر داد. چطور؟ پسردایی من منبت کار بی نظیری بود و در خیابان خاقانی مغازه داشت. دوتن از افسرهای هوانیروز با او دوست بودند. گاهی می آمدند پیش او. یک روز بعدازظهر بیکار بودم، رفتم آنجا. این دوتا افسر هم آنجا بودند. یکی از آن ها به اسم سروان ایرج به من گفت: چه کار می کنی؟ گفتم: یک سال دانشکده زبان رفتم؛ ولی علاقه نداشتم و دیگر نمی روم . گفت: دوست داری خلبان شوی؟ گفتم: من و خلبانی؟! گفت: بله، مگر چه اشکالی دارد؟! گفتم: آخر من مسیحی هستم، شما مسلمان. تازه خلبانی شغل سختی است. گفت: هیچ مسئله ای ندارد. فردا صبح بیا فرودگاه اصفهان و دم دژبانی بگو با سروان ایرج کار دارم، ترتیب کارت را می دهم. هوانیروز قبلا داخل فرودگاه قد ...
قتل فجیع پسر پولدار با شلیک به سر در باغ / جسد سوخته آرین در شهریار شده پیدا شد + عکس
افشای این ماجرا سهیل ردیابی و شد و به جنایت اعتراف کرد. وی در بازجویی ها گفت :چند سال قبل با آرین در یک مهمانی آشنا شدم. پسر پول داری بود. کم کم رابطه ما با هم نزدیک تر شد و من با او درد دل کردم و به او گفتم بدهکار هستم . به همین خاطر او مبلغ یک میلیارد تومان پول نقد و 150 سکه طلا به من داد تا با آن کاری راه بی اندازم و سپس پول را همراه با سودش به او برگردانم. اما من مقداری از بدهی هایم را ...
وقتی آهن تافته هم نمی سوزاند (حکایت اهل راز)
قبر مطهر آن حضرت را زیارت می کردم. یک بار یک هفته مریض شدم، به طوری که توان رفتن به حرم را نداشتم؛ یک شب از پنجره خانه چشمم به گلدسته های حرم امام رضا افتاد. رو کردم به حرم و عرض کردم: آقا! خودت می دانی که مدت چهل سال همه روزه اوّل زائر تو بودم ولی یک هفته است که مریضم؛ معذرت می خواهم که نتوانستم به زیارتت بیایم! شیخ حبیب الله می گوید: یک باره خوابم برد؛ در عالم رؤیا دیدم امام ...
برایثویت: فقط مصدوم شدم؛ ژاوی من را نمی خواست
ته به تعطیلات رفتم چون می ترسیدم در پشت صحنه اتفاق هایی بیفتد و بدون خبر من تصمیم هایی بگیرند. وقتی تیم برای تور تابستانی به آمریکا رفت مربی بدنسازی خودم را به آمریکا بردم و روزی دو بار تمرین می کردم. ولی خوشحالم که آن همه تلاش حالا در اسپانیول به نتیجه رسیده. انتظار نداشتم اینقدر زود در اسپانیول موفق بشوم. نمی خواهم درباره دوران حضورم در بارسا منفی صحبت کنم ولی همه متوجه ش ...
شوهرم با زن متاهلی رابطه جنسی داشت /شوهر بی غیرت آن زن با خبر بود!
زندگی خلق کرده است. لاصه زمانی تصمیم گرفتم که دیگر سر کار نروم که صاحب سه فرزند قد و نیم قد بودم. شوهرم نیز هیچ مسئولیتی در قبال خانواده اش احساس نمی کرد و تنها با زبان بازی امورش را پیش می برد. خلاصه بعد از 20سال زندگی مشترک، سال گذشته بود که متوجه شدم همسرم روابط غیرمتعارفی با یک زن متاهل دارد. آن روز خیلی عصبانی شدم و پس از مدتی سر و صدا و مشاجره او را از خانه بیرون انداختم ...
با زداشت عکاس قلابی در پروند ه قتل دختر گمشده
حال خوبی نداشت. ابتدا چیزی به من نگفت، اما بعد گفت که چند روزی در یکی از بیمارستان های شهرستان بابلسر بستری بوده است. او بدون اجازه خانواده اش از شهرستان به تهران آمده بود و می ترسید واقعیت را بگوید، اما وقتی اصرار کردم ماجرا را برای من شرح داد. آشنایی در اینستاگرام دوست مقتول ادامه گفت: شیرین گفت مدتی قبل در اینستاگرام با پسر جوانی به نام احسان آشنا می شود و به او ابراز علاقه می کند ...
6 محکوم به قصاص آزاد شدند
دیه می خواستند و من توانایی پرداختش را نداشتم که این مبلغ نیز با کمک خیرین فراهم شد. دلم می خواهد که بعد از آزادی دوباره به کارم ادامه دهم. حبس به اتهام قتل همسر زندانی میانسال این جمع مردی است که سال 89 دست به قتل همسرش زد. پسر او خواهان قصاص و اجرای حکم بود اما با گذشت 12 سال گذشت کرد و پدر را بخشید. فکر می کردی پسرت رضایت دهد؟ خودم را مدیون او می دانم ...
طلاق به خاطر فرزند معلول
نداشتیم از سوی دیگر پزشکان متخصص معتقد بودند اگر دوباره باردار شوم باز هم احتمال زیادی وجود دارد که فرزندم معلول به دنیا بیاید! در این شرایط بود که قاسم مرا طلاق داد تا برای باقی ماندن نسل خودش با دختر دیگری ازدواج کند. حالا من در 16 سالگی به زنی مطلقه تبدیل شده بودم و آینده ام را بسیار تاریک و مبهم می دیدم. یک سال بعد از این که از قاسم طلاق گرفتم با پسر مجردی آشنا شدم که مدام به من ...
قاتل همسر و مادرزن: پشیمانم چرا پدرزنم را نکشتم
درگیر شدم. من که عصبانی بودم، همراه پسر پنج ساله ام به خانه خواهرم رفتم؛ اما دقایقی بعد بار دیگر به خانه پدرزنم برگشتم و با آنها درگیر شدم. وی ادامه داد: وقتی دعوا میان من و همسرم بالا گرفت، مادرزنم بار دیگر دخالت کرد که با چاقو چند ضربه به او زدم. می خواستم همسرم را بکشم که به سمت موتورخانه رفت تا در آنجا پنهان شود؛ اما چون در بسته بود، بازگشت و من او را هم کشتم. پدرزنم می خواست مانع من شود که به ...
گفتگو با زورگیر 17 ساله؛ خوشگذرانی پدر و مادرم مرا قمه به دست کرد
مرا ضمانت کند. برخی جاها هم که کار می دادند از من بیگاری می کشیدند و حقوق اندکی می دادند! معتادی؟ بله! قبلا بنگ می کشیدم و قرص های مخدردار مصرف می کردم اما الان شیشه می کشم. از چه زمانی خلافکار شدی؟ از همان دوران کودکی خلافکار شدم چون وقتی بچه هایی را می دیدم که پدر و مادر دارند و خیلی خوش هستند! به آن ها حسادت می کردم، چرا که هر چیزی می خواستند پدر ...
سلام 7 مرد اعدامی به آزادی
.... کسی بالای سر دخترانم نبود. مادرم با سختی و مشقت بسیاری آنها را بزرگ کرد. الان دیگر دختربچه نیستند. من هم در این مدت خیلی ناامید بودم. اگر اعدامم می کردند، بچه هایم بی پدر می شدند. مادرشان که مُرد من را هم از دست می دادند. تا اینکه سال 97 مرا پای چوبه دار بردند. آن روز خیلی ترسیدم. مادر مقتول همان پای چوبه دار رضایت داد. ولی پدرش رضایت نداد. مرا به زندان برگرداندند. تا اینکه پدر ...
هفت سال در جبهه بودم و 11 گردان را فرماندهی کردم/ بعضی وقتها چهار نفر از خانواده در جبهه بودیم/ بنیان ...
اتحادخبر - زینب رنج کش : به مناسبت 31 شهریور ماه آغاز هفته دفاع مقدس با یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس که به افتخار جانبازی نیز نایل شدند به گفتگو نشستیم. در ادامه همراه ما باشید تا روایت های خواندنی از او بخوانیم. لطفا خود را معرفی بفرمایید - نعمت الله دشتی متولد 1341 هستم، من زاده دهکده قرآنی، روستای چارک از توابع خورموج ام که از یک سالگی ...
زن مشاور: عاشق جوان 26 ساله معتاد شدم
همان دوران نوجوانی دچار سختی ها و مشکلات زندگی شدم. بعد از آن دو فرزند دیگرم نیز متولد شدند و من در حالی که خودم تحصیل می کردم امور خانه داری و مراقبت از فرزندانم را نیز به عهده داشتم ولی سال ها بعد با همسرم دچار اختلاف شدیم چرا که او اعتیاد داشت و همین مسئله موجب شده بود تا روابط سردی بین ما حکمفرما شود. حالا دیگر هیچ تفاهمی با یکدیگر نداشتیم. من تحصیلاتم را در رشته مشاوره ادامه دادم و ...
شوهر معتادم زندان بود و من باید برای تامین زندگی خود و فرزندم کار می کردم/ از بس پسر خردسالم در محل ...
خواندم و هر سال با رتبه ممتاز قبول می شدم تا این که در سال دهم تحصیل روزی هنگام برگشت به منزل متوجه موتورسواری شدم که مرا تعقیب می کرد. او وقتی با موتورسیکلت از کنارم عبور می کرد لبخندی زد و گفت عجب دختر سر به زیر و نجیبی! هنوز چند قدم بیشتر فاصله نگرفته بودم که تکه کاغذی را به سمت من گرفت من هم درحالی که دستانم می لرزید بدون تفکر به فرجام این رفتار خیابانی تکه کاغذی که شماره تلفنش را روی ...
مرا چشم زدند!
پیشین فولاد خوزستان در خصوص اینکه انتظار می رفت در دوران اوجش در تیم های بزرگتر بازی کند، گفت: اکنون یک سال از این مصدومیت می گذرد. متاسفانه ناملایمت هایی در لیگ برتر و در خوزستان با من شد. هیچ کس نگفت کجایی و چه کار می کنی. من از طریق دوستانم به خیلی ها پیام دادم اما هیچ کس جواب نداد که حتی مرا در تمرین ببیند. او ادامه داد: من با صنعت نفت قرارداد داشتم اما آقای کی شمس که غیر فوتبالی بود، حتی ...