سایر منابع:
سایر خبرها
روایت توطئه نافرجام از زبان عوامل کودتا
خلبان ها گفتم که از این جا بروند و اول خیابان آریامهر غربی سابق بایستند، تو هم جلوی پارک باش ... مشغول بررسی اتوبوس و شماره آن از جلو بودم که راننده اتوبوس به من نزدیک شد و گفت : شما بیژن هستید؟ گفتم : بله و پرسیدم : شما را آقای مهندس فرستاده است ؟ گفت : بله ... تیمسار محققی و نعمتی و زمانپور را دیدم . نعمتی گفت : کمی صبر کنید تا من خلبان ها را جمع آوری کنم . بعد از حدود 10 دقیقه ...
بدون تعارف با معلمی که صدام دو دستش را از او گرفت
. فارس: چطور شده بود که این مرد میدان از کنار سنگر و تیر و خمپاره راهی مدرسه و همنشین کتاب و دفتر شده بود؟ مجروح که شدم کاراییم در خط مقدم کم شد. تصمیم گرفتم پشت جبهه فعالیت کنم و مرد میدان، تربیت کنم با خودم گفتم شاید اینجا بتوانم موثرتر باشم و در تمام سال هایی که در مدرسه بودم کار فرهنگی را ترک نکردم. تربیت حافظان کوچک با بچه ها قرآن و زیارت عاشورا کار ...
شهادت چند تن از مدافعان امنیت به دست اوباش داعشی در تجمعات غیرقانونی
به کمک آمدند. وی خاطرنشان کرد: شهید دوست محمدی نیروی فعال بسیجی بود که حدود 20 سال همیشه در ماه محرم و صفر پای ثابت هیئت ها بود. به گزارش مشرق، مراسم وداع با شهید دوست محمدی امروز ساعت 9 صبح از میدان تقی آباد (شریعتی) مشهد به سمت حرم مطهر برگزار می شود. فرماندار مشهد اعلام کرد عاملان شهادت این شهید مدافع امنیت شناسایی و دستگیر شدند. شهادت افسر ارتش در درگیری های ...
شهید صیاد بستر بزرگی در پشتیبانی از سپاه فراهم کرد
تصویری از فرماندهان میدانی دفاع مقدس وجود دارد که در فضای مجازی زیاد دیده می شود. در جمع چهار نفره داخل این تصویر محسن رضایی، رحیم صفوی و شهیدصیاد شیرازی چهره های آشنایی هستند، اما نفر چهارمی هم در عکس دیده می شود که با لباس شخصی داخل جمع یونیفرم پوش فرماندهان جلب توجه می کند. وی که بار ها در شرح نوشته این تصویر از عنوان ناشناس برایش استفاده شده، دکتر محمودرضا امینی از سربازان انقلابی ارتش و از مؤسسان سپاه اصفهان است که ماجرای جالبی در دفاع مقدس دارد. او یک سپاهی بود که به واسطه دوستی و ارتباط دیرینه اش با شهیدصیاد شیرازی، مشاور فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش می شود! به مناسبت هفته دفاع مقدس گفت و گوی ما با این رزمنده پیشکسوت را پیش رو دارید. ...
تن های محجر ؛ فریم هایی از دوران تبعید
بیش از چهل ساعت گفت و گو انجام داده است. او طی پیاده سازی و تدوین اولیه مصاحبه، زمانی که با برخی کمبودها مواجه می شد، مجدداً با حجت الاسلام اسحاقیان هم صحبت می شد تا اطلاعاتش را تکمیل کند. در کتاب تن های محجر خاطرات حجت الاسلام اسحاقیان از دوران تحصیل و جنگ و اسارات گرفته تا عضویت در کمیته جست وجوی مفقودان و تفحص، همگی بیان شده است. عباس نژاد نگارش کتاب را با همکاری و نظرات ...
قیامت در یک بعدازظهر گرمِ آبادان
خنکی که شاخه های نخل را به آرامی تکان می داد، درون پشه بندها به رختخواب خود رفتیم. همسر نگرانم به نرمی اشک می ریخت و دعا می کرد اتفاق بدتری نیفتد. صورت های غمگین اما امیدوار خانواده ام هر روز صبح که آفتاب سر می زد، با صورت های غمگین، اما امیدوار به پایان این مصیبت به هم سلام می کردند. خواهرانم که از درگیری های خرمشهر و جنگ تمام عیاری که در خیابان ها و کوچه ها یش درگرفته بود ...
قتل خواهرزاده به دست دایی در ایام مرخصی زندان
رساندند. او گفت: آن شب من با خواهرزاده ام تماس گرفتم و به او گفتم که با چند نفر دعوا کرده ام! حالا تو به من کمک کن تا از آن افراد ناشناس انتقام بگیرم که مرا کتک زده اند. حسین هم بلافاصله قبول کرد و شبانه سر قرار آمد اما وقتی در بیابان های اطراف منطقه اسماعیل آباد به دنبال مهاجمان می گشتیم ناگهان آن چند نفر نقابدار دوباره ما را گیر انداختند و حسین را کتک زدند ولی من چون خیلی فرز بودم ا ...
قولی که شهید حاجی وند در وصیتنامه خود از مادرش گرفت
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس ، بخشی از خاطره و وصیتنامه بخشی از شهدای مدافع حرم که روز 12 بهمن به شهادت رسیده اند در زیر آمده است که شما را به مطالعه آن دعوت می کنیم. شهید مدافع حرم رضا عادلی صفت یتیم نوازی را از حضرت امیرالمؤمنین (ع) یاد گرفته بود روزی از حقوق دوران خدمت او سؤال کردم و خیلی کوتاه جواب من را داد: من حقوق نمی گیرم. بعد ها معلوم ...
از قتل هولناک خواهرزاده تا قتل با شلیک به سر
من با خواهرزاده ام تماس گرفتم و به او گفتم که با چند نفر دعوا کرده ام. حالا تو به من کمک کن تا از آن افراد ناشناس انتقام بگیرم که مرا کتک زده اند. حسین هم بلافاصله قبول کرد و شبانه سر قرار آمد، اما وقتی در بیابان های اطراف منطقه اسماعیل آباد به دنبال مهاجمان می گشتیم ناگهان آن چند نفر نقابدار دوباره ما را گیر انداختند و حسین را کتک زدند، اما من چون خیلی سریع بودم از دست آن ها گریختم که ...
صحنه های جنگ تن به تن در آبادان را ثبت کردم
. فرزاد مؤتمن از کارگردانان گزیده کار و باسواد سینماست که جنگ را نیز به شکلی جدی لمس کرده است. با هم گپی داشته ایم که می خوانید: در زمان جنگ شما کجا بودید و چکار می کردید؟ من آن موقع آبادان بودم. پدرم پزشک شرکت نفت آبادان بود و، چون بیماری قلبی داشت هر کدام از این خمسه خمسه هایی که عراقی ها شلیک می کردند، می توانست باعث مرگش شود. در نتیجه من در آبادان ماندم، اما خانه مان در بریم ...
نخستین مجتهد شهید انقلاب
خیابان به گوش رسید. ما همراه مادر برای ملاقات پدر به زندان قزل قلعه آمده بودیم. اوّلین باری نبود که پدر دستگیر می شد؛ از سال 1341 مبارزاتش شروع شد. چهار سال بعد، با سخنرانی دربارۀ جنایات اسرائیل، به اتهام اقدام علیه امنیت کشور، 61 روز توی زندان قصر در حبس به سربرد و تا حالا 21 خرداد 1349 بارها دستگیر و شکنجه شده بود. مادر خیلی بی تابی می کرد. خودش را جلو کشاند و از مأمور زندان پرسید: کسی به اسم ...
مادران شهید چطور یک عمر با نگرانی زندگی کردند؟/ عباسم! تو زاده شدی برای خدمت به حسین (ع)
چون سیمرغ و زندگی شهید کشوری و شیرودی، شوق پرواز و زندگی شهید عباس بابایی، اخراجی ها و تحول مجید سوزوکی در جنگ، لیلی با من است و کمدی که برآمده از یک تراژدی بود، از کرخه تا راین، دوئل، روز سوم و ماجراهای حصر آبادان، آژانس شیشه ای و جان فشانی های حاج کاظم برای دوستش عباس، به نام پدر، شیار 143، ایستاده در غبار، تنگه ابوقریب، آبادان یازده شصت، بوی پیراهن یوسف، سفر به چزابه و... ** مدافعان ...
گفتگو با حمیدرضا صدوقی، نویسنده، پژوهشگر و راوی دفاع مقدس | 36 سال روایت از یک ایستادگی
بار که در قامت یک راوی حاضر شدم، سال 65 بود که به دعوت دامادمان، مرحوم سیدمحمد موسوی که مدیر یک دبیرستان بود، به آنجا رفتم و برای جوان ها از جنگ گفتم. هم تشویقشان کردم که درس بخوانند و هم از این گفتم که به وجودشان در جبهه نیاز داریم. اولین سالگرد شهید کاوه هم من مجری مراسم در ارومیه بودم. بعد به دفعات فرصت هایی پیش آمد تا جنگ و دلاورمردانش را برای دیگران روایت کنم. نقش راوی، اما سال 77 ...
سردار کارگر: نسل فعلی از دوران دفاع مقدس بهتر است / اجرای 68 کلان پروژه برای تهیه جعبه سیاه جنگ
...، آقا صدا نمی کردند، بلند گفتند: برادر بهمن کارگر، پیش خودم گفتم شاید می خواهند گیر بدهند که چرا در کلاس ها شرکت کردم و امتحان دادم. آقای محمود مقدم ( جانشین فرمانده منطقه 7 سپاه تهران که الآن به نام مالک اشتر است) به من گفت: شما بهمن کارگر هستی؟! برادران گوش کنید ایشان نفر اول دوره شده است. بعد به من گفت: همینجا وایسا با تو کار دارم. بعد از مدتی گفت: تو پاسدار می شوی؟ گفتم: بله! در حالی که به ...
قتل خواهرزاده به دست دایی سابقه دار در ایام مرخصی از زندان
. شب حادثه نقشه ای کشیدم و به حسین گفتم که امشب قصد دارم مقداری کابل سرقت کنم! به همسرم نیز همین جمله را گفتم و از خانه بیرون آمدم ولی به آرامی به پشت بام رفتم و به انتظار خواهرزاده ام نشستم. وقتی او به خانه ما آمد خیلی زود بیرون رفت من فکر کردم که او صدای پای مرا در پشت بام شنیده است به همین خاطر از بام به داخل کوچه رفتم و با خواهرزاده ام روبه رو شدم سپس با طرح نقشه ای دیگر به او گفتم که چند نفر ...
تلویزیون رنگ دفاع مقدس به خود گرفت + فیلم
. فیلم تلویزیونی اینجا خانه من است به کارگردانی خیرالله تقیانی پور، پنج شنبه 31 شهریور ساعت 16 از شبکه سه سیما پخش خواهد شد. این فیلم درباره حمله بعث عراق به عشایر مختلف عرب از جمله عشیره سید باقر در بصره و خرمشهر در روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی است. بعد از حمله به این عشیره و کشتن تمام افراد تنها یک پسر بچه به نام طاهر جان سالم به در می برد و با کمک پدرش که او را به رودخانه می اندازد در ...
خاطرات دفاع مقدس به روایت کادر بهداشت و درمان یزد (بخش اول)
: خیلی از جوون ها رفتن؛ تو هم به خدا توکل کن و برو. گفتم: برای این که بتونم برم باید یه فرمی رو بدم به شما که برام امضا کنید. ایشان هم گفتند: مشکلی نداره. رفتیم بلوار شهید صدوقی، ساختمان بسیج. فرم را پرکردم و بابا هم زیرش را امضا کرد. خلاصه ثبت نام کردم و چند روز بعد رفتم خیابان حضرت مهدی(عج). ساختمانی بود روبه روی مسجد صاحب الزمان، آن جا لباس هایم را تحویل گرفتم. یادم است 2 دستگاه اتوبوس ...
به همسرم گفتم برایم چای بیاور، گفت خودت بریز، من هم با چاقو کشتمش
خواستم که برایم چای بیاورد، اما او در کمال ناباوری به من گفت خودت برو چای بریز. بعد هم نه تنها چای نیاورد، بلکه شروع به مسخره کردن و تحقیر من کرد. از این رفتار او بشدت ناراحت شدم و دعوایمان شد. مشاجره مان بالا گرفت و از شدت عصبانیت به آشپزخانه رفته و با چاقو به همسرم حمله کردم و سرش را بریدم. او ادامه داد: بعد از جنایت، لباس هایم را که خونی شده بود عوض کردم و از خانه خارج شدم. چاقو را ...
شگفتی مخاطبان از قیمت نجومی کتاب هنرمند تازه درگذشته
کتاب پیر پرنیان اندیش همزمان با چهلمین روز درگذشت هوشنگ ابتهاج بازنشر شد؛ این در حالی است که برخی از مخاطبان نسبت به قیمت میلیونی آن انتقاد دارند. به گزارش وقت صبح ، کتاب پیر پرنیان اندیش از جمله آثار تاریخ شفاهی است که در سال های گذشته همواره مورد اقبال مخاطبان قرار گرفته است. میلاد عظیمی، استاد دانشگاه تهران، به همراه همسرش عاطفه طیه این اثر را که شامل خاطرات زنده یاد هوشنگ ابتهاج ...
شهدای عاشورا، شاگردان مکتب امام حسن(ع)
ستیزی و شجاعت ایشان(ع) پرداخته می شود؛ حتی گاهی آن حضرت را به عنوان امام صلح مطرح می کنند. بله؛ امام حسن(ع) همان طور که در خانه مظلوم بود، تاریخش هم مظلوم است. در حالی که شجاعت ایشان بسیار شاخص است و باید به آن توجه کرد. آن حضرت برای جنگ با معاویه به مدائن لشکر کشید منتها عزیزترین فرماندهانش، حتی عبیدالله بن عباس که فرمانده مشهوری است، به ایشان خیانت و حتی پای امام را مجروح کردند و ایشان مجبور ...
وقتی آهن تافته هم نمی سوزاند (حکایت اهل راز)
قبر مطهر آن حضرت را زیارت می کردم. یک بار یک هفته مریض شدم، به طوری که توان رفتن به حرم را نداشتم؛ یک شب از پنجره خانه چشمم به گلدسته های حرم امام رضا افتاد. رو کردم به حرم و عرض کردم: آقا! خودت می دانی که مدت چهل سال همه روزه اوّل زائر تو بودم ولی یک هفته است که مریضم؛ معذرت می خواهم که نتوانستم به زیارتت بیایم! شیخ حبیب الله می گوید: یک باره خوابم برد؛ در عالم رؤیا دیدم امام ...
حکایتی از سرزمین اسرار/ وقتی سیدالشهدا واسطه مصالحه می شود
مهمان به منزل مقتول بروند و پذیرایی از زائر امام حسین حتی از خون پسرش هم براش مهم تر بوده است. این زائر می گوید: عاقبت پدر قاتل دو زائر دیگر به خانه مقتول می برد و پدر مقتول فردای آن روز رضایت داده و و از خون پسرش می گذرد. ای طلبه ایرانی، برایمان زیارت عاشورا بخوان وی با اشاره به سفر بعدی به عتبات بیان می کند: در سفر بعد، چون با لباس طلبگی بودم، به محض ورود به خاک ...
بچه محله امام رضایُم
زندگی ام سرشار از رویداد هایی است که نقش بی بدیل و تأثیرگذار حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در آن پررنگ و پررنگ تر بوده است. درست یادم نیست از چه زمانی ماجرای امام رضا (ع) وارد زندگی من شد، اما یادم هست که هرگز از زندگی من خارج نشد. نمی شود روزی بگذرد و تأثیر وجود پر برکت امام رضا (ع) را در جای جای زندگی ام احساس نکنم. این ربطی به خواندن زیارت خاصه حضرت و تعظیم هر روز و هر دم ساعت در ...
مداحی حس یاری حسین زمان را میان رزمندگان برمی انگیخت
مداحی را از چه زمانی آغاز کردید؟ من مداحی را پیش از جنگ شروع کرده بودم، اما اوجش در دفاع مقدس بود که زمینه زیادی برای مداحی در آن وجود داشت، چه در واحد های رزمی و عمل کننده و چه در اعزام های فرهنگی. اینکه می گویید زمینه زیادی برای مداحی در جبهه ها وجود داشت بیانگر چه واقعیت هایی در دفاع مقدس است؟ جنس دفاع مقدس ریشه در عاشورا داشت و بر همین اساس شارژ روحی رزمندگان با مداحی ...
دو کتاب انتشارات راه یار تجدید چاپ شد
بود به جناغ سینه اش. رنگش زرد شده بود. رفتم بالای سرش تا فشارش را چک کنم. به زحمت بهم گفت: خانم پرستار، تو رو خدا یه فکری به حالم بکن! سینه ام سنگینه. دویدم سمت ایستگاه پرستاری و با دکتر عبدی تماس گرفتم. گفت: خواهر، سرم خیلی شلوغه. اتاق های عمل هم پُرن. خودت یه کاریش بکن. گفتم: دکتر، من چی کار کنم؟! می ترسم خون ریزی کنه. تندتند برایم توضیح داد چطور ترکش را از سینه اش بیرون بکشم! بعد هم با لحنی ...
قلیان قاجاری زندگی ات را دور بینداز!
بعضی آدم ها در زندگی ما دقیقاً عین همان قلیان قاجاری می مانند. اولش به تو انرژی و حال خوش می دهند، اما بعد از مدتی می بینی چیزی که از آن ها مانده فقط یک دود خالی است که دارد روحت، عمرت و لحظات زندگی ات را الکی می سوزاند و دود می کند. کاش همه ما بلد باشیم از خودمان مراقبت کنیم و جسارت این را داشته باشیم که قلیان های قاجاری به درد نخور را از زندگی مان بیندازیم دور و به خودمان و ریه هایمان اجازه بدهیم که هوای تازه تنفس کنیم، نه اینکه ماده ای سمی وارد بدنمان کنیم و نه اینکه آدم سمی ای را در زندگی مان نگه داریم. اینکه می گویند از بدنت و روحت انرژی های منفی را دور کن خیلی درست و دقیق است، چون بدن و روح ما انرژی محدودی دارند. همانطور که اگر استراحت کافی نداشته باشیم و غذای خوب نخوریم همیشه احساس خستگی می کنیم، اگر از روانمان هم مراقبت نکنیم و به آدم هایی که فقط گیرنده هستند ...
تا یک قدمی شهادت پیش رفتم
، مجبور شدم به آن ها اطلاع دهم. زمان جنگ مرسوم بود که مردم روزهای ملاقات به خصوص جمعه ها بعد از نماز جمعه به ملاقات مجروحین جنگ می آمدند. چند روزی می شد، من در بیمارستان بودم. یک روز یکی از همشهریانم را در بیمارستان دیدم و و به او گفتم، من پسر فلانی هستم و برو به پدرم بگو که من اینجا هستم، در نهایت خانواده در جریان مجروحیت من قرار گرفتند و بعد از آن جهت ادامه درمان از بیمارستان شریعتی به بیمارستان ...
پرواز با بال های سوخته
جلوی دفتر مشاوره ایستاده و منتظر من است. از ماشین پیاده می شوم و احوالپرسی می کنم. مرا به داخل دفتر دعوت می کند. برایم از فلاسک کوچکی که کنار صندلی اش گذاشته، یک فنجان چای می ریزد و به همراه یک شکلات تلخ دستم می دهد. از او می پرسم چند فرزند داری؟ پاسخ می دهد یک دختر و دو پسر و سپس به قاب عکسی که بالای سرم روی دیوار نصب شده اشاره می کند و می گوید ...
هفت سال در جبهه بودم و 11 گردان را فرماندهی کردم/ بعضی وقتها چهار نفر از خانواده در جبهه بودیم/ بنیان ...
اتحادخبر - زینب رنج کش : به مناسبت 31 شهریور ماه آغاز هفته دفاع مقدس با یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس که به افتخار جانبازی نیز نایل شدند به گفتگو نشستیم. در ادامه همراه ما باشید تا روایت های خواندنی از او بخوانیم. لطفا خود را معرفی بفرمایید - نعمت الله دشتی متولد 1341 هستم، من زاده دهکده قرآنی، روستای چارک از توابع خورموج ام که از یک سالگی ...