حاشیه نگاری دیدار هیئت های دانشجویی با رهبرانقلاب/ از سختی هایی که با یک ...
سایر منابع:
سایر خبرها
حاشیه هایی از مراسم عزاداری هیئت های دانشجویی در محضر رهبر انقلاب
که پر شور است... چند دقیقه ای طول کشید تا جمعیت بنشینند. همه آرزو داشتند لحظه ای ایشان را ببینند به همین دلیل نمی نشستند. مراسم با سرودخوانی آغاز شد: "بلند کن سر را و ببین تا قله نور فاصله کوتاه است؛ ما همه آماده، آخر این جاده طی شود با پای اراده". به یاد فرمایشات چند روز قبل رهبری افتادم: به قله نزدیک شدیم. امروز روز خسته شدن نیست، روز ناامید شدن نیست. پیش از آغاز ...
حاشیه نگاری دیدار هیئت های دانشجویی با رهبر انقلاب کد خبر: 886375 / دیروز, 19:41 / ایران
کشید که ده صف تشکیل بشود ... بین دو نماز به یکباره صدای آقا آمد و بچه ها به صف های جلویی هجوم آوردند برای دیدن آقا. این جای جلسه شاید مهم ترین بخش آن بود. چند کلام کوتاه از آقا جان که همه به رسم این سال ها تشنه شنیدن آن بودند. آقا از توسل به سیدالشهدا گفتد، از مبارک بودن حضور در مجالس اهل بیت و بعد در مورد نقش اراده در طی مسیر. اینکه امروز جاذبه ها برای زاویه دار کردن حرکت ما بسیار ...
این خانه عزادار حسین است/ روایتی از مراسم عزاداری ظهر اربعین در حسینیه امام خمینی (ره)
قامت حضرت آقا می دانست. دیدار با خواندن اشعاری پر محتوا و معنادار آغاز شد. دانشجویان هیئتی از سراسر کشور در روز اربعین حسینی زیر یک علم گرد هم آمدند و از اراده برای رسیدن به قله خواندند. تجدید عهد کردند و از امید به فردا گفتند. گواه بیعت خود را خون و جانی خواندند که هر لحظه آماده تقدیم اش هستند و با آرزوی شهادت به آن گواهی دادند. مراسم با قرائت زیارت اربعین نیز همراه بود. همه ...
وقتی متوجه شدم از محمود باردارم نه شوهرم دیگر وقت...
را فروختم. هر روز ارتباط من و محمود نزدیک تر می شد و حتی در غیاب همسرم به خانه ما می آمد، من به پیشنهاد رمال تصمیم به جدایی از مهران گرفتم. در این روزها بود که مهران متوجه ارتباط من و محمود شد و تصمیم گرفت از هم جدا شویم. اما به دستور رئیس دادگاه پس از آزمایش متوجه شدم که باردار هستم. این زن ادامه داد: با نتیجه این آزمایش، روز بعد متوجه شدم که همه این ها نقشه محمود بود تا ...
تجاوز مرد جوان به سه زن متاهل/ آن سه زن دوست بودند و یکی یکی به دام افتادند!
طلاق داده است و حالا این جوان او را تهدید می کند که عکس های خصوصی اش را منتشر می کند. او گفت: پسر جوان به دوستم تعرض کرده و از او فیلم گرفته بود. من رفتم که با او صحبت کنم و فیلم را بگیرم. پسر کوچکم همراهم بود. پسر جوان ابتدا با من خیلی مؤدب برخورد کرد، اما بعد من و دوستم را به زور به یک ویلا برد و آنجا از من خواست که با او ارتباط برقرار کنم. من قبول نکردم و او بچه کوچکم را از پنجره ...
روایت های مادرانه از آنچه در مسیر نجف تا کربلا گذشت
.... چند جرعه ای تقدیمتان: عصبانی ات را روی بقیه خالی نکن روز دوم پیاده روی بود، پسرک سه ساله ام اصرار داشت از کالسکه بیرون بیاید و خودش مقداری قدم بردارد. یک دست به کالسکه خالی و یک دست هم در دست پسرک، به اندازه ای پیاده روی را برایمان کُند کرده بود که به راحتی صحبت های پسر بچه هفت هشت ساله با پدرش را بشنوم. در حالی که نگاهش را قفل کرده بود، روی علمی که در هوا می چرخاند، به ...
افتخار می کنم بچه دولابم | سلطان از زمین های خاکی، دوستان قدیمی و آبگوشت های مادربزرگ می گوید
کفش فوتبال به پا دارم و با بچه های محل فوتبال بازی می کنم. من فوتبالم را از صفر آغاز کردم و هیچ کس پشت سرم نبود تا به جایی رسیدم که شدم علی پروین که آن هم به خواست خدا و دعای والدینم بود. یادم است همان روزهایی که در زمین خاکی بازی می کردم یک احساسی در دل به من می گفت که می توانم به جاهای خیلی بالاتر هم برسم. استعدادهای زیادی در گوشه و کنار مملکت داریم و همه هم می دانند اما در تأمین ...
نگاهی به کتاب آرمان عزیز در گپ وگفت با مجید محمدولی/ نسل امروز قهرمان واقعی می خواهد
، در دل شب رانندگی می کرد. خیلی ترسیده بودیم. پرسید: داداشام ترسیدین؟ گفتم: نه داداش. فقط مراقب باش هرجا جاده پیچید، شما هم بپیچی، وگرنه ده دقیقه طول می کشه تا ته دره برسیم. زد زیر خنده و گفت: بابا، من تو عمرم آخوند به این باحالی ندیده بودم. بچه مشتی هستی ها! گفتم: خیلی نوکرم. آرمان به پایم زد که مراقب گفتارت باش، اما برای ارتباط گرفتن با احسان گرگی باید به فاز او نزدیک می شدم. بارها قلبمان به دهانمان آمد تا به پلدختر رسیدیم. چرخی در شهر زد و ویرانی ها را نشان مان داد که.... انتهای پیام/ منبع: روزنامه ایران ...
گوشه ی خُرم
محو تماشای دسته ی موزیک بودم که وسط دسته راه می رفت. پسر جوانی نی می زد و صدای جانسوز و عجیبی از نی اش بیرون می آمد. چشم ازش برنمی داشتم. شیپورزن و طبل زن و قره نی زن هم کنارش بودند. حسین ته صف دسته، لا به لای بچه هایی بود که زنجیر می زدند و من که با حسرتِ نداشتن زنجیر کنار آمده بودم وسط دسته لا به لای زنجیرزنی مردان جدی و عزادار محو تماشای گروه موزیک بودم و با جریان آرامِ دسته از خانه دور می شدم ...
تا چند سال توان راه رفتن نداشتم؛ متوسل به ماه بنی هاشم شدم
است و 2 فرزند دختر و 2 فرزند پسر دارد. حاجی لبانش را تر می کند و چکیده ای از هدف و داستان خود از عشق در خط امام(ره) را با نیم نگاهی به گذشته شروع می کند: از کودکی تا پیروزی انقلاب اسلامی تا سن شش سالگی همراه رفقایم مشغول بازی های کودکانه بودم. آن زمان درب منزلمان جویباری بود که صبح تا شب با بچه ها جمع می شدیم تا شنا و آب بازی کنیم. سپس به دبستان رفتم و تا پنجم ...
تسلی درد جاماندگان کاروان عشاق بین الحرمین با ذکر یا حسین(ع)
، ولی حال امروز من حسرتی است که جان و دلم را به آتش کشید. کنجکاوتر شدم و گفتم: خبرنگارم و اگر دوست داشتید از حالتون برام تعریف کنید، خودش را خانم لطیفی معرفی کرد و دبیر بازنشسته و گفت: 10 سالی بود که اربعین ها با پای پیاده و با کوله ای از عشق و چشمانی که ذوق دیدن بین الحرمین، سویش را دو چندان کرده بود با همسرم راهی کربلا می شدیم، سال گذشته هم پای سفرم، همسرم را از دست دادم و نیت کرده بودم ...
کومله گوش پاسدارها را می برید و برای تمسخر با آنها تسبیح درست می کرد
فرزند پسر داشت اما پسردار نمی شد. پدرم دعایشان کرده بود و خدا به او پسری داده بود. این فرد، دایی یکی از اعضای کومله بود که به خواهرزاده اش نامه نوشته بود که پسر آقاسید اسیر شماست؛ اگر یک تار مو از سر این جوان کم شود، پدر او نفرین کند همه شما نابود می شوید. نامه به دست یکی از رؤسای کومله کردستان رسیده بود. آن زمان کومله 60 هزار تومان از خانواده ام خواسته بود تا من را آزاد کند. پدرم یک روستایی بود و ...
فیلم جنجالی از مریم مومن و همسرش+ فیلم
ایشان است. درباره نقش فخری من واقعا نمی دانم چگونه برای این نقش انتخاب شدم، اما بیش از هر چیزی اطلاعیه یک تست بازیگری را دیدم که در آن مطرح شده بود به یک بازیگر خانم با این رده سنی احتیاج داریم. ماجرای ازدواج هنوز به صورت رسمی ازدواج مریم مومن رسانه ای نشده است اما سال 1399 تایید کرد در یک رابطه عاشقانه قرار دارد و دلش برای طرف که اسم اولش (س) هست قنج می رود. با ...
داستان کوتاه مونا اسکندری با موضوع قیام 17 شهریور | اشک جمعه
همشهری آنلاین- گروه فرهنگی: مامورهای ژاندارمری از مردم گل می گرفتند. دلم می خواست من هم چند شاخه گل، از گلفروشی سر خیابان می خریدم و می آمدم به سربازها می دادم تا شاید دلشان نرم می شد و راه را برای مردم باز می کردند. کاش چیز دیگری از خدا خواسته بودم. مامورها کنار رفتند و صف های مردم از کنارشان عبور کردند. صدای بلندی به گوشم رسید همه بالا را نگاه کردند. گفتند هلی کوپتر است ...
دست های گره خورده به ضریح، حرف ها برای گفتن دارد
را محکم به ضریح آقا گره زده بود پیرزن، با دست هایی که خالکوبی شده بود توجهم را جلب کرد. در ازدحام و شلوغی اطراف ضریح سعی کردم به دنبالش بروم تا بلکه جای خلوتی ببینمش و پای درددلش بنشینم. با لبخندی بر لب به سمت پیرزن رفتم سلامی عرض کردم. بطری آبی در دستم بود تعارفش کردم و همانجا نشستم. گفتم خانوم جان بار چندم کربلا میایی؟ لبخندی زد و گفت: آمارش را ندارم مادر، هیچ وقت نشمردم. ...
طریق عشق/ آن را که خبر شد خبری باز نیامد
از اذان صبح برخاستیم و برای زیارت حرم امام حسین (ع) به راه افتادبم. حال و هوای عجیبی حاکم است. دیدن یک خواب شیرین را می ماند. حس باورناپذیری تحقق یک آرزوی دیرین است. با خانواده قرار گذاشتیم پس از دو ساعت به زیر پل عابری که در محل ورودی حرم است، باز گردیم. حرم پر از جمعیت است. صف تحویل گوشی و کفش، دقایقی به طول انجامید. وارد صحن شدم. نزدیکی های ضریح فشار جمعیت، اختیار تعیین مسیر حرکت را ...
نتوانستم جای پدر را برایشان پر کنم
مصاحبه ای را با رویکرد روز پدر ترتیب دهیم. اما اینجا سؤال کردن سخت است، سؤالی که جوابش را خودت هم می دانی. وقتی بخواهی، از پدر بپرسی که اگر بودند برایت چه می کردند و از فرزند شهید که امروز تمام قد با تمام موفقیت هایش جلویمان ایستاده، باز هم بپرسی برای پدرت چه می کردی اگر کنارت بود؟ کلمه پدر برای شما چه معنی را به تصویر می کشد؟ پدر شهید: تا وقتی که محمدرضا شهید نشده بود واژه پدر ...
رئیسی: رکورد مهار تورم را از طریق رشد تولید دنبال خواهیم کرد
خسته شدن ندارد. وی با بیان اینکه به تعبیر حکماینه رهبر انقلاب به قله ها نزدیک شدیم، خاطرنشان کرد: در خراسان جنوبی دو برابر گذشته جذب سرمایه گذار خارجی داریم، امروز جنگ، جنگ اراده هاست باید با مقابل نقشه های دشمن ایستاد. پایان پیام
امروز 400 هزار نفر در کشور با شرکت های دانش بنیان ارتباط دارد
2 برابر سال های گذشته سرمایه گذاری خارجی جذب شده است گفت: در همه حوزه ها و بخش های کشور این رشد را شاهد هستیم. آیت الله رئیسی گفت: امروز جنگ اراده ها است. اراده ای می خواهد با ایجاد بلوا و اغتشاش و ناامیدی نگذارد به توسعه و پیشرفت و تولید برسیم و فکر می کند ملت ایران متوقف می شود، اما ملت ما اراده کرده با اتکا به خدا و اعتماد به نفس حرکت کند و تاکنون حرکت آن موفق بوده است. وی ادامه داد ...
ماجرای لباس وصله پینه ای پسر دادستان کشور کد خبر: 886051 / دیروز, 05:43 / ایران
دوختند عازم جبهه شدند. *خرداد سال 60 در زندان اوین قدری کار وجود داشت که باید چند نفر معتمد انجام می دادند به همین خاطر دو پسر شهید لاجوردی کمک کردند. سه شبانه روز در اوین کار کردند. روز سوم که می خواستند بروند شهید لاجوردی 3 هزار تومان به من داد تا به حساب دادستانی واریز کنم.عرض کردم این پول چیست؟ گفت حسین و محمد سه روز در دادستانی ناهار خورده اند. گفتم حاجی جونم آ سد محمد و آ سد حسین اینها ...
من آمده ام تا خاک پای زائران حسین (ع) را توتیای چشمانم کنم
پیراهن مشکی بود؛ امروز مادرم خوشحال است، می دانی چرا، چون من امروز یک پله بالاتر آمدم و حسین درجه و مدالی به من داده است و امروز من خادم الحسینی این بچه ها را می کنم. امروز آمدم ثبت کنم لحظه لحظه عاشقی آنها را؛ از آن خسته ای که دیروز رفته بود سامرا و کاظمین و خسته از راه رسیده بود، اما نخوابید و جارو به دست گرفت و گفت باید جای خالی هم سنگرم را پر کنم تا سلاحش بر زمین نماند و به مسیری ...
قتل پسر 7 ساله به دست نامادری بی رحم
ویهان نمی توانست ادرار خود را کنترل کند که همین موضوع مدام باعث عصبانیت من می شد. آن روز هم وقتی از خانه مادرم به منزل خودم در توس 97 بازگشتم پسرم را دیدم که در حیاط منزل با حالتی مضطرب ایستاده است، هنگامی که نزدیک رفتم متوجه شدم که او باز هم اسهال شده و لباس هایش را کثیف کرده است، این بود که با فندک اتمی دست و پاهایش را سوزاندم و سپس از او خواستم دستانش را روی دیوار بگذارد و پشتش به من ...
ساده زندگی کنید تا خوشبخت باشید | تجملات از هر دری بیاید، صله رحم از در دیگر بیرون می رود
دولت و حکومت نداشتم. با ارادتی که به اهل بیت(ع) داشتم و دارم، دلم نمی آمد شب قدر باشد و ما دست روی دست بگذاریم. دوستان شربیانی را که آن زمان به صورت پراکنده به تهران قدیم آمده بودند دور هم جمع کردیم، مجلس عزا راه انداختیم و هیئت را برگزار کردیم. آن وقت ها جمعیت شهرری زیاد نبود و همه بی ریا در 2 اتاق می نشستند و عزاداری می کردند. همان 2 اتاق تو در تو شد سنگ بنای هیئت شربیانی ها که امروز خیلی ها در ...
عزاداری بی نظیر مردم زنجان، شفا گرفتن بیمار ام اس و ارادت به امام رضا(ع)
. وجداناً این صحنه را باید با چشم دید تعریف کردنش معنا را نمی رساند. تا بدانیم قدر جایی که هستیم چیست. اولین روزی که ما رسیدیم زنجان وقتی بارها را خالی می کردیم پسر 16 ساله ای از اهل زنجان به ما کمک می کرد. او به ما گفت من چیزی از شما نمی خواهم فقط از شما خواهش می کنم دعا کنید من کربلا بروم. من همانجا رو به خدام کردم و گفتم دعا کنید این پسر کربلا بیاید و خدام هم همانجا دعا ...
طنین دل شدگان اربعین حسینی در بیت رهبری
به گزارش ایسنا، امسال برای دومین سال بعد از پایان شیوع همه گیری بیماری کرونا، بیش از 3300 نفر از دانشجویان از سراسر کشور که در قالب هیات های دانشجویی به تهران آمده بودند به دیدار رهبر انقلاب اسلامی در حسینیه امام خمینی (ره) رفتند تا با حضور ایشان اربعین حسینی را به عزا بنشینند. در این مراسم محمدعلی زلفی گل وزیر علوم، تحقیقات و فناوری، حجت الاسلام محمد قمی رییس سازمان تبلیغات اسلامی و ...
دانشگاهیان پدیده اربعین را بشناسند/ جای خالی محقق زائر بومی در پیاده روی اربعین
این پیاده روی ها خالی می بینیم اظهار کرد: این را باید در دانشگاه علامه طباطبایی که بزرگترین دانشگاه علوم انسانی کشور است و خودم هم دانشجوی همین دانشگاه بودم تبلیغ کرد. در دانشگاه علامه طباطبایی چند سال است که به مناسبت اربعین استادهایشان را دعوت می کنند و راجع به این پدیده بحث می کنند، مقاله، پایان نامه و کتاب می نویسند. من آنجا هم به استادان دانشگاه علامه دانشگاه گفتم که نمی شود با کتابی که یک ...
بخشش داماد به حرمت اربعین| قاتل برادر زن بعد از 17 سال از زندان آزاد شد
به اختلاف خوردیم. این اختلافات ادامه داشت تا اینکه تصمیم گرفتیم ماشین را بفروشیم و هرکس سهم خودش را بردارد. درواقع دیگر بی خیال شراکت کاری شده بودیم. وی ادامه داد:پیکان را فروختیم و فکر کردم همه چیز تمام می شود اما از آن روز به بعد اختلافات ما بیشتر شد ، چون 400 هزار تومان از پول من پیش برادرزنم ماند. قرار بود خیلی زود پول مرا برگرداند اما همیشه امروز و فردا می کرد . چند باری به او گفتم ...
ابوالحسن ابتهاج؛ بنیان گذار بودجه ی نوین و برنامه ریزی در ایران
.... همه مثل سگ از ابتهاج می ترسیدند. یادم می آید یک روز از اتاق ابتهاج بیرون آمدم و خداداد فرمانفرمائیان را دیدم. گفت نزد ابتهاج بودی؟ گفتم بله. گفت حالش چطور بود؟ گفتم خوب و آرام بود. گفت من را احضار کرده. حاضرم صد تومان به تو بدهم جای من بروی اتاق ابتهاج. ابتهاج چنین معتقد بود: مملکتی مانند ایران قادر نیست در ظرف مدت کوتاهی کلیه ی احتیاجات خود را تأمین کند و، بنابراین، باید ...