از جهنم منافقین بازگشته ام
سایر خبرها
رجوی یک شب به همه زنان و دختران: همه زن من هستید
زندانی کرده، به بعقوبه فرستاده و معلوم نیست که چه بلایی سر آن ها آمده است. همه جنایت های این فرقه توسط همین نفرات جداشده منتشر شد، به دست ما رسید و ما آن را بیان کردیم. همچنین خیانت سازمان منافقان در هشت سال جنگ تحمیلی و کمک آن ها به صدام حسین را بیان کردیم که چه خیانت هایی را در حق ملت ایران و وطن شان روا داشتند و بچه های دو سه ماهه را از آغوش مادران جدا کردند و صد ها زن را بدون این که ...
ماجرای ربوده شدن آراد کوچولو از مقابل داروخانه
.... با بچه ام از خودرو پیاده شده و به سمت داروخانه رفتیم، در نزدیکی داروخانه، از آنجا که آراد مدت زیادی در آغوشم بود و خسته شده بودم، او را داخل خودرو گذاشتم و به راننده گفتم حواست به بچه ام باشد. بعد به سمت داروخانه رفتم، زمانی که این حرف را زدم، راننده خودرواش را خاموش کرده بود اما چند قدمی که برداشتم، صدای روشن شدن خودرو را شنیدم. سربرگرداندم و دیدم خودرو مقابل چشمانم حرکت کرد و رفت ...
خاطره ای از سردار شهید سلیمانی که اشک رهبری را درآورد
روزهای جبهه مقاومت را با حاج قاسم همراه ماند. در فصل زندگی خوب می خوانیم: می دانستم جز حقوق، دریافت دیگری ندارد و یک دلار حق ماموریت یا اضافه کار نمی گیرد. گفت تا در کرمان بودم، مبل نداشتم. به تهران که آمدم، به خاطر مهمان ها مبل خریدم. هر وقت بچه ها را به اردوگاه (تفریحگاه نیرو) می برم، می گویم هر چه توی اتاق هست، باید حساب شود؛ همه را حساب می کنم. به مسئول اردوگاه گفته ام روز قیامت به ...
ضدقهرمان است که می تواند قهرمان را بسازد / مقاومت و تاب آوری عناصر اصلی ادبیات پایداری
سردارحق بین رفتیم کل منطقه را برایم شرح داد و روند کار از همین جا به مدد حضرت زهرا (س) شروع شد. بعد که از کلیت کار مطلع شدم و با همه بچه های لشکر مصاحبه کردم، داخل نبل و الزهرا شدم و دو ماه هم آنجا زندگی کردم و با همه مردمی که در آن سه سال و هشت ماه توی محاصره زندگی کرده بودند، د مصاحبه کردم و این کتاب ایرانی ها آمدند متولد شد. بعد از آن کتاب کوپه مطرب ها در حوزه اسارت را نوشتم ...
تکه تکه کردن جسد شوهر بعد از خفه کردن او با بند مانتو
به خانواده اش گفتم در بیمارستان است. تحقیقات از این زن ادامه داشت تا این که دو روز قبل به قتل شوهرش اعتراف کرد و گفت : بعد از فوت مادرم و ازدواج دوباره پدرم، مجبور به ازدواج اجباری شدم. شوهرم در مغازه ای کار می کرد و شرایط مالی مان خوب بود، اما اعتیاد داشت و اذیتم می کرد. پسری 13 ساله و دختری 9 ساله داریم. شامگاه بیست و هشتم آذر امسال دوباره دعوای مان شد. از این وضع خسته شده بودم. با ...
شاخه های گل نرگس و انتظار ناتمام یک مادر
همان لحظه که پرستار ملحفه سفید روی صورت طفلم کشید، روزگار من هم سیاه و تاریک شد! سه روز از مرگ پسرم نگذشته بود، که زخم زبان خانواده شوهرم شروع شد . مدام شوهرم را پُر می کردند، که همسرت مشکل دارد. دو تا از بچه هایت که سر زا رفتند این یکی هم 2 سال بیشتر عمر نکرد. باید از خانمت جدا شوی، تا برایت زنی بگیریم که دامنش سبز باشد و طاق و جفت بچه بیاورد ! غم از دست دادن طفلم از یک طرف و ترس جدایی از شوهری که ...
ویسی: ناراحت ترین آدم خوزستانم اما بدهکار نیستم!
الان هم به دعوت یکی از دوستانم در امارات هستم و با تیم منتخب خوزستان آمدیم؛ شاید دوستم به خاطر من این کار را کرده که روحیه من عوض شود و بچه های خوزستان دور هم جمع شویم و یک ریکاوری روحی روانی کنم و بعد برای آینده تصمیم بگیرم. * در همه این سال هایی که مربیگری کردی، کدام جدایی بیشتر از همه آزارت داده و فکر می کردی که بیشترین اجحاف یا بی عدالتی در حقت اتفاق افتاده است؟ ما مربی ها، جدایی ...
گرامیداشت سالگرد دلها و سردار سید رضی موسوی
که سرلشکر پرافتخاری بود که اماممان چقدر درباره شخصیت ایشان صحبت می کنند. وقتی مادرشان از دنیا می رود بچه ها طوری برنامه ریزی کردند که در روستا باشه. وقتی خبرنگاران آمدند دیدند حاج قاسم روی خاک مادرشان است.خبرنگاران گفتند ما از تهران آمدیم یک چیزی بگویید. حاج قاسم گفت: من خیلی دوست داشتم کف پای مادرم را ببوسم. زمانی که مادرم هوشیاری داشت نتوانستم ولی این افتخار زمانی که بیهوش بود حاصل شد، توانستم کف ...
آدینه با داستان/ خانه های کوچه ی والی
قهوه ای حوری خانم که همیشه ی خدا صدای داد و بیدادش بر سر بچه هایش بلند بود و یک هو در باز می شد و یکی یکی پرت می شدند توی کوچه! هرچه فکر می کردم نمی فهمیدم چرا کوچه ی به این بزرگی را می گویند ده متری! بعدها که بزرگ تر شدم فهمیدم عرض کوچه را می گفتند و نه طول آن را! خانه ی ما تنها یک پنجره ی کوچک به کوچه داشت که با حفاظ های عمودی کج و معوج در یک قاب سیمانی که نمای اصلی خانه بود ...
حاج قاسم از کودکی تا شهادت
عملیات طریق القدس، فتح بستان شرکت کردند که در آن عملیات دو، سه نفر از بچه های روستایمان شهید شدند، دیگر بعد از آن عملیات بنده خودم با چند نفر از بچه ها به جبهه رفتیم و در جبهه ماندگار شدم. تا فرمانده تیپ را نبینم نمی آیم زمانی که نخستین بار به جبهه رفتم، زمستان سال 1360 بود، در ارتفاعات چاه نفت رو به روی امامزاده آن بالا بودند که عملیات فتح المبین انجام شد. رزمندگان گفتند: فرمانده تیپ ...
دوئل مرگبار دو جوان سر یک عشق
ارتباطی بین ما نیست. همین شد که بهزاد با من قرار گذاشت تا صحبت کنیم. محل قرارمان پارکی در تهران بود که وقتی سر قرار رفتم بحث میان ما بالا گرفت. من هم با چاقویی که همراه داشتم ضربه ای به او زدم اما قصدم گرفتن جان بهزاد نبود. او رفیقم بود و نمی خواستم بمیرد. قصدم این بود که از او زهرچشم بگیرم تا به ارتباطش با الناز پایان بدهد. بعد از قتل هم فرار کردم رفتم بوشهر. با هویت جعلی ...
جست وجو برای شیرخشک به نوزاد ربایی ختم شد
شده اند متوجه می شوند که راننده مسافرکش پسر خردسال زن جوان را در تاریکی شب ربوده است. در جست وجوی شیرخشک گریه های زن جوان ادامه داشت که رهگذران با 110 تماس گرفتند و موضوع آدم ربایی را به اداره پلیس خبر دادند. لحظاتی بعد تیمی از کارآگاهان اداره یازدهم مبارزه با آدم ربایی پلیس آگاهی در محل حاضر شدند. زن جوان در توضیح ماجرا به مأموران گفت: پسرم آراد نام دارد و دو سال و دو ماهه است ...
سوار تاکسی شدم شیرخشک بگیرم راننده پسرم را دزدید و فرار کرد
با توجه به حساسیت ماجرا، اکیپی از مأموران اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران تحقیقات خود را در این پرونده آغاز کردند. آنها در ابتدا راهی محل ربوده شدن آراد شدند و به تحقیقات میدانی پرداختند. هرچند راننده پژو پلاکش را مخدوش کرده بود اما مأموران با انجام اقدامات اطلاعاتی و پلیسی، توانستند شماره پلاک ماشین را [... ...
فرار و سرقت را به ماندن در خانه پدرم ترجیح دادم
خودت را معرفی کن. میترا هستم. چند سال داری؟ 20سال. از خانه فرار کردی؟ بله. پنج سال قبل از خانه فرارکردم. وقتی مادرم مرد، پدرم ازدواج کرد. تا وقتی من در آن خانه بودم، پدرم دو بار ازدواج کرد. من هم از دست رفتارهای پدرم و زن هایی که می آمدند و می رفتند، خسته شده بودم؛ به همین خاطر فرار کردم. چرا مادرت فوت کرد؟ از دست کارهای پدرم دق کرد. خیلی ...
قتل به خاطر کارت سوخت!
بنزین زدن ارزش این قتل را داشت؟ من مشروب خورده بودم و در زمان قتل حالت طبیعی نداشتم. بعدش هم که هیچکس سراغی از من نگرفت و تنها شدم و به همین خاطر آمدم ایران و گفتم رضایت اولیای دم کارگر پمپ بنزین را با پرداخت پول بگیرم که نشد و دستگیر شدم. حرف آخر. من قصد قتل نداشته و به خاطر مصرف مشروب حالت عادی نداشتم. خودم وقتی شنیدم آن مرد فوت شده ناراحت شدم و به ایران برگشتم تا بتوانم رضایت بگیرم. ...
راه خِیری که با دعای مادر باز شد...
ودند و ایشان اقدامات ما را تحسین و تشویق کردند و از من خواستند شورای بانوان خیر مدرسه ساز کشور را در سازمان نوسازی مدارس راه اندازی کنم و سال 78 این شورا راه اندازی شد. اکنون بالغ بر 6000 زن خیر مدرسه ساز در کشور داریم. خانم نیزاری به تنهایی تاکنون 6 مدرسه و یک خوابگاه برای بچه های ایران ساخته است آن زمانیکه ما مدرسه می ساختیم خیلی ارزان بود. یادم هست ساخت یکی از مدارس من 500 هزار تومان ...
این انجیر ها را کی آورده؟
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس ، حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران تعریف می کند: رفته بودم دمشق. قبل از اینکه برگردم ایران، رفتم و سری هم به حاج قاسم زدم. نشستیم به گپ و گفت. روی میزش انجیر بود. میان حرف هایمان 54 تا انجیر خوردم. حاجی دید خوشم آمده، برایم بیشتر آورد. یک ساعت از دیدارمان می گذشت. سوار هواپیما شدم. هنوز جاگیر نشده بودم که مهماندار یک کارتن ...
گفتگوی صمیمی با مادرخبرنگار و روایت سختی های 2 شغله بودن
...> معصومه فتحعلی پور کارشناس ارشد علوم سیاسی مادر دو فرزند و در حال حاضر سردبیر شبکه اطلاع رسانی رهیاب ؛ هستم. بیش از 10 سال است که کار خبرنگاری را با علاقه ادامه می دهم و معتقدم، برای رسیدن به هدف ها باید سختی ها را به جان خرید و برای دستیابی به آن جنگید. بنده 10 سال پیش خیلی اتفاقی با حرفه خبر آشنا شدم و مسیر زندگیم بطور کلی عوض شد باتوجه به اینکه فارغ التحصیل رشته فنی بودم و با دنیای نگارش خبر کاملا ...
علت جدایی سیبل جان از شوهر سابقش هاکان اونال
به مدت 11 طول کشید، در سال 1999 به پایان رسید. این دو که پس از طلاق دوباره ازدواج کردند، سال گذشته در عروسی پسرشان انگین جان پس از سال ها با یکدیگر رو به رو شدند. اورال در یکی از مصاحبه هایش از ازدواجش با همسر سابقش و مادر دو فرزندش سیبل جان اینگونه صحبت کرد: ما مدام در تیتر خبرها بودیم و تاوانش رو هم دادیم! من با مادرم بزرگ شدم. با خودم عهد بسته بودم ...
فرار به جنوب بعد از دوئل عشق مرگبار
بدن نیمه جان پسری 25 ساله در حالی مواجه شدند که با ضربه چاقو مجروح شده بود. پسر جوان به بیمارستان منتقل شد و نگهبان پارک در تحقیقات گفت: داخل پارک بودم که متوجه صدای درگیری شدم. دو پسر جوان را دیدم که دعوا می کردند فریاد زدم چه کار می کنید، دعوا نکنید. اما یکی از آنها فریاد زد که دخالت نکن ماجرا ناموسی است. بعد هم با چاقویی که داشت ضربه ای به پسر دیگر زد و فرار کرد. در حالی که تلاش ...
انفجار دفتر حزب جمهوری پس از سفر رجوی به پاریس
مجاهدین خلق در جلسه دادگاه بود. این عضو بریده از منافقین در اظهاراتی افشاگرانه گفت:این سازمان همان ارتش صدام است! آنچه در پی می آید گفت و شنود رئیس دادگاه با این عنصر جدا شده از منافقین است. شما از اعضای جدا شده سازمان هستید؟ بله من سال 71 از سازمان فرار کردم. یکی دو نفر از مرز اردن رفتند اسرائیل، من اسیر شدم من را فرستادند ابوغریب سه، چهار سال ابوغریب بودم. بعد هم برگرداندند ...
چالش های مادرانه/مادری کردن بالاترین لذت زندگی
ارشد هم ادامه تحصیل دادم ترم آخر ارشد بودم و حدود 6 سال از ازدواجمون می گذشت. حالا دیگه من یه مادرِ معلمِ دانشجو بودم که از پایان نامه اش دفاع می کرد و وقتی نمره کامل رو گرفت همسر و دختر یک سالش تو جلسه دفاع تشویقش می کردن. از وقتی فرزند اولم به دنیا اومد فعالیت های فرهنگیم رو خیلی کمتر کردم، دخترم سه سالش بود که دختر دومم به دنیا اومد و سه سال بعد هم پسرم رو خدا بهمون هدیه داد. مرخصی ...
قاسم از کودکی عاطفی و اهل گذشت بود
می خوردند، این رسم در خانواده ما هم معمول بود. من و حاج قاسم در یک ظرف غذا می خوردیم. غذا در حد سیر شدن نبود، اما من که کمی بزرگ تر بودم، رعایت حال ایشان را می کردم تا بیشتر غذا بخورد. همیشه حواسم بود که او خوب غذا بخورد. یک روز به مادرم گفت من دیگر با حسین غذای شریکی نمی خورم! مادرم گفت چرا، اما چیزی نگفت. مادر گفت من دو تا ظرف ندارم که برای شما جدا غذا بریزم، غذای هر دو نفر شما را داخل همین ...
کسب سهمیه المپیک 10 برابر سخت تر شده است
بودن و بعد از آن، چه تفاوتی با هم دارند؟ من از سال 82 تیراندازی ملی را شروع کردم و وارد اردوهای ملی شدم و سال 92 پسرم به دنیا آمد. شرایط و مسئولیت مادر بودن بسیار سنگین است و من از نظر روحی و ذهنی به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودم و تیراندازی برایم خیلی سخت تر شده بود. قبل از تولد باور تمام فکر و ذهن من سمت تیراندازی بود و با وجود اینکه چهار سال بود که ازدواج کرده بودم، همسرم بسیار همراه من بود ...
رژیم صهیونیستی پشت پرده پرونده حمید نوری است/ فرقه رجوی، سرباز اجاره ای اسرائیل
...> ثریا عبداللهی ملقب به سرهنگ ثریای دنیای واقعی در ادامه این نشست گفت: فرزند من سال ها گرفتار فرقه رجوی بود. من نیز چند سال پیش به عراق رفتم تا فرزندم را ببینم. البته به من اجازه رفتن به پادگان اشرف عراق را ندادند. عبداللهی گفت: من یک مادر هستم و به مدت 7 سال از فرزندم دور بودم. بنابراین من به همراه سایر خانواده ها به عراق رفته و مقابل این پادگان تحصن کردیم. وی افزود: تحصن ...
مادرانه هایی لابه لای بلورهای اشک
وقتی از او درباره هدیه دلخواهش برای روز مادر سوال می کنم، بغضِ گلویش می ترکد و صدای بلند گریه هایش در فضای مرکز سالمندان می پیچد. لابه لای صدای درهم تنیده اشک ها و خس خس سینه اش، کلمات را به سختی ادا می کند و می گوید: دلم برای بچه هایم تنگ می شود. یک سال می شود که آن ها را ندیده ام. بعد از همین چند کلمه فضا حسابی سنگین می شود، همان لحظه بغض گلویم را می فشارد، حتما شما هم که در حال خواندن همین چند ...