ماجرای جالب از به دنیا آمدن پسر شهید همت
سایر منابع:
سایر خبرها
پیام تبریک لیله الرغائب 1402 + متن و تاریخ شب آرزوها و اولین جمعه ماه رجب
ت آرزوهای شما دوستان را در شب آرزوها آرزومندم خدایا آرزو می کنم، آنچه را آرزو کنم، که تو دوست داری و آن آرزو را اجابت نمایی که نیک فرجامم نماید لیله الرغائب شب آرزوهاست برای اجابت آرزوهای هم آرزو کنیم... التماس دعا امشب هرچقدر خدا را صدا کنی خسته نمی شوی پس صدایش کن، او منتظر توست منتظر شنیدن آرزوهایت، خنده ...
سناریوی هولناک برای قتل پدرخوانده
کنم اما نتوانستم. ایام عید بود؛ من و زن پدرم تصمیم قطعی گرفتیم این کار را بکنیم. من ابتدا به باغ ناپدری ام در ورامین رفتم و قبر او را کندم. بعد به خانه آمدم و به پدرم گفتم: پدر امشب مهمان من هستید. پدرم قبول کرد. بعد ازاینکه وارد آپارتمان شد،دهانش را ازپشت گرفتم و با چاقو گلویش را بریدم. زن پدرت در زمان قتل آنجا حضور داشت؟ - بله حضور داشت. بین رامین و زن پدرش مواجهه حضوری به ...
اعمال شب لیله الرغائب 1402 + نماز و دعای شب آرزوها
َمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیُّ الْأَعْظَمُ پروردگارا! مرا بیامرز و بر من مهرورز و از آن چه از من می دانی بگذر که تو خدای برتر و بزرگ تری. دوباره به سجده بروید و هفتاد مرتبه بگویید: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَ الرُّوحِ پاک و منزّه است پروردگار فرشتگان و روح سپس حاجت و آرزوی خود را طلب کنید تا به خواست و اراده خ ...
5 بار محکوم به اعدام شدم
آزاده ای که در انتهای کتاب من صحبت کرده اند از نظر عاطفی حرف زده اند. وی در روایت اتفاقی که برایش افتاده بود افزود: شهید دیگری را به جای من دفن کردند. عراقی ها در ابتدای اسارت لباس من را در آوردند و کنارانداختند. ما در منطقه دشت عباس بودیم و در این منطقه شب ها، سرد است. بنده خدایی سردش بوده است و این لباس من را می پوشد و بعد شهید می شود. کسی که آن شهید را برمی دارد من را می شناخته و می بیند من ...
آیه استرجاع را خواندم و برای خودم آرزوی صبر کردم
چیزیش نشده باشد، چون او تنها پسر داداشم بود. من غیر از علی باز هم پسر داشتم. می خواستند با حاشیه گویی خبر را به من بدهند. گفتم خودتان می دانید که از وقتی این بچه ها رفتند ما خودمان را برای شنیدن هر خبری آماده کرده ایم. توی جنگ هم که حلوا تقسیم نمی کنند. کُشت و کُشتاره. بالاخره با منّ و منّ کردن گفتند علی مجروح شده و آوردنش بیمارستان. گفتم چرا حرفاتون را رک نمی گویید. اگه مجروح شده باشد که این ...
هنوز خاطرخواه نشده ای ... !
... مادرش قبل از شهادت بچه هایش، خواب دیده بود امام آمده به خانه شان و مادرش یک ظرف میوه برای ایشان برده. امام دوتا سیب درشتش را برداشت و گرفت زیر عبا. گفت این برای من، و خداحافظی کرد و رفت. همان که شما می گویید سیبِ سرسَبد . وقتی پسرش شهید شد متوجه تعبیر خوابش شد. نسبت به دومی می گفت نرو. پسر تا چند روز به خاطر رعایت پدر و مادرش ماند. بعد مادر خواب دیده بود که مزاحم بچه ات نشو! به پسرش گفته بود ...
بیست وششم دیِ چهل وپنج سال پیش به روایت محمود گلابدره ای
، پسر آهسته گفت: داداشمه. بعد محکم، اما با اندوه گفت: داداش بزرگمه. انگار برادرش حالا اینجا بود و داشت معرفی اش می کرد. گفت: شهید شد. بعد لبخند زد. زورکی لبخند زد. گفتم: کجا؟ گفت: شب سوم محرم، چهارراه وثوق رفته بود سر پشت بوم. لب پشت بوم واستاده بود. مواظب بود. مواظب بچه ها بود. خونه ما آخه سر خیابونه. تا سربازا اومدن، داد زد اومدن. بچه ها که وسط کوچه بودن، فرار کردن. داداشم نشست. انگار ...
خلاصه داستان قسمت 97 سریال ترکی زغال اخته
خوردنن که دوعا میگه اشتها ندارم آنها باهاش حرف میزنن تا یه چیزی بخوره چون باید بتونه از خودش دفاع کنه و روپا باشه که بتونه دخترشو پس بگیره. شعله میگه اصلا این بحثو عوض کنیم که سولماز میگه فکر خوبیه مثلا تو بگو از ازدواج یهوییت. شعله میخنده و میگه چی بگم آخه؟ من چند وقته دارم با روزگار دوباره حرف میزنم چیمن میگه واقعا؟ شعله تایید میکنه که چیمن میپرسه از کی؟ شعله میگه از کی؟ وایسا فکر کنم ...
خلاصه داستان کامل سریال ترکی شربت زغال اخته
...! خداروشکر حالش خوبه پدرت؟ امید تایید میکنه و میگه فردا با مادرت پنبه خانم بیاین اینجارو بچینین و از رویای یکی شدن و داشتن زندگی مشترک حرف میزنن و خوشحالن..... برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید. قسمت 81 شربت زغال اخته فاتح میگه بابا شما اینجا چیکار میکنین؟ عبداله خان به آیلین میگه میدونی متعهله؟ تو توی خونه ما غذا خوردی! این پسر خره نمیفهمه کؤدنه! تو چرا؟ دیگه نبینمت ...
ماجرای سه شب زندگی غواصان بدون آب و غذا در کشتی+ فیلم
و منطقه مثل روز روشن شد. بر خلاف قبل که هواپیماها نمی توانستند شب ها جایی را بمباران کنند با وجود این نوع منورها بعثی ها شبانه بمب بر سر رزمندگان می ریختند و ما تلفات سنگینی دادیم. جهنمی درست شده بود، تعداد زیادی از غواصان در آب قبل از رسیدن به دشمن و تعدادی هم بعد از رسیدن به خطوط دشمن به شهادت رسیدند. برخی از رزمندگان نیز موفق شدند از سیم خاردار و تله های خورشیدی بسیار پیچیده انفجاری ...
بهترین فروشگاه لباس بچه گانه
داشته باشه. این لباسا باید حرکت کودک رو محدود نکنن و به اون اجازه بدن که راحت بخوابه، غذا بخوره و بازی کنه. اگر برای نوزاد لباس می خرین چیزی رو انتخاب کنین که بشه راحت اون رو برای تعویض پوشک باز کرد. اندازه انتخاب اندازه لباس بچه ها قدری با لباس بزرگ سال متفاوته. افراد بزرگ سال همیشه یک سایز رو می پوشن، البته اگه چاق یا لاغر نشن. اما بچه ها در حال رشد هستن و باید سایز ...
حکم اعدام برای یک مأمور؛ قاتل محمد جامه بزرگ قصاص می شود
بلافاصله این موضوع را به من گفت. من از بابا خواستم که چند روز برویم ولی بابا قبول نکرد و گفت ما هیچ کاری نکرده ایم که بخواهیم فرار کنیم. پس از تهدید شفاهی محمد جامه بزرگ، مقتول، او تصور می کند که موضوع پایان یافته اما بامداد 2 مهر، همه چیز رنگ و بوی دیگری به خود می گیرد. مسعود جامه بزرگ، پسر مقتول به شبکه شرق می گوید: ساعت 3 شب 2 مهر که در خانه را زدند، من از آیفون تصویری دیدم که یک نفر ...
اسب سوارهای افسانه ای
مسجد بزرگ و قشنگ رو خراب کنن. بعد هم یاسر و خونواده اش رو از خونه شون بیرون کنن. بیاید دستامون رو به هم بدیم و دور دیوار مسجد حلقه بزنیم تا کسی نتونه به مسجد نزدیک بشه. بچه ها دست های همدیگر را گرفتند و دور مسجد حلقه زدند. آدم های بد که دیدند یاسر و خانواده اش دیگر تنها نیستند مجبور شدند از آنجا فرار کنند. بچه ها با خوشحالی به هوا پریدند و هورا کشیدند. براق هم آرام و راحت رفت کنار دیوار ...
کل کل شدید یک پرسپولیسی روی آنتن زنده؛ تو خودت عکسی با لباس ورزشی داری؟/ ایران قهرمان میشه و آخر هم هیچی ...
... + مواس: من هم یک عکس دارم که به انگلیس رفته بودیم و به عنوان کاپیتان بازی کردم. – نوبری خطاب به دیگر افراد حاضر در استودیو: بابا او اصلا فوتبال بازی نکرده است! تو چطوری از تیم ملی ایران انتقاد می کنی؟ ایران تیمی است که در جام جهانی حاضر می شود. + مواس: ول کن بکن باوئر. تو کجا بوده ای. همیشه میای و شعار خدا می دونه که ایران قهرمان میشه و آخر هم هیچی نمیشه. در این لحظه لیث نوبری از جایش بلند شده و شعار “ایران قهرمان میشه، خدا میدونه که حقشه” را سر می دهد و کارشناس عمانی در پاسخ می گوید: مراحل بعد که به عراق و کره جنوبی بخورید معلوم می شود. ...
هزار هزار دانه انار در کتابفروشی ها
از بچه مارها یواش یواش خزید و پشت رختخواب ها قایم شد. پیرمرد و پیرزن دل شان بچه می خواست و حالا بدون فرزند مانده بودند. ناگهان بچه مار به حرف آمد و گفت: من دختر شما هستم! مگر ممکن است یک بچه مار فرزند انسان ها بشود؟ اما هزارهزاردانه انار یک بچه مار معمولی نیست! او یک ماجراجویی عجیب وغریب در پیش دارد که خواندنی است. کتاب هزار هزار دانه انار از مجموعه قصه های اقوام ...
شب لیله الرغائب چه شبی است و اعمال شب لیله الرغائب در مفاتیح
سویش می فرستد. پس او به آن فرد می گوید: ای حبیب من، بشارت بر تو باد که از هر شدت و سختی نجات یافتی. میّت می پرسد تو کیستی؟ به خدا سوگند که من صورتی زیباتر از تو ندیده ام و کلامی شیرین تر از کلام تو نشنیده ام و بویی، بهتر از بوی تو به مشامم نرسیده است. آن زیباروی پاسخ می دهد: من ثواب آن نمازی هستم که در فلان شب از فلان ماه از فلان سال به جا آوردی. امشب به نزد تو آمده ام تا حق تو را ادا کنم ...
لیله الرغائب شب بُردن ثواب بسیار
...! نماز که به شکل انسان درآمده است پاسخ می دهد: من ثواب آن نمازم که در فلان شب، از فلان ماه، از فلان سال خواندی، امشب نزد تو آمدم تا حقّت را ادا کنم و مونس تنهایی تو باشم و وحشت تو را از بین ببرم و چون در صور دمیده شود، من همراه تو خواهم بود و در روز قیامت سایه ای بر سرت خواهم افکند، پس خوشحال باش که خیر هرگز از تو جدا نخواهد شد. استاد حوزه به کیفیت ادعای نماز لیله الرغائب اشاره و ...
دانلود زیارت عاشورا صوتی علی فانی + متن و ترجمه
عَلَیْکَ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکُمْ مِنّی جَمیعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ سلام بر تو و بر روانهائی که فرود آمدند به آستانت ، بر شما همگی از جانب من سلام خدا باد همیشه تا من برجایم و برجا است شب و روز *- یا اَباعَبْدِاللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَهُ بِکَ عَلَیْنا وَ ...
حکایت معجزه در واترپمپ
...: می بینی؟ تو همواره مرا به خاطر اینکه همواره به یاد خدا هستم و بر او توکل می کنم مورد تمسخر قرار می دهی، اما خودت نیز وقتی کف می کنی بی اختیار نام خدا را بر زبان می آوری. مرد تاجر که تکان خورده بود نخست صیحه ای زد و مدهوش شد. دقایقی بعد به هوش آمد و از جا برخاست و دوستان خداناباورش را با لگد از خانه بیرون انداخت و تا پاسی از شب به استدلالات پوچ خداناباوران و براهین محکم خداباوران اندیشید، به طوری که هم اکنون از اندیشمندترین تجار بازار واترپمپ به شمار می رود. ...
حکایت طلبه ای که مهمان امام هادی (علیه السلام) شد
عبدالکریم گوسفند فروش بوده است. مادر گمنام پدر گمنام بچه روستا. اما خداوند اراده کرد که این موفق بشود. البته اراده ها هم یک مقدماتی می خواهد که مقدماتش جالب است. حاج شیخ عبدالکریم یتیم می شود شوهرخاله می آید خانه خواهر زن، می بیند که این پسر هوشش خوب است می گوید حیف است ایشان تو دهات یزد استعدادش حرام بشود دستش را می گیرد می برد مکتب خانه بعد از مکتب خانه او را کمک می کند و می شود حاج شیخ عبدالکریم ...
2 جفت جوراب نویی که با ساک شهید برای مادرش آوردند
علی اکبرش را می کشید، چند قطعه عکس بود و خاطراتی که دیگران از پسرش می گفتند. این مادر شهید تعریف می کرد: بعد از اعزام بی بازگشت علی اکبر دوستانش و خانواده شهدا می آمدند و می گفتند که وقتی در محله مان کسی شهید می شد، علی اکبر عکسش را می کشید و برای او پلاکارد می نوشت، شب ها به پاسداری می رفت. او نان خانواده شهدا را می خرید، بسته بندی می کرد و به منزلشان می برد تا مبادا زن و بچه شهدا برای خرید نان ...
حاج قاسمی که دختران بدحجاب می شناسند
...، اما آیا تو چنانکه می نمایی هستی؟ ما هم یه نقص داریم او هم یه نقص داره. با این نگاه، با این روحیه، برخورد کنید. البته نهی از منکر هم حتما می کنه؛ نهی از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت. پذیرای جوان باشید، با روی خوش هم پذیرا باشید. با سماحت، با مدارا. این مفاهیم را از ابتدا به بچه ها یاد داده بود؛ آن هم نه فقط در قالب حرف و نصیحت بلکه در عمل. سال 1371 همراه ...
خلاصه داستان قسمت 330 سریال ترکی خواهران و برادران
آره من خیلی تند حرف بدم ببخشید سوزان صرب میگه همین؟ آکیف تایید میکنه و میگه ببخشید دیگه اینبار ماجرای خاصی نداشتیم و همگی به طرف خانه هاشون میرن. آکیف با عمر سوزان را به خانه شون میرسونه که اونجا ماجد صاحب کار عمر بهش پیام میده و میگه فردا بیاین کار داریم عمر کلافه میشه که از چشم سوزان و آکیف دور نمی مونه ولی وقتی سوزان میپرسه چیزی شده؟ او میگه نه فقط خسته ام. بعد از رفتن سوزان آکیف میپرسه ماجرا ...
ماجرای زنی که خواست با مردی جانباز ازدواج کند
مادر چنان خوشحال شد که دست مرا گرفت و پیش دوستان دیگرش برد و کلی از من تعریف کرد و گفت: نگاه کنید، این دختر جوان با پسر جانباز ازدواج کرده، یعنی می شود دختری هم دلش بخواهد همسر پسر من بشود؟ خانم که اینها را تعریف می کرد آرام آرام خنده روی لب هایش می شکفت و رد شادی در چشم هایشان می دوید. بعد صدایش را کمی آهسته کرد و با چشم هایی نگران گفت: آن روزها سختی های زندگی کم نبود. خیلی از شب ها حال شوهرم بد ...
رزمندگان ارومیه در عملیات کربلای 5 با سربازان بعثی تن به تن می جنگیدند
من بخور و من بعداً می خورم قبول نکرد. سر پلاستیک را باز کرد و همینطوری ناهار را که لوبیا پلو بود خورد و رفت. احساس کردم آمده بود مرا ببیند. بعد دو ساعت مجدداً جمشید با حاجی داداشی به دیدگاه ما آمدند و به بررسی مختصات ثبت شده در کالک ما پرداختند. معلوم بود حاجی او را به عنوان مسئول دیدبانی توپخانه لشکر عاشورا به منطقه توجیه می کرد. وی افزود: حدود یک ساعت در دیدگاه با هم بودیم و صحبت می ...
اَیْنَ الرَّجبیون؛ ودلات امام محمد باقر (ع) مبارک
به گزارش خبرگزاری صداوسیما خراسان شمالی؛ دعای سفارش شده برای روز ها و شب های ماه رجب المرجب دعای یا من ارجوه لکل خیر است. سید ابن طاووس از محمّد بن ذکران که معروف به سجّاد است، چه آن قدر سجده کرد و در حال سجده گریست که نابینا شد، روایت کرده که گفت: به امام صادق (ع) عرض کردم: فدایت شوم، این ماه، ماه رجب است، مرا در این ماه دعایی بیاموز که حق تعالی مرا به آن سود بخشد، حضرت فرمود: در هر روز و ...
راز 21 در زندگی سیدعلی چه بود؟
. بچه ها برای نماز شب به نوبت بیدار می شدند و وضو می گرفتند و نماز می خواندند. بیژن بابازاده بعد ها برایم تعریف کرد: آن شب وقتی که دیدم سیدعلی دوامی نماز شب می خواند و گریه می کند، خیلی تعجب کردم. چون همین سیدعلی که تا یک شب بیدار بود و با بچه ها می خندید، ساعت سه نصف شب بیدار شد و نماز شب را با گریه خواند. الهی العفوش با اشک بود. او صورتش زیبا و براق و خیلی نورانی شده بود، خوش تیپ و قد بلند بود ...
عزیز جواد الائمه سلام // گل فاطمه یا علی النقی
نا امید و تو دادی امید چه قد بی نوا رو تو دادی نجات تویی چاره ی درد بیچاره ها میشه مرده زنده توی روضه هات به یاری مردم نداری نیاز به جای همه یار تو هست خدا علی رو مگه میشه تبعید کرد نجف رو آوردی توی سامرا علی بودی و قوم بد کینه ها گذاشتن برای تو سنگ تموم دلت رفت مدینه تو این نیمه شب به خونه ات همین که آوردن هجوم ...
خالکوبی این شهید چطور پاک شد؟ ؛ از قهوه خانه تا سوریه | جوان پرشر و شور یافت آبادی چطور عاقبت به خیر شد؟
فرستادن پاره تنش به میدان جنگ کار ساده ای نیست اما با حرف هایش ما را متقاعد کرد. روز آخر قبل از اینکه اعزام شود به مغازه من برای خداحافظی آمد. یکی از دوستانم به مجید گفت تو تنها پسر خانواده هستی، نرو! مجید از قرارش با حضرت زینب(س) برای ما گفت. از خوابی که دیده بود. یک هفته قبل از اینکه به سوریه برود خواب شهادتش را دیده بود. مادر: دخترم تعریف می کرد می گفت وقت خداحافظی دیدم شانه های مجید تکان ...
سیری در زندگی دانش آموز شهید محمدصادق مداح طلبه
...> دکتر معالج که رفت، بچه ها شروع کردند سربه سر محمدصادق گذاشتند. امیرحسین اعتماد سعید می گفت: صادق، حتماً وقتی خمپاره آمده، از ترس با کله پریده ای توی سنگر و پاهایت بیرون مانده که این جور ترکش خورده ای و آبکش شده ای! همگی کلی خندیدیم. در ادامه ابوالفضل متین روایت می کند: بعدازاینکه در عملیات کربلای 5 مجروح شدم، چند ساعت بعد توی بیمارستان صحرایی به هوش آمدم. دیدم محمدصادق مداح بالای سرم ...