داستان علمی- تخیلی یافت شدیم ، نوشته آیزاک آسیموف
سایر منابع:
سایر خبرها
به یاد مسعود مهرابی
خوب می گویی، پس خوب هم باید بتوانی بنویسی... شوقش را دارم...کافی نیست، ذوق هم می خواهد... همه شوق دارند! الو آقای مهرابی... چه طور بود این مطلبی که فرستادم؟!... ایرانی فکر کردی عربی نوشتی! مغشوش!... پر از کلمات منسوخ شده!! دوباره بنویس... بهتر از این... سخته!... سخت نیست! نقطه سر خط... گزارش ها را بخوان. آن همه جشنواره بغل گوش تو... قبل از ورود به جشنواره نقطه ی حرکتت تا در ورودی جشنواره و آدم ها ...
ژاوی خیلی خوب می داند چه تیم قدرتمندی هستیم
... در نیمه اول بازی با شارجه در یک صحنه با کنعانی زادگان درگیری لفظی داشتی. چه اتفاقی افتاد؟ این چیزها در فوتبال پیش می آید و مسئله خاصی هم نبود. فوتبالیست گاهی اوقات به دلیل فشار بازی تحت تأثیر قرار می گیرد. ما همه با هم دوست هستیم و می خواهیم پرسپولیس موفق شود. هر اتفاقی هم در زمین بیفتد همان جا تمام می شود. فکر می کنی به السد هم گل بزنی؟ پیش بینی سخت است، ولی امیدوارم ...
داستان کوتاه قلب افشاگر از ادگار آلن پو
زمینه سازی ها و پنهان کاری ها دست به کار کشتن پیرمرد شدم. یک هفته قبل از اینکه او را به قتل برسانم بیش از همه وقت احساس خوب و محبت آمیزی به او داشتم. هر شب حدود نیمه های شب، یواشکی می رفتم چفت در را بر می داشتم، و آهسته، آهسته در را به اندازه ای باز می کردم که سرم را ببرم تو. روی فانوس را پوشانده بودم، وقتی مطمئن شدم که روزنه یا پرتوی از نور وجود ندارد، سرم را توی اتاق می بردم. اگر می دیدی چطور با ...
جنایت هولناک در مشهد/ عروس کینه جو مادرشوهرش را با 70 ضربه چاقو کشت
: "باید خانه را تخلیه کنید!" خیلی ناراحت شدم! همسرم سر کار رفته بود و کسی جز من و مادرشوهرم در خانه نبود! با همان حالت خشم به طبقه پایین رفتم و به مادرشوهرم گفتم، از جان من چه می خواهید؟ او گفت تو همه را به جان هم می اندازی! پس بهتر است خانه را تخلیه کنید و به جای دیگری بروید! با این جمله دیگر چیزی نفهمیدم چاقو را برداشتم و چند ضربه بر پیکرش فرود آوردم زمانی که برگشت تا چیزی بردارد دیگر امانش ندادم و ...
ناگفته های جنگ از زبان شکارچی تانک های بعثی
در برد موشک نیست. حداقل باید 500 تا 600 متر جلوتر می رفتیم. روز چهار شهریور سال 60 نزدیک غروب تا آنجایی که ماشین می توانست برود رفتیم. در شب هم همچون هوا بسیار تاریک بود، رفتن به آن منطقه خیلی مشکل بود. برای این کار گفتم مقداری سیم تلفن آوردند. از محل حرکت و تا محلی که بایستی می رفتیم سیم کشیدیم. تا حدود ساعت 12 شب توانستیم کلیه وسایل مان را به محل مورد نظر ببریم. حتی چند ...
شعر از یغمای جندقی
دل پیکان بسوزد سبق خوان کتاب عشق جانان گنه نبود اگر قرآن بسوزد چو شد یعقوب رخت افکند یغما الهی کلبه ی احزان بسوزد شاعر: یغمای جندقی نگاه کن که نریزد دلی چو باده بدستم فدای چشم تو ساقی به هوش باش که مستم کنم مصالحه یکسر بصالحان می کوثر بشرط آنکه نگیرند این پیاله ز دستم ز سنگ حادثه تا ساغرم ...
روایت هفتاد و دومین غواص / از پایی که می لنگید تا لباس های غواصی رنگاوارنگ!
اینگونه تجهیز شد. برادرم هم که از دست ساواک گونی نارنجکی را که می خواستند با خود ببرند را گرفته و پنهان کرده بود، بعد از پیروزی انقلاب آنها را تحویل کمیته داد و انبار اسلحه کمیته تجهیز شد. آن موقع مسوول اسلحه خانه سید حمید طهایی بود. جالبی قضیه در کمیته این بود که با وجود من و تعداد زیادی از اقوام، جو خانوادگی در آن جا حاکم بود و همه فامیل و سایر افراد حاضر در کمیته (حاج محسن ...
پیغام فتح| قسمت آخر فعالیت جانباز پرستار به کرونا ختم شد/ نجات رزمنده ای که اکنون مدیر است
1362 پس از اخذ مدرک سیکل با شرکت در آزمون وارد آموزشگاه بهیاری شدم، یک سال بعد به صورت داوطلبانه به جبهه رفتم و توانستم در 9 عملیات شرکت کنم. تا سال 1365، حدود سه بار از ناحیه بازو و پا زخمی شدم، ولی به عقب برنگشتم، در آن زمان مسوولیتم معاون گردان و فرمانده گروهان بود، وضعیت جسمی ام خیلی بد نبود، در همان جا استراحت کردم و به خدمت ادامه دادم، آچار فرانسه بودم و همه کار می کردم . ...
گوشه هایی از گعده ای با موضوع طلبه امروزی
یکی - دو جلسه دعوا بر سر سنت و مدرنیته، یکی از طلبه ها نگاه بنیادگرایی را مطرح کرد. جیوگی چنین حرکتی را رقم زد. من هم این حرف را بدون مناصفه با طرف مقابل و مناسب با این فضا گفتم. دبیر جلسه: با مطلبی که آقای صالح پرور گفتند، در حقیقت می توانیم مخرج مشترکی بین افراد پیدا کنیم، برای اینکه جلوتر برویم. مردم طلبه ای را می بینند، می گویند: این آخوند امروزی است، با نگاه مثبت به کلمه امروزی ...
رزم رزمنده با بیان خاطراتش تمام می شود
تحریر درآمده ، نویسنده این چنین با متریال های جغرافیایی و موضوعات و مخاطبان داخل کتاب ارتباط برقرار کرده باشد. حتی ما یک جلسه ای با رزمندگان اصلی این کتاب گذاشتیم. در قم در دفتر ما جمع شدند، ایشان هم به قم تشریف آورد و با آن ها یک صبح تا شب مصاحبه کرد. و بعد هم توانستیم عکس های همه ی بچه های لشکر را پیدا کنیم. هر فصل کتاب عکس هایی دارد که دقیقاً منطبق با متن آن فصل است. به این خاطر ما شاید چندین ...
پرونده روایت جنگ | ارتش چگونه جنگ را روایت می کند؟/ ناگفته ای که نگاه به دفاع مقدس را تغییر دهد نداریم/ ...
وجود دارد و اگر بخواهید استفاده کنید فکر نمی کنم مانعی باشد. مانعی هم نبوده است. شاید ارتش در یک موقعیتی قرار گرفت که خودش از همه اینها استفاده کرد ولی چندان کسی به سراغش نیامد و فقط خودمان بودیم که از خودمان دفاع می کردیم! بنابراین تاریخچه یگانی وجود دارد ولی در خود یگان نگهداری می شود. ** همواره با دو عینک و از دو منظر به جنگ نگاه شده است * شما در رابطه با ...
از مخالفت با رژیم شاه تا رزمندگی دفاع مقدس
جبهه نیز به عجیب بودن ماجرا دامن می زد. در واقع آن گربه مأموریت الهی داشت. در همان لحظه به مسئول واحد بهداری تماس گرفتم و گفتم شهید اکبری را چه کردید؟ و او بسیار ناراحت شده و گفت فراموش کرده است. من نیز به او گفتم تو فراموش نکردی خداوند خواست تا فراموش شود. به طور قطع دست دیگرش هم خواهد آمد دست را به واحد بهداری انتقال دادیم تا به پیکر شهید متصل کنند. فردای آن شب دوباره گربه آمد و دست دیگر شهید را ...
رفیقدوست: بنی صدر به ما ژ3 نداد، رفتم و در تسلیحات ارتش را کندم
...، تبصره و...، من گفتم اینها را یکجا بردارید، الان برای تولید مثلا یک فردی سرمایه ای را جمع می کند و مقدار زیادی وام می گیرد و درخواست می کند که این کار تولیدی را انجام دهد، اولا آنچه که بعد از سالها از درون دستگاه دولت در می آید آنچیزی نیست که او می خواهد و از آن بدتر آن روزی که می خواست این کار را بکند توجیه اقتصادی داشت اما الان ندارد، مثلا تا دیروز تولید کره در داخل کشور ما اقتصادی نبود ...
روایت تسنیم از نخستین فرمانده سپاه در غرب کشور / مقام معظم رهبری درباره شهیدجعفری چه گفتند؟
بزرگی شد و البته دست آخر داستان های زیادی را هم برای خود سعید به وجود آورد. سعید در تصمیم گیری ها و اعمالش با کسی تعارف نداشت و همین مسئله سبب بروز مشکلات جدی و دنباله داری شده بود. جلیل کرم از همرزمان شهید جعفری گفت: دو گروه فکری ایجاد شده بود. یک گروه بچه های حزب الله تحت سرپرستی شهید جعفری و زیر نظر علمای کرمانشاه همچون آیت الله کاظمیان، نجومی، حاج آخوند، عبداللهی، خرمشاهی بودند و ...
چرا اقوام حمزه از زیر تیر و ترکش نجاتش ندادند؟
شان بالا آمده بود. محمد روی صورت بچه ها دست کشید. دستش را برد نزدیک دهانشان. حس کرد فاطمه با دندان تازه درآمده اش دستش را گاز می گیرد. توی همین خیالها بود که صدای انفجار همه جا پیچید. آسمان قرمز شده بود. سرش را آورد بالا. لابه لای دود، حمزه را دید که چند متر آن طرف تر از سنگر افتاده بود. حمزه کار خودش را کرده بود. بی خبر از همه رفته بود بیرون سنگر که برگردد عقب. محمد چشم از او برنمی داشت ...
شعار معروف حاج آقای ابوترابی: پاک باش و خدمتگزار
دندان هایش را به هم فشرد و گفت: بعداً بهت می گم شعر یعنی چه؟ بعد از رفتن عادل به ارشد قاطع گفتم چشم نگهبان ها را بپاید و دفترهای مان را بردارد. علیرضایی هر چه در سوراخ سمبه های غرفه می گردد، پیدای شان نمی کند. ظاهراً عادل دست ما را خوانده و دفترها را جایی قایم کرده بود. یک صنعتی داریم به نام گردشگری سیاه، کشورها تور گردشگری درست می کنند برای جاهایی که جنگ رخ داده، فرق فرهنگ غرب ...
حسرت های مسعود کرامتی در فراق رسول ملاقلی پور
بود که اتفاقا همه کسانی که با او کار کرده بودند متعجب بودند، چرا که او بسیار به من اعتماد داشت. همان طور که گفتم من تئوریک سینما را بلد بودم و اولین بارم بود که به شکل جدی در سینما کار می کردم و رسول اصلا به این دانش تئوریک قائل نبود. اما من عملا از او خواستم که دکوپاژ دست من باشد و با بازیگران کار کنم وصحنه را آماده کنم تا او بیاید و فیلمش را بگیرد. حتی به خاطر دارم که به او گفتم اگر آمدی و دیدی ...
پیغام فتح| پایی که جا ماند اثری ماندگار از رزم و ایثار/ ماجرای حق سکوت 4 پاکت سیگار!
، دوستان شما شاید از من بپرسند و یا نگاه شما این باشد، چرا شما اصلا نوشتید؟ یادداشت ها و کدهای روزانه خودم را برای نوشتن یا چاپ یک کتاب داخل عصا جاسازی نکردم، نگاه من این نبود، من کدها و رمزها را نوشتم برای اینکه وقتی آزاد شدم، روایت کنم لاکن وقتی آزاد شدم در کنار آن روایتی که داشتم، دیدم نه، این کدها و نوشته ها خوب است اینها را نوشتم، من تاریخ همه روزها را داشتم آن هم در کشوری که حتی رادیو هم ...
اولین شخصی که دختر خود را زنده به گور کرد که بود؟/ نقش اسلام در احیای ارزش مقام دختر
، مبادا به دست من کشته شود. سرانجام گفتم راستش را بگو این دختر کیست؟ گفت: به خاطر داری هنگامی که به سفر رفتی باردار بودم ، این نتیجه همان حمل است و دختر تو است !. آن شب را با کمال ناراحتی خوابیدم، گاهی به خواب می رفتم و گاهی بیدار می شدم ، صبح نزدیک شده بود، از بستر برخاستم و کنار بستر دخترک رفتم در کنار مادرش به خواب رفته بود، او را بیرون کشیدم و بیدارش کردم و گفتم همراه من به نخلستان بیا ...
پاشازاده: مافیایی ها کخ را در استقلال زدند
اظهار نظر هایی کرده اند ولی، چون حرف هایشان واقعیت ندارد به آن حرف ها اهمیتی نمی دهم فقط می خواهم بگویم برای بالا رفتن نیاز نیست بقیه را پایین کشید بلکه بهتر است هر کسی برای بالا رفتن تلاش کند و روی اصول اخلاقی پایبند باشد. تخریب دیگران ضامن پیشرفت و موفقیت نیست. همیشه مزد تلاشم را گرفته ام در اینکه در فوتبال ما رابطه ها حرف اول را می زنند و نقش اساسی را ایفا می کنند جای شکی وجود ...
سلمان فارسی کیست؟
نجمه پرنیان، خبرگزاری دانا، تقویم روز؛ اگر یک نفر الان برای پیدا کردن دین حق به چند کشور دنیا سفر کرده باشد ، جا دارد به افتخارش ایستاده کف بزنیم. حالا اگر همان یک نفر نه با امکانات و راحتی الان ، که 1400 سال پیش برای پیدا کردن دین درست رنج سفر های طولانی از ایران به شام و بعد از آن به حجاز را به جان خریده باشد ، در تقدیرش چه می توان کرد؟ ما در زمانه ای زندگی می کنیم که راحت طلبی اجازه نمی دهد حق ...
شجاعت، استقامت و توکل رزمندگان باعث پیروزی ما در جنگ شد
میشد و بی علت نبود که رهبر انقلاب اسلامی می فرمودند هرچه جمهوری اسلامی دارد از برکت خون شهدا و ایثارگران است. خاطرات زیادی از جبهه در خاطر دارم، جبهه سراسر خاطره بود سراسر محبت و سراسر شجاعت بود، قبل از عملیات ها حال و هوای خاصی داشت رزمندگان همدیگر را در آغوش می گرفتند، حلالیت میطلبیدند، قول شفاعت می گرفتند، قبل از اینکه رمز عملیات هم صادر شود به صورت دسته جمعی برای بیماران دعای توسل ...
درس هایی ارزشمند برای جلوگیری از گسترش کرونا
همپوشانی دارد، در حالی که وعده های غذایی میز D فقط با بیمار 0 به مدت 18 دقیقه همپوشانی دارند. محققان معتقدند تهویه مطبوع نقش اساسی دارد. این بدان معناست که هوا بین سه میز به طور مداوم در حال چرخش است و میکرو قطرات ریز و پر از ویروسی را که بیمار 0 از دهانش وارد فضا می کند به مشتریان دیگر می رسد. دوربین های موجود در محل نشان می دهد که افراد آلوده هیچ ارتباطی در دستشویی ها یا مکان ...
من و مادرم : کوچه
و جنس خوب می خریم. مادرم گفت : ااجناس همه دو برابرو سه برابرشده ، پول میدیم که اجناس خوب بخریم.گفتم : مادرمیشهلطفا کشش ندین ؟ گفت ،: مثل این می مونه که تو به دانشجوهات ، سرسری درس بدی . گفتم: خدا را شکر که از این آدما نیستم ، هم تئوری خوب تدریس می کنم و عملی هم که درسال سه کارعملی انجام می دیم . گفت : خدا را شکر، پدرت ، انسان بزرگی بود و کارش را خوب ...
اثرات بی توجهی به نفاق
بود و در خیابان راه می رفت، گفتند: چرا چنین کردی؟ گفت: شنیدم مرغی روی هوا تخم می اندازد می خواهم زمین نیافتد. گفتند: تو در چه خیالی هستی؟ برو دنبال کارت. گفت: نه، به خانواده ام گفتم: آب را جوش بیاور من تخم را آوردم. این در دنیای خیال است. فکر می کند مثلاً فرض کنید این مدرک را داشته باشد یا در این کنکور قبول شود یا با این شریک شود یا در این منطقه خانه داشته باشد، این خوشبخت می شود. روی ...
تاریخچه حامل های فضایی بخش پنجم؛ رقبای خاورمیانه ای
...> ایران ایران سومین کشور خاورمیانه ای است که موفق به دسترسی مستقل به فضا شده است. در اوایل دهه اول قرن بیست و یکم به علت خصومتی که به دلایل مختلف میان ایران و غرب وجود داشت، کمتر کشوری حاضر به پرتاب ماهواره برای ایران می شد و تنها مورد در سال 2005 و پرتاب ماهواره سینا-1 (Sina-1) توسط روسیه بود که آن هم موفق نبود. با توجه به این مشکلات و نیاز به دسترسی به فضا، ایران برنامه ساخت ...
امانت داری، فروتنی و ایمان، 3 ویژگی بارز قدیر بود/ حتی 10 فرزند داشتم بازهم تقدیم انقلاب می کردم
سرداری عکس ننداخته ام بلکه این عکس را برای شهادت انداخته ام. از قرار معلوم سردار کاظمی به او گفته بود که هرکس با من عکس بندازد عاقبتش به شهادت ختم می شود. در همین لحظات بود که سینی غذا به صورت ناخواسته از دستم افتاد و روی فرش ریخت. به او گفتم که قدیرجان من تو را بزرگ نکرده ام که انقدر زود شهید شوی چرا که تو هنوز باید به کشور و مملکت و حضرت آقا خدمت کنی. قدیر در جواب من گفت که اگر خدا بخواهد در ش ...
حکایت خواندنی تسنیم از جهاد بانوی طلبه؛ از خدمت در بیمارستان کرونایی ها تا غسل جانباختگان کرونایی
، وقتی وارد غسالخانه شدم خیلی ترسیده بودم، هوای تاریک، برخورد تگرگ ها به شیشه نورگیر غسالخانه و میت روی سکو واقعا برایم ترس آور بود. با خود می گفتم میت بعدی حتما خودم هستم یادگاری با اشاره به وضعیت غسالخانه و مشکلاتی که در هنگام غسل میت کرونایی داشت گفت: به هرحال، باید میت را غسل می دادم، جلوی سکویی که میت قرار گرفته بود ایستادم حتی قد من به سکو نمی رسید و صندلی هم نبود که زیر ...