ازدواج اجباری دختر 15 ساله با پیرمرد 88 ساله / پدر دختر 50 میلیون تومان ...
سایر منابع:
سایر خبرها
روایت زنی که با انتخابی اشتباه به دام هیولایی شوم افتاد
به گزارش سرویس اجتماعی شیرازه ، آوای آرامش شیرازه سلسله موارد دردودل و مشاوره و تحلیل های مرکز مشاوره آرامش پلیس فارس است که تقدیم مخاطبان گرانقدر می شود. اعتیاد مادر من بچه بودم و خوب و بد را تشخیص نمی دادم، اما پدر و مادرم که خودشان را عقل کل می دانستند باید حواسشان را جمع می کردند تا در اسارت یک دیو سیاه، دلم کبود نمی شد. من بی گناهم و تمام این تقصیرها گردن خانواده ام است ...
گریم حرفه ای دختر سارق برای سرقت میلیونی
ام را ترک کرد و روز بعد تماس گرفت تا برای برداشتن وسایلش به خانه ام بیاید. وی گفت: او به خانه ام که آمد شروع کرد به جمع کردن وسایلش. بعد برایم یک فنجای چای ریخت. چای را که نوشیدم دچار سرگیجه و خواب آلودگی شدم. به سمت اتاق خواب رفتم که کمی استراحت کنم اما دیگر چیزی نفهمیدم. چشمانم را که باز کردم در بیمارستان بودم. پرستو مرا بیهوش کرد و همه پول ها، طلاها و دلارهایم را که حدود 150میلیون تومان ...
من نصرت الله وحدت، بچه خاک پاک اصفهان هستم
... همین طور است. هر چند خیلی زود آمدند و از او خواستند این کار را نکند. از سینما فاصله بگیریم. درباره خانواده خود صحبت می کنید؟ زنده یاد علی محمد رجایی، به عنوان استاد تئاتر به اصفهان آمد. من افتخار می کنم شاگردی ایشان را داشتم و بعد هم با دختر ایشان ازدواج کردم. خانم سرور رجایی که در اکثر فیلم های دهه پنجاه نقش مادر و مادرزن من را بازی می کرد، خواهرزنم است که بعد از ...
ماجرای وساطت پیامبر(ص) در ازدواج غلام فقیر با دختری از اشراف
.... دختر اظهار رضایت کرد و گفت: به دستور و وساطت رسول خدا صلی الله علیه و آله من را به ازدواج جویبر درآور. زیاد بن لبید، دخترش را به عقد ازدواج جویبر درآورد، مهریه و هزینه ازدواج را خودش بر عهده گرفت و برای آنها خانه بزرگی با وسایل زندگی فراهم کرد. جویبر بعدها در یکی از غزوات در رکاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به شهادت رسید. انتهای پیام/ ...
دختر 12 ساله قاتلان مادرش را می شناخت / 8 سال بعد با ترس لو داد
بردار و یک دوست در ماجرای هولناکی خواهرشان را به قتل رساندند و جسد را داخل چاه انداختند. سرهنگ کاووس محمدی، معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی استان فارس گفت: دختری 20 ساله به مأموران پلیس شهرستان فسا مراجعه و اظهار داشته که در سال 91 دایی ام به همراه دیگر برادر و یکی از دوستانش مادرم را در خانه به قتل رسانده اند و آن را درون چاهی در یکی از روستاهای این شهرستان انداخته اند، که بررسی موضوع ...
قتل مادر به خاطر یک دختر / خواهرم شاهد بود + گفتگو و عکس
به پلیس اطلاع داده شد و با حضور کارآگاهان پلیس آگاهی البرز، تحقیقات برای رازگشایی از قتل این زن آغاز شد. .پسر جوان به نام مهران در بازجویی ها به قتل مادرش اعتراف کرد و گفت: امروز با مادرم درگیر شدم و در یک لحظه کنترلم را از دست دادم و با روسری و دست او را خفه کردم. من به دختری علاقه داشتم و مادرم مخالف ارتباطم با آن دختر بود و می گفت او معتاد است. در ادامه تحقیقات مشخص شد، خواهرش نیز ...
زن 22 ساله: هیچ یک از ازدواج های موقت من دوام نداشت
های دلاری شوهرش نقشی ندارد درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی گفت: دختری خردسال بودم که مادرم من و برادر سه ساله ام را رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت چرا که پدرم مردی شیشه ای بود و آن ها با هم اختلاف داشتند. بعد از این ماجرا پدرم منزلی را اجاره کرد و ما به زندگی ادامه دادیم تا این که هفت سال قبل جوانی به نام فولاد به خواستگاری ام آمد و من پای سفره عقد نشستم. یک سال از دوران نامزدی ما گذشته ...
بهشت زیر پای مادران است اما دنیا زیر پای مادران شهدا
را حفظ کند، خیلی خوشحال شدم... سال ها گذشت و بعد از شهادت محمد، وقتی به سنگ مزار درگذشتگان دقت کردم، دیدم در کنار نام آنها فقط نام پدرشان را نوشته اند. به آقای بابایی اعتراض کردم و گفتم: هر انسان، فرزند یک پدر و یک مادر است. چرا وقتی از دنیا می رود، فقط نام پدرش را روی سنگ مزارش می نویسند؟ پس سهم مادرش چه می شود؟ محمد، پسر من هم بود. پس باید اسم مرا هم روی سنگ مزارش بنویسند. آقای بابایی ...
ترفند پرستار خانگی برای خالی کردن حساب صاحبخانه
به نام کوروش آشنا شده بودم. او گریمور بود و در ترکیه دوره های گریم را دیده بود. از بد روزگار وقتی به ایران می آید، در یک درگیری که مربوط به دوستانش بوده مجروح و بعد هم دستگیر شد. در واقع بی گناه سابقه دار شده بود. روزی که تصمیم داشتم نقشه سرقت را اجرا کنم از او خواستم مرا به مقابل خانه پیرزن ببرد اما او از نقشه سرقت من بی خبر بود. بعد از سرقت با کارت عابر بانک، دلارها و طلاها و مقداری از عتیقه ...
روایتی از زندگی همسر شهید غواص علی اکبر ابراهیمی | 18 ماه عاشقی، 38 سال بغض
نداره پدر و مادرم هم خیلی دوستش داشتند. بعد از شهادتش پدرم سکته کرد و مادرم هنوز در فراقش می سوزد. مواظب پسرم باش، مواظب خودت هم... ساعت 2 ظهر بود که فهمیدیم علی رفته. شب قبلش ساعت 4 عصر از خانه بیرون زد. هیچ ساکی هم برنداشته بود. خودش رفت و لباس هایش. بعد نماز صبح رفته بود خانه خواهرش و به او گفته بود که دارد اعزام می شود. گفته بود: به مادر و آقا و خانمم هیچی نگفتم. تا زمانی که ...
خالی کردن حساب زن سالخورده با گریم چهره او!
مرا شبیه زن سالخورده گریم کند که او هم قبول کرد. خبر داشت که قصد سرقت داری؟ نه، من او را فریب دادم. به او گفتم که با دوستانم شرط گذاشتم که نامزدم گریمور حرفه ای است که مرا می تواند شبیه مادر پیرم گریم کند. بعد عکس زن سالخورده را به او نشان دادم و گفتم مادرم است و او هم باور کرد و مرا شبیه او گریم کرد. پس از گریم و گذاشتن کلاه گیس وارد بانک شدم و از حساب شاکی 50 میلیون تومان برداشت کردم. بعد چه شد؟ پس از سرقت خانه ام را تخلیه کردم و همراه وسایل سرقتی به شهرستان رفتم که در نهایت شناسایی و دستگیر شدم. ...
جنجال ازدواج 50میلیونیِ دختر 15ساله
قبل پدر و مادرم تصمیم گرفتند مرا به پیرمرد 88ساله ای شوهر بدهند و در قبال آن 50میلیون تومان به عنوان شیربها دریافت کنند. آن ها وقتی با مخالفت من رو به رو شدند، با کتک زدن سعی می کردند مرا به این ازدواج راضی کنند. این بود که شبانه مدارک شناسایی، لباس و حدود 500هزار تومان پول را در کوله پشتی ام گذاشتم و تصمیم به فرار از خانه گرفتم چون دیگر از آزار و اذیت های پدر و مادرم خسته ...
راهزنی یک دختر و پسر در جاده هراز برای جور کردن خرج عروسی
به گزارش رکنا، رسیدگی به این از دو سال قبل به دنبال شکایت راننده یک پژو آغاز شد .وی که به پلیس آگاهی رفته بود گفت :من در مسیر جاده هراز مسافرکشی می کنم .دیشب یک زوج جوان کنار جاده هراز منتظر ماشین ایستاده بودند که آنها را سوار کردم. آنها هر دو روی صندلی عقب نشستند. هنوز مسیر زیادی را طی نکرده بودم که مرد جوان طنابی را دور گردنم انداخت و مرا تهدید به کرد .او ،گوشی موبایل، پول هایی که همراه داشتم و ...
مرگ مرموز زن جوان در خانه
همزمان با مرگ مشکوک زن جوان در خانه اش تحقیقات پلیسی برای روشن شدن این حادثه آغاز شد. به گزارش اینتیتر به نقل از ایران، ساعت 10 صبح دوشنبه 13 بهمن خبر مرگ زن جوانی در خانه اش به پلیس اعلام شد. وقتی مأموران در محل حاضر شدند دختر نوجوان خانواده به مأموران گفت: من در اتاقم بودم وقتی وارد سالن پذیرایی شدم ناگهان مادرم را دیدم که بی هوش روی زمین افتاده بود. از دیدن این صحنه شوکه شدم و فریاد ...
چند روایت درباره اینکه مادرها همیشه هستند، حتی اگر در پیش چشمانمان نباشند
بزرگ شود؟ نبات مرد و طفلکی طفلکی گفتن ها شروع شد. آخی! مادر نداری؟ پس کی بهت رسیدگی می کنه؟ دوساله بودم که مادرم از دنیا رفت. عجیب است که مادرم را به خاطر می آورم. تصاویری گوشه ذهنم مانده و هنوز بعد از 38 سال به خاطر دارمشان. گاهی از به یاد آوردنشان تعجب می کنم. تنها تصویرم از مادر، صورت رنگ پریده اش بود. توی بغل برادرم به اطراف نگاه می کردم. خانه شلوغ بود. همسایه ها گوش تاگوش ...
پسر 14 ساله ارمنی با تفنگ پلاستیکی با ساواک می جنگید
برداشتم و در آن آشفته بازار رفتم برای خریدن یک تفنگ اسباب بازی که صدای شلیک ترقه اش مثل یک تفنگ واقعی باشد. تفنگ را چند شب زیر بالشتم می گذاشتم و می خوابیدم. فکر می کردم من حتماً باید اسلحه داشته باشم تا بتوانم از اطرافیانم دفاع کنم. دریکی از همان شب ها حدود ساعت 2 نیمه شب یکی محکم در خانه مان را می کوبید و فریاد می زد که بازکنید. برادر بزرگم خانه نبود رفته بود برای گشت زنی محله. خانه مان یک طبقه بود ...
حسرت های زنانه ای که مردانه جان می دهند
قبل باشم. بارداری های سختی داشتم صبیه می گوید: دو سال از زندگی مان گذشته بود که مادرم آمد و گفت دختر، چطور تو هنوز باردار نشدی، آن زمان باید زود باردار می شدی و اگر کسی بچه نداشت چله بُرش می کردند، مادرم هم چند بار مرا چله بُر کرد، یک دختر به دنیا آوردم که بعد از یک سال فوت کرد، خیلی ناراحت شدم اما دختر دومم سالم بود، او هم حالا با عشقش فرار کرد و به تهران رفت. ...
با مادری مبارز که هم سلول دخترش شد
را آن شب بردند و بیش از دو هفته ای می شد که از او خبری نداشتیم تا اینکه یک روز صبح دوباره زنگ در به صدا در آمد، ما فکر می کردیم که مادر برگشته است، ولی چنین نبود سه خودرو با افراد مسلح به دنبال من آمده بودند. آ نها من را سوار خودرو نظامی کردند. پدرم هم که کاری از دستش برنمی آمد فقط یک سره با خودش حرف می زد و می گفت: آخر من چه جور بگذارم که اینها یک دختر چهارده پانزده ساله را بردارند و ببرند، ه ...
خون می دهیم تا اسلام عزیزمان به پیروزی برسد
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از تهران، اسماعیل اصلانی در هشتم دیماه سال 1345 در خانواده ای مذهبی و کشاورز در روستای اسماعیل آّباد شهریار به دنیا آمد وسرانجام در تاریخ 11 اسفند 1362 در جزیره مجنون به فیض شهادت رسید. متن وصیت نامه این شهید به شرح زیر است: سلام مادر و پدر عزیزم امیدوارم که مرا ببخشید که شما را ناراحت کردم من خیلی کوچکتر از آن هستم که بیایم به شما بدهم ، مادرم من ...
علی انصاریان: کاش قبل از مادرم بمیرم
.... پس ایشان نگذاشتند که شما کمبودی در کودکی داشته باشید؟ ما خانواده ثروتمندی نبودیم. من در یک خانه 40 متری بزرگ شدم. من و محمد با هم بلال می فروختیم، شانسی و آلاسکا می فروختیم. بعد از آن تراشکاری، قاب سازی، مکانیکی و. . . کارهایی بود که من در طول تابستان انجام می دادم. در بازار هم پادویی کرده ام؛ برای اینکه پول اتوبوسی را که با آن سر تمرین می رفتم تامین کنم. شاید باورش برای خیلی ...
قصه عزیز
بیایم و حمایتم کرد تا به خودم متکی باشم. یک پدر قدیمی و این همه حمایت از دختر. پدرم از تهرانی های اصیل بود و ذهن بازی داشت. او در زمانه ای که دخترها کمتر شانس درس خواندن پیدا می کردند به من اجازه تحصیل داد و فرصتی را ایجاد کرد تا روی پای خودم بایستم. کاری که پدرم کرد باعث شد تا پس از فوت شوهرم که زنی 32ساله با یک دخترپنج ساله و یک پسر سه ساله بودم، مستقل باشم و فرزندانم را به ...
دلتنگی های مادرانه کهریزک
کهریزک زندگی می کند. از فکر و خیالی که آنها را باعث و بانی بیماریش شده می پرسم که می گوید: 15 ساله بودم که ازدواج کردم، شوهرم اعتیاد داشت، مرا می زد اما چون خودم این ازدواج را خواسته بودم روی برگشتن به خانه مادری را نداشتم. همین خودخوری ها بود که ام اس را به جان من انداخت. طلاق گرفتم و دوباره ازدواج کردم . با لبخند نازکی ادامه می دهد: می دانی مادر، آدمی که شانس نیاورد نمی آورد ...
میزان تاثیر دعای خیر مادر در زندگی
به گور نکنم پنهانی در قبیله خودش وضع حمل می کند. هنگامی که دخترم به سیزده سالگی می رسد، آن را با خود به نزد من می آورد، این دختر بسیار شبیه به من بود و بسیار به من محبت می کرد. اول می خواستم او را از کوه پایین بیندازم نتوانسم، سرش را می خواستم ببرم نتوانستم و در نهایت او را به چاه انداختم. هم زمان که مرد داستان را تعریف می کرد پیامبر اشک می ریخت. مرد گفت: چه کار کنم که خدا مرا ببخشد؟ پیامبر گفت: اگر مادرت زنده است به او محبت کن. مرد گفت: مادرم فوت کرده است. پیامبر گفت: کاش مادرت زنده بود، چون محبت به مادر سبب آمرزش گناهان می شود. ...
روایت”پیام خاوران “از حال و هوای شهر بیرجند در روز مادر/ حکایت چشم انتظاری مادران و همسران شهدا در روز ...
ر این روز مقدس به حرف مادرت گوش کن و داماد شو محمد در جوابم می گفت: “مادر جان من شهید می شوم و اگر شما مرا داماد کنید بعد از شهادتم بار زیادی از خانواده ام بر دوش شما و پدر می شود”. وی گفت: شب آخر که محمد قرار بود به جبهه برود، غسل کرد و هنگام رفتن به من لبخندی زد و گفت”من از این سفر برنمی گردم اگر برگشتم مرا داماد کنید و بعد از اعزام دیگر برنگشت و به آرزویش رسید و مدت 9 ماه پیکرش مفقود ...
به مناسبت میلاد صدیقه کبری(س): رویش شجره طیبه و ریزش خیر کثیر
مقبول است . و بدین گونه پدر دختر زمینه سخن گفتن خواستگار را فراهم می سازد. علی لب به سخن گشود: پدر و مادرم به فدایت باد، شما خود می دانی که مرا از عمویت ابی طالب و فاطمه بنت اسد گرفتی و من طفلی کوچک بودم، مرا با غذای خود پروراندی و به اخلاق و سیره خویش تربیت نمودی، نیکی و دلسوزی شما در باره من از پدر و مادرم بیشتر و بهتر بود، تربیت و هدایتم به دست شما بوده است و شما ای رسول خدا ...
ازدواج الهه با متجاوز زنان!
زن 22ساله ای به نام الهه که برای حفظ پایه های لرزان ازدواج دومش وارد دایره مددکاری اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد شده بود، با بیان این مطالب به تشریح سرگذشت خود پرداخت و به کارشناس اجتماعی گفت: با آن که پدرم کارمند بود و اوضاع مالی مناسبی داشت اما من از 12سالگی و در ایام تعطیلی مدرسه در کارخانه های تولیدی کارگری می کردم تا به خواسته ها و آرزوهایم برسم. از نظر پوشش و وضع مرتبی که داشتم، یک سر و گردن از همه دختران فامیل بالاتر بودم و به این موضوع افتخار می کردم. ...
9000 دختربچه در تابستان عروس شدند
کردم؟ انسی 16 ساله است و یک دختر دو ساله دارد به نام آرزو. انسی 12 سالگی به عقد پسرعمویش حسام درآمد. آن ها در تهران زندگی می کنند. انسی از صبح تا شب با عمو و زن عمویش در خانه است و به کار های خانه می رسد و حسام هم کارگر یک قهوه خانه در جنوب تهران. انسی از همان دخترانی است که در 11 سالگی با اذن پدر و تشخیص دادگاه صالح، به عقد حسام درآمد. این ها را مریم خورشیدی، مددکار یک مؤسسه به نام ...
سیره تربیتی حضرت زهرا (س) راهگشای مشکلات جامعه است
...، این اتفاق نیفتاد از مادرم سوال کردم چرا برای همه دعا کردید اما برای ما دعا نکردید؟ مادرم فرمود: اول همسایه سپس خودم. مقدمه این حدیث نشان می دهد به قدری مادر برای فرزند جذابیت دارد که تا صبح مادرش را تماشا می کند در حالی که بعضی از مادران در مراجعات خود می گویند فرزند دو ساله من فرسنگ ها از من فاصله دارد و احساس می کنم پدر، عمه و یا مادربزرگش را بیشتر دوست دارد . این یعنی این مادر پیش ...
مادر؛ روایتی از مادرانه های شهدا
دومم به همراه همکلاسی هایش برای تخلیه مجروحین به اهواز برودساعت حرکت قطار یک بود 12 شد که دیدم رسول به خانه آمد از او علت را جویا شدم گفت، مامان من نمیروم! گفتم چرا؟ گفت: مدیر مان مرا نمیبرد گفتم چرا؟ با او تماس میگیرم. گوشی را از دستم گرفت تا تماس نگیرم. مادر ادامه می دهد به هر شکلی بود با مدیر تماس گرفتم و گفتم، چرا رسول را نمیبرید؟ گفت: مگر شما از جریان بیخبرید؟ گفتم چه جریانی چه اتفاقی ...