سایر منابع:
سایر خبرها
هیچکدام از سایت های همسریابی مجوز ندارند/ تشکیل خانواده و فرزندآوری در دستور کار مشاوران قرار گیرد/ ...
دارید بیان کنید. از نگاه جوانان پیشنهاد میدهم حتما اطلاعات خود را به روز نگه دارید چون جوانان امروز مانند ما نیستند و خواسته های آنها بسیار متفاوت از ماست و این هنر مشاور است که جوان را جذب خود کند نه اینکه جوان بگوید تمام این حرف هایی که روانشناس می زند را خودم بلدم ضمن اینکه خواستار این هستم در موضوعات علمی باورهای اعتقادی مدنظر قرار گیرد. تندگویان اضافه کرد : تا چندسال گذشته هیچکس نمی ...
ضرورت توجه به سلامت روان در جامعه پساکرونا
به گزارش روز دوشنبه ایرنا از پایگاه خبری وزارت ورزش و جوانان، محمد حاتمی رییس سازمان نظام روانشناسی و مشاوره در نشست صمیمی مدیران مراکز تخصصی مشاوره ازدواج و خانواده با وزیر ورزش و جوانان که عصر امروز در آکادمی ملی المپیک به میزبانی اداره کل ورزش و جوانان استان تهران برگزار شد، ضمن تشکر از مسئولان وزارت ورزش و جوانان برای برگزاری این نشست، گفت: وزیر ورزش و جوانان اهتمام خوبی به مو ...
ماجرای جوان دهه شصتی که 40 فرزند دارد
عطر یاس نبوی انداخته بودند. عصر یک روز پاییزی بود. از خیریه خارج شدم و در حال سوارشدن به ماشین بودم که صدای نارسای گریه نوزادی در گوشم پیچید؛ صدا آرام بود. فکر می کردم اشتباه شنیدم. گوشم را تیز کردم. انگار کار خدا بود که بچه بی جان گریه کند. رد صدا را گرفتم. ذهنم به سمت سطل زباله نمی رفت. صدا قطع شد. هرقدر چشم چرخاندم، نوزادی را ندیدم. فکر کردم این صدا توهم بوده. ناامید شده بودم. به سمت ماشین حرکت ...
داغ شهادت حاج قاسم بالاتر از داغ فرزندانم بود
انتظار برگشت من را نداشته باش؛ گفت من آر پی جی زن بودم و الان به گروه تخریب رفتم؛ به مهدی گفتم، در گروه تخریب چه کار می کنی؟ گفت مین ها را خنثی می کنم تا راه باز شود و نیروها بتوانند عملیات کنند؛ برای این کار داوطلب می خواستند و من بلند شدم؛ با این حرف مهدی، مطمئن شدم که دیگر او را نمی بینم و او راه خود را انتخاب کرده بود. مادر شهید مهدی نامجو عنوان کرد: زمانی که می خواست دو روز بعد به مرخصی ...
مثل قاسم، مثل علی، مثل فاطمه+ فیلم دیدار با حاج قاسم
حاج قاسم و دیگر رفقای علی، بی بی سکینه را تنها نگذاشتند. همه این سال ها برایش پسری کردند. از رفقای سردار دل ها شنیدم که وقتی حاجی به سپاه قدس هم رفت در همه این سال ها به طور مستمر با این مادر شهید ارتباط تنگاتنگ داشت، به همه بچه های لشکر توصیه موکد کرده بود، که مبادا این مادر رنجدیده را تنها بگذارید. به طور متواتر از بچه های لشکر شنیدم که گاهی که به ننه سر می زدیم تا به اموراتش برسیم ...
ماجرای پسر بچه ای که سواد بورسی نداشت، اما سیگنال فروشی می کرد! + فیلم
که کانال را بخرد و این فرد اعلام کرد که سبدگردانی می کند، اما با این شرط که برای واریز پول ها شماره حساب از ما باشد! وی ادامه داد: من شک کردم به این موضوع، اما باز هم طمع اجازه نداد و گفتم شاید ایشان به صورت قانونی سبدگردانی می کند. بعد از آن پول به حساب من واریز می شد و من دست به این پول ها نزدم تا اینکه دیدم یک روز حساب من مسدود شده است. همچنین فرد دیگری که توانسته بود یک میلیارد و ...
باورم نمی شود که آهن ربا شدم!
.... اما بعد از چند وقت، دوباره تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم که دیدم تازه بیشتر از قبل هم می چسبد. واقعیتش الان دیگر اشتیاقم برای انجام این کار بیشتر شده و خیلی دوست دارم که علت این ماجرا را کشف کنم . از این کار حس وحال بدی به من دست نمی دهد حدود یک ماهی است که متوجه این خاصیت در بدنم شده ام ، یزدان با این مقدمه می افزاید: تا قبل از آن روز که درباره اش به شما گفتم، چنین ...
از داستان نویسی برای کودکان تا جمع آوری عنایات امام رضا(ع) به شهدا
زیادی به نوشتن داشتم وقتی زنگ انشا می شد برای بچه های کلاس انشا می نوشتم خُب بچه ها هم در عوض در درس ریاضی که ضعیف بودم به من کمک می کردند. کلاس سوم بودم که معلم انشایی با این موضوع داده بود داستانی را که تا به حال خوانده اید و زیبا بوده را بنویسید ، موضوع آن انشا را خودم یک داستان نوشتم بعد که معلم از من پرسید: اسم کتاب این داستان چیه؟ گفتم: خودم نوشتم، خیلی مورد تشویق او قرار گرفتم؛ حتی به مادرم ...
پرواز 2 کبوتر باهم در کربلای 5
پیگیرش شوی خدایی نکرده اتفاقی برایش نیفتاده باشد. من و فرهنگ با هم به اداره برق رفتیم. از در که وارد شدیم رئیس همسرم، فرهنگ را شناخت و گفت چه شده؟ گفتم پدر بچه ها پنج روزی است به خانه نیامده است. ایشان که می دانست جریان چیست و همسرم کجاست! لبخندی زد و گفت مطمئنی پنج روز است. بعد همسرم را که زیرزمین همان اداره مشغول چاپ اطاعیه و پیگیری امورات استقبال از امام بود، صدا کرد. تا همسرم چشمش به ما افتاد رو به ...
خیبر، مسیر کربلا شد
رزمنده ها بدهیم،در سمت چپ همه شهید شده بودند،آقای فصیحی گفت؛ آب، کنسرو و کمپوت هرچه داریم بین بچه ها توزیع کنید، وضعیت را به آقای فصیحی گفتیم، ایشان با بی سیم به فرماندهان ما فوق اعلام وضعیت کردند،مراقب باشید، سمت چپ نیروها را از دست دادیم و هیچ نیرویی برای دفاع باقی نمانده است. دشمن ما را دور نزند.محاصره نشویم. نماز صبح را خواندیم،دشمن آتش سنگینی ریخت که گفتم می خواهد پاتک کند.گفتند آرپی جی زن ها را ...
فرزام: نقاط ضعف را برطرف کردیم و با اختلاف قهرمان شدیم
اینکه تیم ها با انجام تمرینات بهتر، بیشتر در مسابقه جا افتاده بودند و شرایط مسابقه و لیگ را بهتر از دور رفت توانسته بودند درک کنند و به عقیده من سطح مسابقات در دور برگشت بهتر از دور رفت بود. اولین دوره لیگ برتر رویینگ خیلی خوب بود و به طور حتم در دوره های بعدی لیگ بهتری را هم شاهد خواهیم بود. از بچه های تیم و عملکرد تیم تان راضی بودید؟ در دور رفت از عملکرد یکی، دو نفر از بچه ...
خدمات مشاوره تبدیل به کالایی لوکس شده است
به گزارش خبرنگار ایلنا، آئین رونمایی و افتتاحیه مراکز ارائه خدمات مشاوره و روانشناسی و ایجاد شبکه نیکوکاری با حضور رئیس کمیته امداد و تنی چند از مسئولان برگزار شد. محمد حاتمی رییس سازمان نظام روانشناسی و مشاوره در این برنامه خاطرنشان کرد: ما برای اولین بار مرکز مشاوره شاهد را برای خانواده شهدا و ایثارگر در سال 70 راه اندازی کردیم که برخی اعضای هیات علمی دانشگاه ها هم آن زمان جذب آن شدند. بعدها ...
نساجی در شرایط حساسی قرار دارد/ بازیکنان جدید اضافه می شود
در دیدارهای آینده بازی های بهتر و موثرتری انجام دهیم. گروه جدید پزشکی و روانشناس به نساجی آمد سرمربی تیم نساجی مازندران همچنین به تغییرات دردیگر بخش های اجرایی این تیم اشاره کرد و گفت، گروه پزشکی تیم را تغییر دادیم و حتی یک روانشناس فوق تخصص را به تیم اضافه کردیم تا شرایط تیم دراین بخش نیز بهتر شود. جلالی گفت: البته به این نکته هم باید اشاره کنم که لحاظ تمرینی نیز ...
آقا مجتبی و داستان شهادت در خط T
لحظه استرس شدیدی گرفته بودم. سینی چای را به خاله برگرداندم و گفتم: من اصلا نمی توانم... شما چای را ببرید. شیرینی را برداشتم و آرام وارد اتاق شدم. پس از پذیرایی در کنار مادرش نشستم. پس از دقیقه ای پدر اجازه داد تا چند کلمه را با یکدیگر صحبت کنیم. وقتی صحبت را شروع کردیم. اولین موردی که اشاره کرد، شهادت بود او گفت: من یک ارتشی هستم ماموریت های زیادی می روم و عاشق شهادتم. برایم عجیب بود که ...
گفتگو با مهندس هوا فضا در زندان! / او قاتل زن و بچه اش است! + عکس
...> جواز دفن صادر شد و کسی به من شکی نکرده بود.حتی مادر همسرم هم همیشه از من تعریف می کرد و مشکلی نداشتیم.اما نگاه های سنگین مردم و همکاران اذیتم می کرد.اینکه همه با لحنی از من علت مرگ همسر و فرزندم را می پرسیدند که انگار در پس حرفشان این بود که انگار من قاتلم،من را اذیت می کرد.برای همین دو سال بعد از حادثه خودم را به ماموران معرفی کردم و گفتم من قاتل زن و بچه ام هستم.می خواستم دادگاه و قانون من را ...
از کار جهادی در حاشیه کرمانشاه تا پرورش بوقلمون در 8 استان
همان شلوار 6 جیبی که جیب هایش پر بود از زنجیر و پنجه بوکس و این چیزها وارد مسجد شدیم، نماز درست وحسابی که بلد نبودیم، یه گوشه نشستیم و مردم را نگاه می کردیم. خادم مسجد فکر می کرد که برای دزدی آمده ایم به خاطر همین مداوم چشمش به ما بود. کم کم با حاج رسول صمیمی آشنا شدیم و او لباس هایمان را تغییر داد، کتاب دستمان داد و یواش یواش آدممان کرد و بعد از دو سالی امام جماعت دوم مسجد شدم. ...
مرا از دست این مرد رها کن!
.... دیدم مردم اطراف ضریح مطهر جمع شده اند و از دوش یکدیگر بالا می روند که دست خود را به ضریح برسانند. با خود گفتم: ما هم برویم مثل آن ها شاید موفق شدیم. آرام آرام جلو رفتم پشت سر جمعیت قرار گرفتم با قدی خمیده و جسمی ضعیف، هر چه دست خود را بلند می کردم به جایی نمی رسید. یک مرتبه مرد غول پیکری رسید که قد بلندی داشت و قوی و تنومند بود مرا که دید، دلش به حال پیرمردی من سوخت. ناگهان مرا بغل کرد و سردست ...
ژنرال روس گفت اباالفضل تان را فراموش نمی کنیم
. روز اول رفتم خط پدافندی را از نزدیک ببینم. دشمن نفر بغل دستی ام که دوشادوش من می آمد را با تیر قناسه شهید کرد. ساعت اول و روز اول زهر چشم قوی از من گرفتند! نقاط سخت را به سختی می زنم! رفتم دیدم یک خط عجیبی آن جاست، بچه ها صبح از ترس شان قادر نبودند، بیرون بیایند، گاهی دستشویی سبک شان را هم با شلنگ بیرون می ریختند. دو روز بعد که توجیه شدم، به فرمانده سوریه گفتم می خواهم اینجا ...
خوش و بش خانوادگی یار خاتمی با کروبی پس از 11 سال
؛ دخترها، دامادها و نوه ها. بعد گفت خانم خیلی خوبی داری. به تلاشهایش در ایام 88 اشاره داشت. گفتم شوهر خوب دارد. آقای کروبی گفت صدایت روی بلندگو است. خانمهای فامیلمان از حرفت خندیدند.گفتم غرض من هم این بود که لبخند بر لب های شما جاری کنم. با خانم صحبت کرد. من و فهیمه هم با حاج خانم صحبت کردیم. بعد آقای کروبی شروع کرد از حافظه تاریخی اش قضایایی را گفت و گفت. از وضع فعلی و آینده. مثل قبل ...
خنثی سازی بمب با لباس پلوخوری!
کردم رفتم منطقه همان سال عروسی برادرزنم بود. چون پدرزنم از دنیا رفته بود، من بزرگ خاندان بودم. با خودم گفتم خب، هیچ کس سراغ ما نمیاد، این طوری می کنیم، اون طوری می کنیم، بعد عروس رو می بریم فلان جا. ساعت 10 صبح شیک و پیک آمدم توی حیاط، ماشین را تر و تمیز شسته بودم که بروم دنبال عروس خانم و آقا داماد. یک دفعه دیدم باقرزاده دارد می آید طرفم. گفتم به من نیگا نکن، طرف من نیا. من ...
امیر یقیناً اطلاع داشت که آخر خط دنیاست
هم پریدنی است. سوم این که، این اولین و آخرین باری بود که امیر از دوکوهه تماس گرفت. ساعت دو سه بعدازظهر بود. گفت: خوب گوش کن یک سری حرف هایی دارم با تو بزنم. با من صحبت که کرد خیلی ناراحت شدم، گفتم: نزدیک عید است حالا می آیی و صحبت می کنیم و با هم می رویم. هی اصرار کرد و من انکار و آخر مجبوری گفت: آمدن من مشخص نیست. یخ کردم و حالی به من دست داد. واضح گفت: ممکن است این دفعه من نیایم، شما ...
شهید خرازی: مقابل اشاعه فساد، فحشا و بی حجابی بایستید
لحظه احساس کردم توی جسمم هستم و از درد شدید رنج می برم. بردندش بیمارستان و دست قطع شده اش را جراحی کردند. بعد از چند روز برگشت منطقه که رزم کند.[5] رسیدن غذا به نیروهای خط شکن، آخرین دغدغه حسین حاج حسین خرازی، روز هشتم اسفندماه و در جریان عملیات کربلای 5، برای بازدید از مناطق عملیاتی به خط مقدم رفته بود. و از نزدیک اقدامات لشکرش (امام حسین (ع)) را هدایت می کرد. یکی از ...
ناگفته های پرونده مهدی هاشمی و همکاری احمد منتظری با اژه ای برای دستگیری متهمان
آن زمان مرسوم بود به اینکه چقدر ملک و خانه و گاو و گوسفند و طلا و مس بود. این چیزهایی که در محله مرسوم بود، همان مقدار تعیین شد. زندگی با حاج خانم چطور بود؟ شما اکثراً در حال جنب و جوش و کارهای انقلابی و بعد درگیر کارهای اجرایی بودید. در کارهای خانه کمک نمی کنید؟ آن قسمت اول فرمایش که بیان کردید با خانم چطور هستید، عرض کنم که زن خوب فوق العاده شریک خوبی در زندگی است و حقیقتاً ...
فقر از پیامدهای کرونا است
برای کشوری مثل ما فرار مغزها است، این بچه ها را، نخبه ها را فراری دادیم، نیروهای جوانِ فعال و متخصص ما می روند کانادا و ما رایگان این بچه ها را در اختیار کشورهای دیگر می گذاریم. چه کسانی باقی می مانند؟ پیرهایی مانند بنده، خب ما کاری از دستمان ساخته نیست. شما نگاه کنید، همانطور که گفتم ما با یک بحران فقر و بیکاری روبرو هستیم، شاید افراد نخبه بتوانند به این بحران کمک کنند، حالا با این وضعیت ...
فاتح دل ها | گفت وگو با خانواده شهید رضا بخشی جانشین فرمانده تیپ فاطمیون
خوبم صدا آمد و ارتباط قطع شد. در همان ایام یک روز یکی از دوستانش را دیدم. تا چشمش به من افتاد، گفت شما از رضا خبر دارید؟ من بی خبر هم گفتم بله، خوب است، برای کار های بورسیه تحصیلی اش رفته است ترکیه. گفت برای رضا خیلی دعا کنید، خیلی. بعد هم خبر شهادت یکی از دوستان مشترکشان را در جنگ سوریه به من داد. دیالوگی که آن لحظه در نظرم خیلی بی ربط آمد، اما بعد متوجه شدم چقدر حرف های آن روز معنادار بوده است ...
دوست دارم با یک ون به روستاهای دورافتاده کتاب برسانم
عضویت در کتابخانه کرد، کتابخوان نمونه کشور در بخش کودکان شد و از سوی دبیرکل کتابخانه های عمومی کشور تجلیل شد. در مدرسه خودم و مدارس دیگر و مهدهای کودک قصه گویی می کردم و بیشتر قصه هایم را از کتاب ها انتخاب می کردم و بعد از تقریف قصه، می گفتم که از کدام کتاب است تا بچه ها ترغیب شوند و آن را بخوانند پرنیا با همین تلاش در بیست و یکمین جشنواره قصه گویی کانون پرورشی مازندران به عنوان قصه گوی ...
امام جماعت مسجد و فعال فرهنگی: گوش شنوایی برای صحبت های نوجوانان و جوانان داشته باشیم
به این نیاز پاسخ داد. حجت الاسلام ترابی گفت: در حال حاضر هم نوجوان ها و هم جوان های جامعه ما با کمبود محبت و کمبود یا نبود همین فضای صحبت کردن با دیگران مواجه هستند. بنده گاهی با برخی از بچه ها مواجه می شوم که به من می گوید حاج آقا در طول شبانه روز به ندرت پدرم را می بینم و خُب یک پسر نیاز دارد که گاهی با پدرش حرف بزند و درد دل کند و حال آن که به جهت سبک زندگی نوین و اشتغالات شدید والدین ...