سایر منابع:
سایر خبرها
پدرم مدام از ارتباط مادرم با یک مرد غریبه می گفت و این حرف ها آزارم می داد
نوجوان 16 ساله ای که به اتهام دومین سرقت از بستگانش دستگیر شده بود، وقتی مقابل کارشناس اجتماعی فرماندهی انتظامی طرقبه و شاندیز قرار گرفت به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و گفت: کودکی بیش نبودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند وقتی کمی بزرگ تر شدم پدرم مدام از ارتباط مادرم با یک مرد غریبه سخن می گفت به طوری که دیگر هیچ گاه نمی توانستم این حرف ها را تحمل کنم. ماجرای طلاق مادرم در محل زندگی مان پیچیده بود و احساس می کردم دوستا ...
جوان 36 ساله: همسری دارم که یک روز هم زیر یک سقف زندگی نکردیم
. اکنون نیز مدتی است که هروئین مصرف می کنم. دیگر نمی خواهم ترک کنم چون انگیزه ای برای ترک مواد ندارم. با این که سال ها از زمان وقوع قتل دوستم می گذرد اما هنوز هم نتوانستم آن روزها را فراموش کنم. با آن اتفاق مسیر زندگی ام کاملا عوض شد. خوب می دانم شاید اگر خشم خودم را کنترل می کردم و با دوستم درگیر نمی شدم اکنون جای دیگری بودم. گاهی با خود می گویم اگر آن لحظه خشمم را مهار و مکان درگیری را ترک می کردم ...
جنجال بر سر اسم فرزند
ها همیشه دوست دارند حرف، حرف خودشان باشد به خصوص پدرشوهرم. در خانواده آن ها وقتی پدرشوهرم حرفی بزند، کسی جرات نمی کند مخالفت کند. من هم تا الان سکوت کرده بودم. سعی می کردم با این رفتار ها و برخورد ها مدارا کنم تا این که پای شخصی ترین مساله زندگی مان به میان آمد. روزی که باردار شدم و متوجه شدیم یک فرزند پسرداریم، پدرشوهرم دستور داد اسم را خودش انتخاب می کند. خیلی عصبانی شدم. همان شب به ...
زن مطلقه: عاشق مردی شدم که هم مرا می خواهد هم دخترم را
قبل فریب مرد 35 ساله ای را خوردم که ادعا می کرد زن ندارد و می خواهد مرا به عقد دائمی اش دربیاورد. او با محبت های دروغین از من خواستگاری کرد و با تحقیقاتی که انجام دادم متوجه شدم این فرد، آدم هوس بازی است که سر چند زن بی پناه دیگر را کلاه گذاشته است. من به او جواب رد دادم و دیگر به صورتش نگاه نکردم. اما الان مدتی است که این آدم حقه باز دختر نوجوانم را با چرب زبانی و وعده های ...
خاطرات یک چهره ماندگار
وقتی به گذشته های خود می نگرم به یاد کارهایی می افتم که اگر قرار بود زندگی را تکرار کنم، هرگز به آنها نمی پرداختم. به تقریب با همه افراد خانواده از مادر، خواهر و برادرانم تا فرزندانم در جوانی خود و گاه به گاه با خشونت روبه رو شده ام. پسر بزرگ خانواده بودم و به خود حق می دادم با آنها رفتاری آمرانه داشته باشم. گرچه این رخدادها چندان زیاد نیست، ولی همان اندازه که هست مرا آزار می دهد و شاید با بیان آنها، اندکی آرامش خود را به دست آورم. گمانم در ششم دبستان بودم که در محله ما پاسبانی زندگی می کرد و می خواست خواندن و نوشتن در حد امضای خودش یاد بگیرد. دستور رسیده بود هر کارمند دولتی که ...
از مطلق نگری در امان ماندم
ساله مستمع آزاد کلاس اول دبستان هدایت بودم که مدیرش آقای پاکروش از دوستان پدرم بود و ناظم آن آقای رنجبر بود با چوب همیشه در دست، برادر بزرگ تر زنده یاد محمد رنجبر کاپیتان تیم ملی فوتبال که بعد هم مربی آن شد. از معلمان تان به عنوان افرادی اثرگذار در مسیر علاقه مندی هایتان نام برده اید؛ مدرسه در این بین چه نقشی داشته؟ دبستان هدایت دولتی بود اما معلمانی فرهیخته داشت. آقای ایرج شکرچیان ...
دختر نابینا چگونه فعال محیط زیست شد
هم معلم برای آموزش به منزل مان می آمد. تحصیلاتم را تا دیپلم ادامه دادم و در دانشگاه در رشته روانشناسی ادامه دادم و تحصیلاتم را نیمه رها کردم. پدرم از کودکی خواندن شعرهای بزرگانی همچون حافظ، سعدی و مولانا را به من آموخت. از همان دوران نیروی خاصی مرا به سمت موسیقی می کشاند و علاقه ام به این هنر بیشتر و بیشتر میشد. 14 ساله که شدم به کمک پدرم با دستگاه های موسیقی آشنا شده و جرقه فراگیری موسیقی و آواز ...
حکایت مادر، روایت یک مقاومت طولانی
...، یک دختر 21 ساله داغدار با پوشیه و چادرمشکی، در حالی که دو کودک همراه داشته وکودکی را بارداربودند، به سرخاک همسرش می رود! آن روز غیر از نظامی ها و درجه داران ارتش، یک عده مردم عادی هم برای تماشا حضور داشتند. مادرم سر خاک پدرم، خیلی گریه سوزناکی می کنند که یکدفعه یکی از مأموران با اهانت و با نوک چکمه اش، به مادر اشاره می کند که بلند شو، بس است دیگر! آنجا، انفجار درونی مادرم رخ می دهد! ایشان بلند ...
کویتی پور : جایگاه مداحان خیلی بالاست/ خودم را مداح نمی دانم / دکتر مجتبی مطهری: پدرم منکر حضرت رقیه(س) ...
آرمان های خود دست کشیدی؟ نی دانم کدام آرمان مد نظر شماست ولی این آرمان از زمانی که کودک بودم و 13 ساله تا همین امروز همراه من است و باقی زندگیم را تا قیامت با آن ادامه خواهم داد. وی در ادامه افرادی را که بعد از انتشار آن ویدئو بد گویی اش را کردند حلال کرد. بعد از جریانات پیش آمده مطلبی مبنی بر پیام مقام معظم رهبری به کویتی پور منتشر شد وی ضمن تایید آن مطلب گفت: ایشان پیامشان را ...
در جست و جوی آن نت تنها
نمونه از شعرهای پدرم را از روی دیوان اشعارشان که با دستخط خود ایشان به یادگار مانده است برای شما می خوانم: خواهم که افغانی کنم از دست دل از دست دل / رو در بیابانی کنم از دست دل از دست دل من بشکنم پیمانه را بر هم زنم کاشانه را / ویران کنم این خانه را از دست دل از دست دل من بی سر و سامان شدم، سرمست و سرگردان شدم / از لوح دل افسان شدم از دست دل ...
گپ و گفت با محمدرضا خزاعی اولین خبرنگار تخصصی هندبال در نشریات کشور
رشته ورزشی جدیدی بود، اما مقام دوم را به دست آوردیم و این برد برای همه مان بسیار شیرین و خاطره انگیز بود. سبزوار را مهد ورزش هندبال می دانم خزاعی سال 1351 وارد مؤسسه آموزش عالی شده و هم زمان به عنوان دبیر گروه ورزش فرهنگ سرای کاخ مرکزی جوانان، عضو تیم بسکتبال این مؤسسه فرهنگی هم شده است. از آن جایی که هندبال در آن سال ها فقط در سطح آموزشگاه ها برگزار می شده، از این ورزش دور مانده ...
روایت متفاوت و مستند از اتهام شیمیایی 2018 در دوما سوریه
می کردند، تا وانمود کنند ارتش به خاطر استفاده از سلاح های شیمیایی یا گاز کلر پیشروی کرده است، حتی چیزی که خودم در بیمارستان کهف پیش از آزادسازی شاهد آن بودم در ماه فوریه بود حدوداً، ناگهان دکتر امانی آمد و گفت که شیمیایی زدن، کلر زدند و باید ماسک بپوشیم، بعد از یک ساعتی که گذشت دیدیم چند خانواده از منطقه حموریه آمدند که بخشی از سناریوی سلاح شیمیایی بودند، از آنها تصویر برداری کردند، تا نشان دهند که ...
شهید طوسی از من خواست شعری برای اعزام بسرایم/ بهر فتح کربلا... به ما جلوه داد
رادیو محسوب می شدم و گاهی به مناطق جنگی اعزام می شدم تا از وضعیت رزمندگان و عملیات ها مطالبی را به دست بیاورم و یک حضور ستادی هم در سال های نهایی جنگ داشتم که به عنوان مسئول روابط عمومی بنیاد جنگ زدگان مازندرانی مشغول به فعالیت بودم. اگر اجازه بفرمائید ما ابتدا به بُعد اول بپردازیم، اینکه از کی و چه زمانی وارد عرصه شعر شدید؟ سال 1356، زمانی که انقلاب اسلامی در مازندران اوج ...
"دعوت" قاب نمایش "زندگی خوب" و خانواده سالم و پایدار ایرانی
، این آهنگ را بسیاری انتخاب کرده اند. آن روز سوژه ای که روی صندلی "دعوت" نشست حال و هوای برنامه را هم عوض کرد. شاید این تیتر شما را ترغیب کند تا پایان این داستان مرا همراهی کنید. "از مصرف و فروش مواد مخدر تا خادم الحسین(ع) شدن؛ نمی خواستم با پول حرام به زیارت بروم؛ گفتم من کربلا بیا نیستم؛ فکر کردم امام حسین(ع) مرا رها کرده است". ابوالفضل، بهنام، میثم، علیرضا، سیدمجتبی نام ...
چگونه تئوری ها را "زرد" کنیم؟
...، نشر ثالث، 1391) نیز تا حدّی چاره ساز باشد. با کمی دقت در سر فصل ها و تبیین نظرات بُردول و استیو نیل، درمی یابیم مولف راهنمای فیلم سینمای ایران نه تنها عباراتی را که از آن ها نام می برد درست نشناخته، که مطلقا قصد به کارگیری شان را هم نداشته و فقط از آن ها به عنوان یک پوشش دفاعی، شبیه پیراهنِ بی آستین بر تن و کلمه سیویلیزاسیون در دهانِ فکلیِ لات جوانمردِ مجید محسنی، برای فریب کسانی که با این ...
سکانسی از معجزه عشق؛ از پیوند عضو تا پیوند قلب
نشده است بلکه روز به روز نسبت به همدیگر شیرین تر و مهربان تر شده اند. علی آقای قصه ما رشته سخن را به دست می گیرد و از یک روز سرد بارانی در پائیز سال 80 سخن می گوید: پاییز سال 80 بود برای بستری کردن مادرم به بیمارستان سینای تبریز رفته بودم متوجه شدم دختر جوانی هر دو کلیه اش را از دست داده و در حال دیالیز است، به سراغ دکتر رفته و پرسیدم آیا من می توانم کلیه ام را به آن دختر دیالیزی بدهم ...
عروج عبدالوهاب شهیدی؛ زندگی و زمانه موسیقیدان اصیل
ات می بینم که در این زمینه موفق خواهی شد و باید مسیر موسیقی را ادامه بدهی! 14 سال سن داشتم که پدرم فوت کرد. در واقع پشتیبان و استادم را از دست دادم. پدرم از روحانیون بود و به موسیقی احاطه کامل داشت و من چندین آواز را نزد ایشان آموزش دیدم. این استاد بزرگوار ادامه داد: بعد ها یعنی سال 1317 آموزگار شدم و بعد به نظام وظیفه پیوستم و در ارتش ماندگار شدم و در حال حاضر هم بازنشسته ارتش هستم ...
زن شوهردار آب پاکی را رو دست مرد ریخت / همسرم با مردی غریبه سوار موتورسیکلت بود و ...
. اما طاقت نگاه ترحم آمیز اقوام و حرف هایی که پشت سرما در بین آشنایان نقل مجلس می شد را نداشتم. حرف هایی که دروغ هم نبودند ، اگر چه این گفته ها چهره پدر و مادرم را مخدوش می کرد. حدود دو هفته قبل بود که خبر دار شدم همسرم ازدواج کرده است. دیگر نمی توانستم این شرایط را تحمل کنم. به خانه یکی از دوستان دوران تحصیل در شهرستان رفتم. یک هفته آنجا بودم. فقط قرص های آرام بخش و مخدر می خوردم تا ...
خانواده همسرم مرا متهم می کنند که دخترم از یک رابطه نامشروع به دنیا آمده
ارتباط نداشته باشی! این سوءظن ها به جایی رسید که همسرم مرا به زندان انداخت و من چند روز بعد آزاد شدم ولی جا و مکانی نداشتم و خانواده ام نیز به خاطر آشنایی خیابانی با سیاوش از من حمایت نکردند. گ مجبور شدم دوباره به همسرم پناه ببرم. در حالی که دخترم تینا را باردار شده بودم، خواهر شوهرم در زندگی ما رخنه کرد و با تحریک هایش سیاوش را مجبور کرد تا مرا از خانه بیرون کند. آن ها قصد داشتند در قبال ...
زنم بعد از تحصیل مرا با 2 بچه رها کرد/ بچه داری و خانه داری گردن من بود
می کرد تا این که اولین فرزندمان متولد شد و من باید مسئولیت نگهداری از نوزاد 2 ماهه مان را به عهده می گرفتم. با این وجود با همکاری خانواده هایمان و مهربانی های یکی از همسایگانمان سعی می کردم در ادامه تحصیل همسرم خللی به وجود نیاید اما متاسفانه تنهایی در منزل، بیکاری و فراهم بودن شرایط، موجب شد به مصرف موادمخدر گرایش پیدا کنم. در این زمان بود که فرزندم آواره خانه دیگران شد و همسرم نیز غرق در درس و ...
پیکر پدرم سیزده سال مهمان دشت های دهلران بود
. مادرم به تنهایی ما را بزرگ کرد. خیلی سختی کشید اما نگذاشت سختی ببینیم. من شاغل و کارمند بنیاد شهید هستم. برادرم کارمند دانشگاه مازندران و خواهرم معلم است. مادرم و پدرم سنتی ازدواج کردند. پدرم اصالتا اهل محله کاظم آباد بابلسر است. از پدرتان چه خاطره ای در ذهن تان مانده است؟ من 8 ساله بودم که پدرم شهید شد. بابا عاشق قرآن بود. از 5 سالگی مرا به کلاس قرآن فرستاد. یک روز برای رفتن ...
آنان دلتنگ شهر و دیار خویش اند
آرامش به همه جا بازگشت، ما هم کمی جدی تر به بازگشت فکر کنیم. دوست ندارم دخترم تنها بماند و حسرت بزرگ شدن و قد کشیدن کنار پدربزرگ و مادربزرگ به دلش بماند. کاش نیامده بودم - رضا جابری/ متولد زنجان به دلیل نبودن کار در شهرمان بعد از اتمام دوره سربازی به تهران آمدم و مشغول کار شدم. اوایل در محل کارم می خوابیدم. کم کم پولی پس انداز کردم و خوابگاه و بعد هم یک خانه مجردی. از ...
سپهبد علی صیاد شیرازی
طور است. در تهران، دژبان ها، پدرم را دستگیر می کنند، سرش را می تراشند و بازداشتش می کنند و چون به همه ی دستگاه و شاه دشنام داده بود، از ارتش هم اخراجش می کنند. این باعث شد وضع مالی پدرم به هم بریزد. من ناچار بودم خودم را به یک شکلی اداره کنم. تدریس ریاضیات می کردم و همین، برایم ذخیره ای بود. در همین اثنا در دانشکده ی افسری، جزء نفرات اول قبولی شدم و مدت سه سال درس خواندم. دانشکده ی افسری ...
آسیب اجتماعی که فرهنگ مداری و انسان محوری شهر تاریخ و تمدن را نقض می کند
مسافرخانه زندگی می کنم، از اهالی استان همجوار فارس هستم و همسرم مدتهاست که دچار بیماری تومور مغزی شده است با تلاش بسیار و فروش وسایل منزل تحت عمل جراحی قرار گرفت اما متاسفانه بعد از مدت اندکی بینایی خود را از دست داد و من مجبور شدم دست فروشی کنم تا خرج زندگی را بدهم. سوال کردم خب چرا این همه راه آمده ای برای دستفروشی؟ همین کار را که میتوانستی در شهر خود نیز انجام دهی، آهی کشید و افزود: شنیده ...
داستان زندگی این زن و یکی از عاشقان دشتستان/ گفت و گو با زهره سلیمی ، همسر مرحوم فرج اله کمالی + تصاویر ...
ز خودم پرسیده بود؛ بعد خودش برایم توضیح داد که تو با صحبت هایت به من نشان داده بودی که بی میل نیستی؛ و من نمی دانستم وقتی به خانه ما می آید، برای چه دارد این سوالات را از من می کند. فقط چون آدم تحصیل کرده ای بود کنار هم که می نشستیم خوشم می آمد که با او صحبت کنم. گفت من جواب خودم را از سوالات گرفته بودم. بعد از این که خواستگاری کردند، خانواده من پذیرفتند و من هم قبول کردم. فکرشهر: فرمود ...
پرواز، نجات بخش جان کوه نوردان شد / از لیدری پرسپولیس تا مداحی اهل بیت + فیلم
را مورد قضاوت قرار می دهیم. پورکاوه در بیان تفاوت میان خواص و عوام در مخاطبان مداحی و با بیان سبک های آن توضیح داد: من در اوایل گاهی به شکلی مداحی می کردم که گروه خاصی آن را می پسندیدند ولی بعد از آن با راهنمایی بزرگترها و دوستان مسیرم را تغییر دادم و امروز با جرأت می گویم که دیگر برخی از مداحی هایی را که شاید در شأن اهل بیت نباشد نمی خوانم. سپس سیدجواد پرئی و علی پورکاوه به ...
کتابی پرفروش اما تاریک خودت باش و چندتایی دروغ بگو
حدی خسته و درمانده کند که باعث بیماری شان شود، درحالی که همزمان دسترسی آن ها را به نظام درمانی خوب محدود می کند، و نتیجهٔ این فرایند نرخ بالاتر بیماری های مزمن و امید به زندگی پایین تر در زنان سیاه پوست نسبت به زنان سفیدپوست است. آیا می توانید به زنی که بچهٔ توی شکمش را از دست داده، به این دلیل که مقامات ایالتی بحران مسمومیت آب در منطقه ای که اغلب ساکنان آن سیاه پوست بودند را نادیده ...