سایر منابع:
سایر خبرها
زندگی یعنی تلاش روح یک جوان را دارم
و پرورش قم از ما خواست روز بعد مراجعه کنیم. من مخالفت کردم. می دانستم در یک روز هم می توانم بخشی از کارها را پیش ببرم. در نهایت همان روز موفق به دریافت مجوز تاسیس مدرسه شدیم و از روز بعد کار آغاز شد. فوری ساخت مدرسه را آغاز کردید؟ نمی توانستیم اقدام به ساخت کنیم. خانه ای اجاره کردم و مدرسه دخترانه جوادیه دایر شد. تمام عشق و انرژی ام خدمت به این مدرسه و دانش آموزان محرومش بود. همسرم تا ...
نشانی از بی نشان ها: فاضل و قاسم
ماجرا برد و بسیار سرزنشمان کرد که تنها باید می رفتید، چرا او را که نزد ما میهمان و امانت است به چنین وضعی دچار کردید و اگر برای او اتفاقی می افتاد چه پاسخی می توانستم به مادرش دهم؟! دایی فاضل، حضورش را در این تظاهرات توجیه می کرد و تلاش می نمود مادر را قانع کند و مسئولیت را خود به گردن بگیرد. فاضل به به مشهد و به پابوس امام هشتم(ع) رفت و بعد مجدداً به قم بازگشت و پس از چند روز اقامت ...
حضور مردم قم در دفاع مقدس و جبهه مقاومت بی نظیر بود
.... فرمانده سپاه امام علی علیه السلام قم ادامه داد: ویژگی های اخلاقی، رفتاری و ادبی شهید زین الدین جزء خاطرات رزمندگان شده است بعد از عملیات رمضان شهید زین الدین من را فراخواند قبل از آن شهید اخلاقی به من گفت اگر شهید زین الدینی از شما خواست جایی بروید قبول نکنید، شهید زین الدین به من گفت برو و گردان خط را تحویل بگیر من به ایشان گفتم من فکر می کنم فردا به شما خبر می دهند. ...
وقتی لاک های جیغ ایثارگری می کنند! روایت 3 جانباز جنگ تحمیلی از روزهای دشواری که بیماری در تلاقی با ...
خدا *ماجرای جانباز اعصاب و روان در آخرین آپارتمان تهران از حاشیه شهر کرج به آخرین آپارتمان در انتهای شهر حسن آباد فشافویه(جنوب تهران) آمدم. یعنی بعد از این آپارتمان بیابان های تهران شروع می شد. بوی نامطبوع هوا به دلیل فاضلاب و زباله ها هر انسانی را آزار می داد. قبل از آنکه زنگ خانه را بزنم خود سیروس شیرمحمدی جانباز داستان ما جلوی درآمد و با احترام به داخل خانه استیجاری اش رفتیم ...
سوار برویلچر به استقبال شهادت رفت
31 شهریور در خانه منجزی ها عجیب ماندگار شد. سال ها پیش در آغازین روز های جنگ تحمیلی سربازان خانه منجزی ها یکی پس از دیگری راهی شدند و افتخار جانبازی در روز های مقاومت و ایثار را نصیب خود کردند و سال ها بعد در 31 شهریور 1397 رزمنده پیشکسوت و جانباز 70 درصد جبهه های نبرد، حاج حسین منجزی در مراسم رژه ارتش مورد حمله عوامل تروریستی قرار گرفت و همراه تنی چند از میهمانان مراسم به آرزویش رسید و شهید شد ...
تصویر شهیدی که لبخند امید را بر لبان نیازمندان می نشانَد
افرادی را کشتیم." مطالب خوبی از اینترنت به دست آورده بودم و معرفتم نسبت به این شهیدِ عزیز، بیشتر شده بود. موقع برگشتِ از کلاس، یکی از دوستانم به من گفت: میخواهی برویم پیش شهید محمدرضا شفیعی؟ با تعجب گفتم: مگر شما میدانی مزارشان کجاست؟ او گفت: تو که انقدر عاشق این شهید شدی، هنوز خبر نداری مزارش کجاست؟ گفتم: نه! گفت: آن طرف خیابان ...
بنی صدر و روایت عباس زریبافان از فرار او
جای دیگری جلب کنند و تیم های حفاظتی سوژه ها را از معرکه خارج کنند. بهترین جایی که برای سوژه ها در نظر گرفته شده بود، منزل مسکونی سرهنگ اسماعیل فرخنده بود. خانه او در مسکونی های نزدیک پایگاه بود و بچه ها از او خواسته بودند تا خودش و همسر و بچه هایش آن شب در خانه نباشند. سرهنگ فرخنده هم با اینکه مطلقا از جریان خبر نداشت، پذیرفته بود. زمان ورود سوژه ها به پایگاه موقعی در نظر گرفته شده بود ...
این پسرِ من است
اولین روز کاری عصر چهارشنبه ای بود و من برای اولین بار شهید از نزدیک می دیدم؛ الان فهمیدم که تاریخ آن روز، 18 فروردین 95 بود. مشغول تصویربرداری از مراسم وداع بودیم که آقای طباطبایی مسئول ایثارگران لشگر 17 علی بن ابی طالب قم به من گفت: " بیا بریم سردخانه. یک خانواده شهید فاطمیون که پیکرش بعد یکسال برگشته آمدند برای شناسایی شهیدشان." موضوع برایم جالب شد؛ اما دلم پیش شهدای ...
تلخ و شیرین از هشت سال مقاومت
و هم با کومله ها. تا اینکه بعد از 6 ماه نبرد، اسیر شدم. از 10 سال اسارت در اردوگاه های عراق، 7 سال مسئول رادیو اسراء بودم. نگهداری رادیو کار راحتی نبود. اگر یک باتری به دست رزمنده ها می دیدند حکمش اعدام بود. برای جور کردن باتری هرکسی هر شی قیمتی که داشت به دست رابط مان می داد تا به یکی از سربازهای عراقی برساند. این سرباز عراقی برای پول هرکاری می کرد. او شب ها از غفلت مسئول اردوگاه استفاده می کرد و باتری ها را از ناودان پایین می انداخت. رادیو باعث دلگرمی بچه ها بود. خدا می داند چقدر دلگرم می شدیم که شب ها وقت خاموشی و خواب پنهانی اخبار را دنبال می کردیم. ...
فریادهای تلخ نوعروس تهرانی / چهره ام را گرفت و حالا می خواهد آزاد شود + فیلم گفتگو و عکس
و پرسید کی پشت خط بود که گفتم مادر نامزدم. قربانی اسیدپاشی گفت: وارد خانه برادرم شدم، یک ماه قبل تولدم بود و عکس های تولدم را به زن برادرم نشان دادم و بعد شام خوردم و به اتاق خواب رفتم و برادرم و عروس مان که صبح می خواستند از خانه خارج شوند در سالن پذیرایی خوابیدند. صبح برادرم به محل کارش رفت و بعد از نیم ساعت در خواب و بیدار بودم که زن برادرم به اتاق آمد و نوه کوچک مان را ...
زندگی یعنی تلاش، روح یک جوان را دارم
...> از طرفی هم پولی برای اجاره جای بهتر نداشتیم. خانه مان را فروختیم و صد تومان پس اندازمان را روی آن گذاشتیم. من هم صد تومان از فامیل ها و آشنایان قرض کردم. این پول را در اختیار شخصی به نام حاج حسن بنا قرار دادیم و از او خواستیم مدرسه ای در خور ایتام و کودکان بی بضاعت بسازد. 10خرداد1341 با کلنگی که حاج آقا بشیری زیر یک درخت انار به زمین زد، ساخت مدرسه آغاز شد. به حاج حسن تاکید می کردم مدرسه باید برای ...
عکس یادگاری مجید همسفر زائران اربعین شد
...> مجید هر وقت از جبهه می آمد به خانه ما می آمد و به بچه هایم محبت زیادی می کرد. سری آخر و شب قبل از اعزامش به خانه ما آمد و به من گفت خواهر جان! من صبح می خواهم بروم. کمی خانه ما نشست و بعد خداحافظی کرد و رفت. صبح فردا داشتم دختر کوچکم را شیر می دادم که دیدم مجید قبل از رفتن به جبهه مجدد به خانه ما آمد. وقتی آمد دیدم لباس رزم برتن دارد و یک اورکت هم پوشیده و یک چفیه هم دور گردنش انداخته است و چکمه ...
بزرگداشت هفته دفاع مقدس با شعار ما مقتدریم
قرار می گیرند، ضمن آن که داعش نیز در منطقه به ذلت کشانده شده است. موحد با اشاره به ویژگی های مکتب شهید سرافراز حاج قاسم سلیمانی اذعان کرد: باید گفت مکتب حاج قاسم چنان قدرتی دارد که می تواند مردم دنیا را برای ایستادگی در برابر ظلم و دفاع از انسانیت متحد کند. جانشین فرماندهی سپاه امام علی بن ابی طالب (ع) در عین حال به بخشی از رهنمودهای رهبر معظم انقلاب درباره دفاع مقدس توجه داد و ...
طلاق صوریِ خواهر، ملیحه را کیش و مات کرد
یک جعبه شیرینی. 32 سال بیشتر نداشت که زن مردی 82 ساله شد. می دانست با این ازدواج حسرت مادر شدن به دلش می ماند، اما از سر ناچاری تن به ازدواج داد. چند کلاس بیشتر درس نخوانده بودم، چطور خرج زندگی ام را می دادم؟ دوسال پرستاری حاج محمود را کرده تا همسرداری اش را. ناراضی نیستم. خدا رحمتش کند. از ترس قضاوت شدن دلیل ازدواجش با حاج محمود را به کسی نگفته. تا از زندگی کسی خبر نداشته باشید، قضاوت کردن راحت ...
مهمانی در خانه فرزندان امام مهربان
بزرگ همراه مربی علوم دینی خود، نمازی را به جماعت خوانده اند و جالب این بوده که جمعی از زائران هم به این جمع کودکانه اقتدا کرده بودند! بعد هم بین ستون های صحن حرم مسابقه دو گذاشته اند و خیلی به آن ها خوش گذشته. باز از او می پرسم، از امام رضا(ع) چه خواسته و آرزویی داری؟ می گوید: می خواهم به خانه ام برگردم. از یکی دیگر از آن ها که می پرسم، کیمیا وسط حرفم می پرد و می گوید: این، آرزوی همه بچه هاست ...
رپر معروف به اعدام نزدیک شد!
ی کرد که گوشی را گرفتم و حالش را پرسیدم که درباره قلبش گفت خدا را شکر رو به خیر است. او مغرور بود و دوست نداشت از بیماری حرف بزند. تمام اطلاعات من از بیماری قلبی حاج آقا همین یک بار احوالپرسی بود. حاج آقا هیچ وقت درباره بیماری اش با من حرفی نزد. متهم گفت: اینکه می گویند ضربات کشنده بوده را نمی دانم یعنی چه. من وقتی دستگیر شدم در اداره آگاهی گفتم ضربه ای نزدم. افسری روی شانه ام زد و گفت ...
نخستین شهید مدافع حرم البرز آبروی محله مسجد غدیریه نظرآباد
.... نام بیماری را گیلنباره می خواندند که همان شلی یکباره بود. تا اینکه در قلبم اشارتی به حضرت زینب(س) شد. به ایشان توسل کردم. با خودم فکر می کردم حضرت زینب(س) از همه اهل بیت(ع) بیشتر مصیبت دیده اند و حتما می دانند که من چه رنجی را تحمل می کنم. نمازها و دعاهایم را به پیشگاه خدا با توسل به حضرت زینب(س) شروع کردم. مدتی نگذشت. به یکباره حال رضا دگرگون شد و رو به بهبودی رفت. پس ...
شهید یادمان داد تا دست رد بر سینه نیازمندان نزنیم
...> شهادت ماه رمضان بود و شب شهادتش ساعت چهار بامداد به خانه زنگ زد و ما را برای سحری بیدار کرد و گفت: که بچه ها را هم بیدار کن تا گرسنه نمانند، از او پرسیدم: کجایی؟ برای این که محل عملیات شناسایی نشود گفت: که در کوه های کوهسالان هستیم، بهش گفتم: کی بر می گردی؟ با شوخی گفت: معلوم نیست شاید اصلا بر نگردم منم با اینکه می دانستم شوخی میکنه از دستش ناراحت شدم و بعد از خداحافظی بچه ها را ...
خوشحالی والیبالیست های ایرانی از کسب عنوان قهرمانی آسیا/ پرواز دیدنی دروازبان منچستر برای مهار توپ
پریمیرلیگ است " علی شفیعی والیبالیست برجسته ایرانی در پی فوت کارشناس والیبال کشور پستی را منتشر کردو برای او نوشت: " حسین آقای عزیز من دیر باورم میشه که آدما عمرشون تموم شده. مثلا هنوز فکر میکنم پرویز شفیعی یه روزی بهم زنگ میزنه یا الان فک میکنم لیگ که شروع بشه بعد هر چند تا بازی به هم زنگ میزنیم دو تا از هم دیگه تعریف میکنیم چهار تا کری واسه هم میخونیم آخرشم من میگم خیلی مدیونتم ...
آخرین وداع مان نور شهادت را در صورت پسرم دیدم
جبهه است چرا مانعش شوم وسایلش را آماده نکنم برود به سلامت. من سه دختر دارم آخرین بار که پسرم می خواست وداع کند دم در رفتم گفت مامان دم در نیا اگر مادر شهیدی تو را ببیند ناراحت می شود. داخل خانه خداحافظی کن. وقتی برای آخرین بار پسرم را در آغوشم گرفتم صورتش نورانی بود. مهدی که رفت به دخترم گفتم مهدی رفت خدا شاهد است نور صورتش را دیدم می دانم بر نمی گردد شهید می شود. مهدی آخرین دفعه ای که ...
چشم امید ورزشکاران ژیمناستیک استان قم به توجه مسئولان
ناشدنی درمیان نوگلان این رشته و مربیان برومند ژیمناستیک شد. وی عنوان کرد: با آمدن مربیان خوب ژیمناستیک کشور در رده مردان و بانوان به قم عملاً نگاه ها به سوی مسیر قهرمانی معطوف شد و دو مدال ارزشمند طلا و نقره کشوری در بارفیکس که توسط شاگرد برومند استاد نجار زاده در کشور به دست آمد اولین جرقه کسب مدال برای بچه های این رشته روشن ساخت. وی افزود: بعد از کسب این مدال ها خرید ...
آغوش فرار
کاری نمیکنه. بخدا وقتی صدای پدرم از پشت در میاد بدنم به لرزه میفته اون هر وقت یه مشکلی براش پیش بیاد میفته به جون ما و بچه ها رو میزنه. آنقدر پدر و مادرمون ما رو اذیت کردن که خدا بهشون یه دختر کور مادر زاد داده که" اوتیسم" هم داره. همیشه داره جیغ میزنه، خودش رو میزنه و خیلی مشکلات ما رو زیاد کرده. حالا مادر من که به ما سه تا هیچ وقت توجهی نداشته حالا محبتش به این بچه گل کرده و حاضر نیست اونو به ...
از زیراکس تا تاسیس شرکت دانش بنیان
والدین و خدمت به آن ها تا فتح قله های دانش و فناوری نیز سخن گفته است. من مادری دارم که با هم توی یک خانه نشسته ایم. صبح به صبح که از خانه پایین می آیم و می خواهم بیرون بروم، سلامی می کنم و می گویم حاج خانم، کاری نداری؟ دستش را بلند می کند و برایم دعا می کند: الهی که موفق باشید. سالم باشید. دعا را رها نمی کند تا از در بیرون بروم... این پارتی من است و دعای مادر پارتی بسیار خوبی است. در روزگاری ...
محمد علی وکیلی در گفت و گو با برنامه دست خط: جریان اصلاحات دچار یک سکته راهبردی شده است
...، ولی در گذشته خیلی فرد پرانرژی و پرشر و شوری بودم چون طلبه بودم و از سن سوم راهنمائی طلبه شدم و به قم آمدم. هم زمان یک پا در جبهه داشتم و همزمان دانشگاه بودم. خیلی آدم کم استراحت و پرسروصدایی بودم. ولی بچه ها و اداره کردن خانه دائم بر عهده خانم بود. خوشبختانه خانم بسیار صبوری نصیب من شد. فعالیت اجتماعی نداشتند؟ نه. در کار خانه به حاج خانم کمک می کنید؟ بسیار کم است. اگر ...
بانویی که چهار فرزند خود را در عاشورای حسینی فدا کرد
و تو در این خانه نیست. *زنده نگه داشتن یاد شهدای کربلا در قالب شعرخوانی این استادحوزه و دانشگاه بیان کرد: تولد فرزند دوم ام البنین(س) 10 سال با تولد فرزند اول وی یعنی حضرت عباس(ع) فاصله داشت، ولی فرزند سوم و چهارم ایشان با فاصله حدود دو سال از یکدیگر متولد شدند. فخرروحانی اذعان کرد: فرزندان حضرت ام البنین(س) به ترتیب عباس(ع)، عبدالله، جعفر و عثمان نام داشتند که ...
مهریه دخترها در عهد قجر
ببندید و خودتان را در یک خانه با نرده های چوبی تصور کنید؛ خانه ای که دیوارهای حیاطش هم کاهگلی است و داخل خانه پر از مهمان است. امروز بله بران دارند. حرف ها تمام شده و سر همه چیز به توافق رسیده اند. حالا وقت نوشتن قرارداد مهریه است. خانواده عروس فرستاده اند تا حاج آقا محمدعلی آقای اصفهانی بیاید که هم عروس و داماد را به هم محرم کند و هم چون تنها سواددار محله است، متن قرارداد را بنویسد؛ آقا ...
کرونا در برابر عزم کادر درمان این بیمارستان برای نجات بخشی مبتلایان، یارای مقاومت ندارد
.... ادامه داد: ببین مخصوصا اینجا ... نگاهم را به سمتش هل دادم که کمرش را نشانم داد بعد آرام و نجواگونه گفت: حتی بدتر از درد زایمان هایم، اولش با خودم گفتم حتما سرماخوردگیه و به خانواده اطمینان دادم که نگرانم نباشن، دکتر می خوام چکار؟ درب یخچال ما شعبه دیگه ای از بهترین داروخانه هاست، قرصی خوردم و یه کم آرام شدم. درد ولی درد دارد، ادامه داد: شب بود، زمان خواب و کولر خانه که روشن شد به جای ه ...
مشکل جدید رانندگان اسنپ و تپسی
کیلومتر محاسبه می کنه چراغ قرمز ها و ترافیک و که کلی بنزین مصرف میشه حساب نمیکنن حالا تاخیر در واریز و اینکه نمیشه جز بنزین طور دیگه خرج کرد بماند اینا ما رو چی غرض میکنن به خدا ما از رو ناچاری کار میکنیم همین حالا دیر که میریزن بماند جدیدا سهمیه بنزین رو نصف میریزن.من هر ماه نزدیک به1800 تا میرم واسم 125 هزار ریختن الان نرم افزار سوخت تپسی واسعه من زد بود 150هزارتومان سهمیه ...
گفت وگو با خانواده شهید گیلانی مدافع حرم جمال رضی ؛ شهیدی که فرزندش مقابلِ فرزندان شهدا "عمو" صدایش می ...
دلتنگی بسیار بی تاب شده بودم و با شنیدن هر خبر شهادتی بی تاب تر می شدم و با دیدن مستند شهدای مدافع حرم گریه می کردم؛ یک بار در همان زمان آقا جمال تماس گرفت و متوجه بی تابی ام شد و گفت فعلاً داخل شبکه های مجازی نباش. همسر شهید مدافع حرم جمال رضی افزود: یک شب که فرزندانم خواب بودند، پدر و مادر آقا جمال به منزل ما آمدند و من همچنان بی خبر بودم در حالی که خبر شهادت آقا جمال در فضای مجازی ...