تلخ و شیرین های کار در بهزیستی
سایر منابع:
سایر خبرها
اعتراف تلخ “شقایق فراهانی”: پشیمان هستم!
دور سالن چیده شده بود . معلمم خانم کنعانی بودن . بسیار زن شیک و جدی بود . مهربون هم بودن . همیشه یک لبخند بر لب داشتن . ولی من ازش حساب می بردم . شاگرد ها در سنین مختلف در سالن می نشستن و به پیانو زدن شاگرد قبلی گوش می دادن تا نوبتشون بشه . یادمه من از همه کوچیکتر بودم . شاگرد ها همه نوجوان بودن . همین باعث شده بود من وقتی نوبتم می شد خیلی معذب می شدم . حتی ترس برم ...
عاقبت عشق پوشالی دختر 14 ساله
زن 26 ساله در حالی که بیان می کرد یک عاشقی احمقانه در دوران نوجوانی همه عمرش را به تباهی کشید، اشک ریزان به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: پدرم راننده تریلر بود و روز و شب های زیادی را در جاده های کشور به سر می برد ولی درآمد زیادی نداشت به طوری که روزگار ما به سختی می گذشت . با وجود این، خانواده 9 نفره ما که من کوچک ترین آن ها بودم در آرامش زندگی می کردیم تا این که روزی صدای شیون و گریه در ...
روایت مدیر مدرسه عشق از چگونگی تاسیس آن/ بزرگترین آرزویم این است که بچه ها عاشقانه زندگی کنند
. وی در پایان خاطرنشان کرد: بزرگترین آرزویم این است که بچه هایی که در این مدرسه درست می خوانند عاشق باشند، عاشق بمانند، عاشقانه زندگی کنند و عاشق بمیرند. همچنین امیدوارم افرادی کار من را ادامه دهند تا جایی که فردی روی زمین نباشد که آسیب اذیتش کند. همسایه های خوب شنبه تا سه شنبه ساعت 19 روی آنتن شبکه دو سیما می رود و بازپخش آن روز بعد ساعت 00:15 و 13:30 است. انتهای پیام/ ...
با هزار ترکشم، رفیقم
تا این دلاورمرد ایرانی در عرصه ورزش نیز بدرخشد. علی امینی، جانباز جنگ تحمیلی در گفت وگو با خبرنگار ایمنا به ماجرای حضورش در جبهه، هم نشینی شبانه روزی با یادگاری های دوران دفاع مقدس و چگونگی روی آوردنش به ورزش قهرمانی پرداخته است. تحمل درد در حالت هوشیاری همان اوایل جنگ بود که قصد حضور در جبهه را کردم و برای افزایش آمادگی جسمانی با وجود سن و سال کم وارد بسیج شدم. بعد از ...
ماجرای پیامک وحشتناک چه بود؟ | 16 سال بیشتر نداشتم که عاشق ناصر شدم
کام من تلخ می کرد این درحالی بود که من دوست داشتم دختر خردسالم طعم مشکلات زندگی مرا نچشد و حداقل امکانات رفاهی را برای او فراهم کنم بالاخره کار به جایی رسید که تصمیم گرفتم برای چند روز همسرم را ترک کنم و به خانه پدرم بروم تا شاید او به خودش بیاید و دست از این زندگی آشفته بردارد با همین تصورات سهیلا را در آغوش گرفتم و راهی خانه پدرم شدم از همان روز اول انتظار می کشیدم تا ناصر با من تماس بگیرد و ...
گفت و گو با دکتر جعفر آی دکترای بافت شناسی و فوق دکترای مهندسی بافت و سلول های بنیادی، رزمنده دوران دفاع ...
دوران مدرسه و دبیرستان کجا بودید؟ محل تولدم شیراز است. دوران ابتدایی مدرسه حافظ می رفتم که در نزدیکی آن، دانشگاه پهلوی، دانشگاه شیراز امروزی بود؛ همیشه در مسیر رفت وآمد مدرسه با دانشجویان برخورد می کردم و همیشه دوست داشتم جای یکی از آن دانشجویان باشم. خانواده ما مذهبی و از لحاظ مالی ثروتمند بود. پدرم یکی از بازاری های بزرگ شیراز بود، از لحاظ فرهنگی در سطح متوسط جامعه و پایبند به رعایت اصول ...
هیولایی به نام اعتیاد دارایی، شخصیت و سلامتی ام را ربود
و مصرف مواد مخدر زندگی، شخصیت، مال و دارایی، زیبایی و سلامتی را از من ربود و در صدد گرفتن خانواده ام بود. بعد از ترک اعتیاد مردم من را به عنوان یک مجرم و خرابکار می شناختند، اعتماد و باورشان نسبت به من از بین رفته بود از آن جایی که در دوران مصرف دارایی ام را از دست داده بودم بعد از ترک، 9 ماه با درآمد ماهی 15 هزار تومان زندگی را گذراندم، بارها من و همسرم با شکم گرسنه خوابیدیم؛ توانایی پرداخت قبض ...
ام اس و هنر درمانی
را میسر می گرداند. روزی که برای تماشا کردن نمایشگاهی در خانه هنرمندان کرج رفته بودم ناگاه در آنجا با چند خانم محترم آشنا شدم که نمایشگاه عکاسی ترتیب داده بودند. نمایشگاه خیلی حرفه ای نبود ولی انصافاًبرخی از عکس ها بسیار چشمگیر بودند و توجه مرا جلب کردند. بعد از آشنایی با آن بزرگواران متوجه شدم همگی عضو انجمن ام اس هستند و تشنه حقیقت و زیبایی. از من درخواست کردند که ...
خاطرات تلخ و شیرین هنرمند قلعه گنجی، گرفتن شناسنامه برای یک خانواده بزرگترین کار در زندگی ام بود
جشنواره شعر منطقه ای، استانی و کشوری جایزه بردم و بعد از آن عکاسی کردم. در جشنواره های عکس رتبه کسب کردم و همان یکی، دو کار تئاتری که انجام دادم توانستم تندیس ارزشمند اردیبهشت تئاتر ایران را کسب کنم. وی ادامه داد: مستندهای داستان تیر آرش، باغ ما که خشک نشده، حصیر، زیورک و مستند از خاک هست و ... کار کردم. شرط خانواده زیور برای همکاری در فیلم این هنرمند قلعه گنجی به ...
مدافع حرم همسرش را به تنهایی روانه تهران کرد! + عکس
من قول داده بود اما چیزی از زمان شهادتش به من نگفت... **: ماجرای سفرتان به سوریه چگونه بود. آن سال ها خیلی رفت و آمد خانواده ها معمول نبود. همسر شهید: چون قرار بود آقانوید برگردد به من گفت: قرار بود ما برای عروسی مان به زیارت برویم، من تصمیم گرفتم اول بیایی زیارت خانم حضرت زینب سلام الله علیها و آب و هوایی هم عوض کنی. چون یک بار خیلی دلتنگ بودم اما چیزی نگفتم و از صدایم متوجه ...
زندانی که حکم دانشگاه داشت!
به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرمهم ، این گزارش صرفا با استناد به صحبت های محکوم به قصاص تنظیم شده است. رحمان احسانی زاده مهندس است و 40 سال دارد و پس از آزادی از زندان در یک معدن در شهرستان یزد مشغول به کار شده است. به گزارش اعتماد، حدود دو سال است که از زندان مرکزی یاسوج آزاد شده است. رحمان سال 1392 در یک درگیری طایفه ای که به دلیل اختلافات ملکی در یکی از روستا های یاسوج رخ داده بود به اتهام قتل راهی زندان می ...
رتبه عجیب زندانی محکوم به طناب دار در کنکور
در خانواده ای بزرگ شدم که 6 فرزند دارند و اوضاعی مالی شان اصلاً خوب نبود. من برای قبولی در کنکور لیسانس فقط 40 روز درس خواندم و در رشته عمران قبول شدم، اما همیشه دلم می خواست ادامه تحصیل بدهم و زمانی که به زندان افتادم و با آن وضعیت مواجه شدم تصمیم گرفتم که باز هم درس بخوانم. *چطور از شما امتحان گرفتند؟ مسئول امور فرهنگی زندان به سازمان سنجش اطلاع داد که داوطلبانی برای کنکور ...
کتابی که آرزو می کنید والدین تان خوانده بودند
. من نمی دانستم این عمل چقدر روی او تأثیر می گذارد. اما خیلی زود متوجه این تأثیرات شدم. یک روز عصر و زمانی که فلو تقریباً چهار ساله بود، درحالی که داشت در آشپزخانه تکه ای کیک می خورد، گفت: ببخشید که داخل ماشین غرغر کردم مامان، گرسنه بودم؛ اما حالا خوبِ خوبم.
داستان پشت نویسی ماشین های سنگین
...: هر جور بچرخه چرخ تو روزگار، بازم می رقصم به سازت روزگار ستایش درحال بازی کردن در محوطه است. چهار، پنج ساله به نظر می رسد و از آن بچه هایی است که از دیوار صاف بالا می روند. از او می خواهم من را پیش مادرش ببرد. چند قدم بالاتر زن جوانی توی کامیون نشسته و دختر چندماهه ای کنارش خوابیده است. شهلا اهل پاسارگاد است، حوالی شیراز،می گوید: من و دخترها، ستایش و نیایش، ماهی دو سه بار همراه شوهرم ...
بازنشستگی، فرصت شکوفایی ( قسمت اول)
گفتگو با این خانم خستگی ناپذیر است. بیشتربخوانید: نگاهی متفاوت به دوران بازنشستگی از اولین سال های زندگی چه خاطراتی دارید؟ در سال 1332 در اصفهان در یک خانواده معمولی به دنیا آمدم. با وجود آنکه دو برادر داشتم و تک فرزند دختر خانواده بودم، اما هرگز مادرم اجازه نمی داد که دختری لوس و ناتوان باشم. مادرم از همان دوران کودکی، روش های گوناگون خانه داری را به من می آموخت و به ...
دنیای بعد از مادر شدن / روایت یک مادر آتش نشان
من بعد از شروع خدمتم، آوار برداری بود. یک دختر و پسر زیر آوار بودند و مردم ما را هنوز نپذیرفته بودند. ما در نهایت هر دو را سالم از زیر آوار درآوردیم و تحویل اورژانس دادیم اما فردایش با خانواده یک جعبه شیرینی دستشان بود و آمدند ایستگاه. برای من خیلی خاطره خوشی بود که این دو بچه سلامت بودند. یک بار هم یک کودک انگشتش داخل در سماور گیر کرده بود. به هیچکس اجازه نمی داد که نزدیکش شود. اصلاً ...
برای بازدید از مدرسه دو فرسخ پیاده می رفتیم
بودم و الان در خدمت شما هستم تا شما را هرجا که می خواهید برسانم. بعد از آن خودشان را معرفی کردند و گفتند دهقان رئیس منطقه نظامی آن ناحیه هستند. یا دکتر مزیدی مرادی که الان از بهترین پزشکان شهرستان هستند، در زمان انتخاب رشته، من کار انتخاب رشته ی ایشان را انجام دادم که پزشکی قبول شدند. تا سال گذشته هیچ اطلاعی از ایشان نداشتم؛ اما پارسال توفیقی شد به مطب ایشان بروم و ایشان را ببینم. ایشان تا ...
پای دختر کردستانی در کفش مردها/ لیمو چهار مهندسی مردانه دارد
ذکرش درس خواندن بود. می گوید: کتاب زندگی ام بهار به بهار ورق می خورد و وجودم را خزان نرسیدن به این آرزوی دیرینه سخت در چنگال می فشرد. سال ها یکی از پس دیگری می گذشت و من همچنان چشم انتظار بودم، در اوایل انقلاب خانم ها به دلیل شرایط و تفکر حاکم بر خانواده ها اجازه تحصیل نداشتند و بیشتر پسرها حق رفتن به مدرسه داشتند حق ما انجام کارهای خانه و خانه داری بود، دختر بزرگ خانواده بودم به همین ...
در هیات کارتن خواب های ته خطی چه گذشت؟
گروه زندگی؛ عطیه اکبری: در روزهای نزدیک به اربعین که عاشقان امام حسین (ع) یا خودشان را رسانده اند به جاده آسمانی نجف تا کربلا یا کوله بار سفر بسته اند برای وصال معشوق، شنیدن روایت هایی از مراسم عزاداری در پاتوق کارتن خواب ها در نگاه اول شاید عجیب به نظر برسد، اما اگر راهی کربلا هستید و این روایت را بخوانید، حتماً وقتی عمود 1452 را رد کردید و چشمتان افتاد به آن گنبد طلایی، برای نجات زنان و مردان کارتن خواب به ته خط رسیده دعا می کنید، وقتی چشمتان نم اشکی برداشت به جای آنها سلام می دهید. العفو می گویید. از کرور کرور عاشق امام حسین (ع) دعای یک نفر هم اجابت کند ...
کارآفرینی با حرفه آرایشگری؛ وقتی آرایشگری حائز رتبه اول اشتغال زایی می شود
... صمصامیان در ادامه افزود : از آنجایی که ما از خانواده ضعیفی بودیم و خیلی آرزوها داشتم که در دوران جوانی نتوانستم به آن آرزوها برسم به این معنا که ایده داشتم ولی توان مالی نداشتم اما سخت کار کردم، خانواده ام زیر پوشش کمیته امداد بودند و خانواده پرجمعیتی بودیم که من فرزند آخر خانواده بودم و بعد از درگذشت برادرم سرپرست فرزند 6 ماهه اش را به عهده و تصمیم گرفتم شغل آرایشگری را یاد بگیرم و از کمیته ...
شبِ غیر قابل بارگذاری
...> جای انتخاب نبود.. خسته و ترس آلود وارد اتاقک بدون در شدم ،، خوشبختانه آب به داخل قبر سید نرفته اما از چند جای سقف آب چکه میکرد .. در قبرستان، صدای باد و باران با حضور مُرده ها سمفونی هراس انگیزی را ایجاد کرده بود، قلبم بین تند زدن و توقف یکباره بلاتکلیف مانده بود... شاید تا طلوع خورشید حتی دقیقه ای نخوابیدم ، اما تا دلتان بخواهد، آیه و دعاهایی که حفظ بودم خواندم ، حتی مجبور ...
دنیای دیجیتال یک نسل مضطرب
مخاطرات زیادی برای خانواده ها به وجود آورده؛ به گونه ای که ما می توانیم کاملا فرزندپروری قبل و بعد از کرونا را از همدیگر جدا کنیم و به صورت جدی مشکلات مربوط به اسکرین ها را به فرزندپروری بعد از کرونا اضافه کنیم. یعنی درنظر داشته باشیم با شیوع کرونا خانواده ها درگیر 2 اتفاق مهم شده اند؛ یکی بحث بچه هایی که به صورت جدی به این وسایل اعتیاد پیدا کرده اند و آنها را در معرض آسیب قرارداده است و موضوع مهم دیگر ...
سلفی جدید فریبا نادری با شال پلنگی+عکس
تا اینکه یک روز با دوستم که گریمور بود برای تست به دفتر مسعود رسام رفتیم، آن روز وی با تست بازیگران برای سریال مروارید سرخ مشغول بود، من هم غافل از این ماجرا نشسته بودم تا اینکه از اتاق شان آمدند بیرون و گفتند نوبت شماست. گفتم من برای تست بازیگری نیامده ام، دوستم آمده است... او به من گفت: حالا که آمدی بیا تست بده... آن روز خوش شانس بودم و در تست قبول شدم، اما می دانستم که خانواده ام مخالفت خواهند ...
مستند مبارزات سردار سلیمانی نمایش داده می شود
کشیده شده است. اسلام زاده ادامه داد: من به دنبال ساخت کار متفاوتی برای حاج قاسم بودم و به همین دلیل عجله ای برای تولید آن نداشتم. در ابتدا، ایده هایم را مشخص کردم. در مسیر پیش تولید جذب بچه های کرمان شدم و آرشیو مناسبی درباره حاج قاسم پیدا کردم. در ادامه دنبال روایت قصه از زبان کسی بودم که در دوران جنگ و در سیستان و بلوچستان و در سوریه با حاج قاسم بوده باشد. برای تحقق هدفی که داشتم، خیلی ...
خاطره بازی بهنوش بختیاری با عکس های کودکیش | بهنوش بختیاری همون فقط بزرگ شده!
یکساله را زمینه تئاتر زیرنظر مهتاب نصیرپور بازیگر کشورمان گذراند. بهنوش بختیاری که سودای بازیگر شدن را در همان دوران که به عنوان منشی صحنه فعالیت میکرد را در سر داشت اولین بار در سال 75 در سریال هوای تازه به کارگردانی محمد رحمانیان به ایفای نقش پرداخت.پشت دیوار شب به کارگردانی مهران تاییدی در سال 76 اولین تجربه بازیگری بهنوش بختیاری در سینما بود.بهنوش بختیاری در فیلم هایی چون مهمان ...
امدادگران جان خود را با سلامت رزمندگان معامله می کردند
سال هم با عشق مشغول امدادرسانی به جبهه ها شد. حسینعلی حیدری همسر این امدادگر شجاع سال 1365 به شهادت می رسد تا خانم اسماعیلی به تنهایی فرزندش را بزرگ کند. فرخنده اسماعیلی، در گفتگو با جوان خاطرات تلخ و شیرین گذشته را مرور می کند و از کار امدادرسانی در زمان جنگ می گوید. نخستین روز های جنگ شما براساس چه دیدگاهی وارد مناطق عملیاتی شدید؟ قبل از شروع جنگ من در کتابخانه سپاه کار می کردم ...
نقاشی رویایی که به حقیقت پیوست...
مباحث مختلف به صورت عمقی مطالعه شوند و با حل تعداد زیادی مساله سخت به آمادگی بالایی درحل مساله رسید. رضایی، عوامل زیادی را در موفقیت خود موثر می داند و می گوید: به طور خلاصه من همان رشته ای را که از بچگی علاقه و استعداد زیادی درآن داشتم را با تلاش شبانه روزی و در طول زمان پرورش دادم و با حمایت های خانواده و مدرسه ام مسیر موفقیت برایم هموارتر شد، به طور یقین اگر این حمایت و تلاش برای هر فرد ...