سایر خبرها
ماجرای یک مادر چشم به راه و دلداری به خانواده های شهدا
، بچه های تفحص مهدی را پیدا کرده بودند، برادری که موقع رفتن 60 کیلو بود بعد از 15 سال تنها دو کیلو استخوان از او مانده بود، آن را هم تحویل ما دادند، مهدی را از روی پلاک شناسایی کرده بودند، موقع رفتن مهدی 16 سال داشت، حتی صورتش مو هم درنیاورده بود و از لحاظ شرعی یک سال بود که به سن تکلیف رسیده بود. عزیزالله، شش سال از مهدی بزرگ تر بود، یک پسر 22 ساله با هم به جبهه رفتند اما او هنوز هم ...
برادرم همیشه آرزوی شهادت داشت + فیلم
می گفت یعنی می شود یک روز من هم شهید بشوم؟ دوستانش در جواب می گفتند الان که جبهه و جنگ نیست که تو آرزوی شهادت داری. در واقع جهانفر همیشه آرزوی شهادت داشت. شاید بتوان گفت او اصلا زمینی نبود. خواهر شهید گفت: شبی که برادرم به شهادت رسید، شب عروسی پسر عمه ام بود. هرچقدر منتظر برادرم شدیم برنگشت و پس از پیگیری فهمیدم که به شهادت رسیده است. مادرم می گفت شب قبل از شهادت جهانفر خواب می بیند که ...
خواهرم؛ حجاب تو کوبنده تر از خون من است
پدر و مادر بزرگوارم، مبادا برای من ناراحت باشید، من به آرزوی خودم رسیدم. بدانید که حیات دنیا هیچ ارزشی ندارد و اصل و مهم حیات جاوید و اخروی است، پس در دنیا تا می توانیم باید بکوشیم تا در آخرت در بهشت جاوید از انواع نعمت های خداوند برخوردار باشیم. ای امت اسلام، بدانید که راه سعادت و پر خیر و برکت شهادت است و دیگر راه ها همه به گمراهی و بیراهه می انجامد پس خدایا می دانم آنچه تو می خواهی ...
در مقابل دشمن ضعف نشان ندهید
فرزند حقیرش بدو عرض می نمایم. مادر جان در سختی های زندگی چنان شکیبا باش که دشمن خیال توطئه و شایعه پراکنی نکند و مادر جان تو باید افتخار کنی که چنین فرزندی را در راه اسلام فدا کرده اید و باید دعا کنی این قربانی را بپذیرد و نباید هیچ ناراحت باشی. مادر جان در شهادت من هیچ گریه نکنی بلکه برای حسین زهرا گریه کن که حسین در آن لحظه، مادری نداشت که برای او گریه کند. تو باید برای امام حسین گریه ...
شهید رستگار: پشتیبان انقلاب و خون شهدا باشید
کسی پیروز و سربلند است که مسیر حق را انتخاب نماید؛ زیرا که (انا لله و انا الیه راجعون) همه از خدا هستیم و به سوی او برمی گردیم. کاری کنید در پیشگاه پروردگار روسفید و مفتخر باشید. با دوستان اسلام و قرآن و ولایت فقیه دوست باشید و با دشمنان اسلام و قرآن و ولایت فقیه دشمن باشید. پول و ثروت برای شما ها سعادت نمی آورد و بعد از شهادت من سعی کنید عدالت داشته باشید و حق مادرتان و ...
مرگ تلخ زن جوان
به اداره آگاهی منتقل کردیم. در مورد خودسوزی بتول از خواهرش سئوال کردم، ببینم چه اطلاعاتی دارد. او با گریه جواب داد: جناب سروان خواهرم دختر خوب و درسخوانی بود. چند سال پیش رشته روان شناسی قبول شد ولی پدرم اجازه نداد به دانشگاه برود. بتول عاشق روان شناسی بود. بعد از مدتی سر وکله قاسم که از اقوام پدرم بود پیدا شد و به خواستگاری بتول آمد. بتول قاسم را نمی خواست و قصد ازدواج با او را نداشت ولی با اجبار ...
نوای پرسوز مهدی در شب آخر
.... گفت باید مادرم هم ببیندش. مادر و خواهرش آمدند اهواز. زیاد چشمشان را نگرفت. مادرش گفت توی قم، دخترا از خداشونه زنِ مهدی بشن. چرا از این جا زن بگیره؟ مهدی چیزی نگفت. بهش گفتم مگه نپسندیده بودی؟ گفت آقا رحمان، من رفتنی ام. زنم باید کسی باشه که خانواده ام قبولش داشته باشن تا بعد از من مواظبش باشن. خرید عقد خرید عقدمان یک حلقه نهصد تومانی بود برای من. همین و بس. بعد از عقد، رفتیم ...
شکنجه های عجیب در زندان اسرائیل+ عکس
همیشه برای او غمبار و دردناک بود؛ به ویژه آنکه خانه ما در جایی قرار داشت که غروب خورشید کاملاً دیده می شد. در برابر همه داد و فریادها و ناسزاهایم، بازجو و همکارانش برای شکستن من فقط می خندیدند و مسخره ام می کردند، می گفتند: تو بچه فکر کردی با چه کسی طرف هستی؟ همین طور بیایی اسرائیل و عملیات انجام دهی و هیچ تاوانی پس ندهی و خانواده ات آنجا سالم بمانند؟ هنوز صورت حساب دیگری مانده است که باید پرداخت ...
وطن کجاست؟ 231 کیلومتر آن سوتر
خودش را ولید موسی معرفی می کند و از حضورش در لبنان می پرسم، می گوید: من فلسطینی هستم اما در لبنان به دنیا آمدم، پدرم هم متولد لبنان است. اجدادم از فلسطین کوچ داده شدند. با حسرت این حرف ها را می زند و سریع می گوید: ما هر روز فلسطین را می بینیم، می خواهم زنده بمانم و آزادی آن را ببینم. ما از 1967در اردوگاه ها زندگی می کنیم. الان فلسطین را نزدیک تر می بینیم، درست است که از آن دوریم اما نزدیک هستیم و امیدمان بزرگ است؛ البته نه امید به دولت های عربی که بچه هایمان را می کشند و به ما ضربه می زنند. ...
روایت نویسنده جوان حوزه دفاع مقدس از نگارش کتاب نادیده ها
خاطرات را بازگو می کردند می رسند به قسمتی از خاطره پسر که در ذهن پدر تداعی می شود. علی عضو جنگ های نامنظم شهید چمران بود و در جبهه بیشتر اوقات در کنار دکتر چمران حضور داشت. ولی هرگز تصویری از او در کنار چمران نبود این باعث دلخوری پدر از پسرش شده بود. به پسرش می گفت: چرا وقتی از چمران و یا رزمنده ها فیلم می گیرند تو نیستی؟ علی در جواب می گفت: مگر من برای نشون دادن چهرم و اینکه تصویرم در تلویزیون ...
حضرت یوسف، سرمشقی برای عالم انسانیت
. او به هنگام فراغت در گوشه ای می نشست و به گذشته خود فکر می کرد. به یاد مادر ناکام خود می افتاد و به فکر چشمان گریان پدرش. او دوران گذشته را به خاطر می آورد که چگونه در خانه و صحرا با برادران خود بازی می کرد و دلش شور آنها را می زد و آرزو می نمود که بار دیگر دیدار آنها را ببیند ولی هرگز کینه ای نسبت به آنها در دل خود نیافت. چون قلب پاک او آکنده از صفا و محبت بود و جایی برای کینه و دشمنی ...
کلنا عباسک یا زینب
است که با دعوت حضرت زینب(س) راهی جبهه سوریه شد. به گفته مادر گرامی اش از کودکی به دنبال شهادت و جنگ می گشته و حتی زمانی که بحث سوریه مطرح نبوده به دنبال یافتن راهی بوده که برای جنگیدن به لبنان برود. یک روز صبح که از خواب بیدار شد، خیلی دگرگون بود و گفت: خواب دیدم در قبر خوابیده بودم. قبرم تاریک بود و یک عقرب روی سینه ام راه می رفت. خیلی ترسیده بودم تا اینکه خانمی نورانی آمد و قبرم روشن شد و گفته ...
یادداشت | باز هم ایّام تیه
گرفتار نفرین خدا هستند واین یک عذاب مداوم است ولی باز چاره ای جز سرگردانی نداشتند. در مدت این چهل سال چقدر رنج و بدبختی نصیب این قوم شده است. نتیجه ی نافرمانیِ تمدنی بعد از هدایت همین است. خوب است "فرمول بدبختی بنی اسرائیل" را خوب بشناسیم تا مبادا خودمان و نسل مان را گرفتار رنجی شبیه رنج آن ها کنیم. حضرت موسی(علَیهِ السَّلام) با همه بزرگی و عظمتی که دارد، غریبانه از دنیا رفت و امروز نه مزاری دارد و ...
چرا آموزشگاه بازیگری امین تارخ تعطیل است؟
های مختلف از جمله آقای عسگرپور روی بازیگری واحد کنم. ایشان با فراغ بال پذیرفت. با وجود اینکه آن زمان بسیار سرشان شلوغ بود؛ ساعت ها جلوی دوربین من می نشست و با انرژی بسیار زندگی خود را برایم تعریف کرد. این تصویرها باقی ماند تا زمانی که آقای تارخ به رحمت خدا رفت. بعد از آن یک بار به آموزشگاه آقای تارخ رفتم و با خانم علی نژاد آشنا شده ام که از آخرین شاگردان آقای تارخ بود. ایشان نیز در نهایی کردن این ...
سرهنگ ثریا من هستم
کنار شما خانواده های دیگر هم بودند؛ عزیزان آنها چطور گرفتار شده بودند؟ اعضای گرفتار چند دسته اند؛ یک عده در زمان جنگ تحمیلی در اردوگاه های عراقی فریب داده شده و جذب سازمان شده اند. بعد از عملیات مرصاد، وقتی نیروهای این سازمان ریزش پیدا کرد، صدام ملعون اجازه داد تا سران این سازمان ازجمله ابریشمچی به میان اسرای ایرانی در اردوگاه های عراقی بروند و جوانان ما را فریب داده و شست وشوی مغزی بدهند. یک ...
مردانه برای ارزش ها ایستادگی کرد و شهید شد
برادرش شد. برادرانه های نعمت الله کنعانی را از میان اشک ها و بغض هایش شنیدیم. او از مرد غیور خوزستانی روایت های زیادی داشت، از شجاعتش در میان معرکه، از بصیرتش در فرماندهی، از دلسوزی و مهری که به خانواده و اطرافیانش داشت و از شهادتش که در نهایت مظلومیت نصیبش شد. سرهنگ کنعانی رئیس اطلاعات کارون، بعد از مجاهدت های فراوان در تاریخ 28 آبان 1400 در حین انجام مأموریت به شهادت رسید. عشق او به مردان جبهه ...
جانبازی مصطفی رازی بود که بعد از شهادتش به آن پی بردیم
...> بچه جنگ پسرم مصطفی متولد 15شهریور 1364 دقیقاً در شلوغی جنگ به دنیا آمد. فضای خانواده ما باعث شده بود که از همان بچگی به دفاع مقدس و حماسه رزمنده ها علاقه داشته باشد. از چهار پنج سالگی تمام بازی هایش با هم سن و سال هایش مربوط به جنگ بود و اسباب بازی مورد علاقه اش هم تفنگ. ذات بخشنده! وقتی که مصطفی نوزاد بود، آن زمان شیر خشک را سهمیه ای به ما می دادند و سهمیه هر ...
راه و روش جذب مادرشوهر و محبوب شدن در دل او
...> یکی از نکات مهمی که هر پسر و دختری باید آن را رعایت کنند حفظ ادب و احترام نسبت به افراد بزرگتر است. هرگز با با رفتاری به دور از ادب و الفاظ دور از شأن یک انسان با وقار با خانواده همسرتان سخن مگوئید. اگر مادر شوهر شما دوست دارد گاه با او در آشپزی ، خرید یا نظافت هنمراه باشید حتما این کار را انجام دهید زیرا باعث افزایش بسیار صمیمیت میان شما و او می شود . فقط توجه داشته باشید که این کار ...
16 سالگی و شنیدن خبر شهادت همسرت حس غریبی دارد!
گفت وگوی جوان با همسر شهید خداداد شرفی از شهدای دفاع مقدس فاش نیوز - شهید خداداد شرفی سال 1344 در خانواده ای کشاورز و متدین در روستای دژکرد از توابع اقلید فارس به دنیا آمد. از کودکی خوش اخلاق بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت بسیج و سپس سپاه پاسداران در آمد. با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت و با حضور در عملیات مختلف، نهایتاً بهمن 1365 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. برای ...
محبت در میان اعضای خانواده
.... 3. وقتی سیدالشهدای جبهه مقاومت، شهید حاج قاسم سلیمانی خبر رحلت مادرش را شنید، گفت: افتخار من این است که آخرین باری که مادرم را در بیمارستان دیدم، کف پایش را بوسیدم! 4. امام سجاد (ع) در رساله حقوق، پس از یادآوری دشواری های جانکاه مادر در دوران بارداری و شیردهی، تصریح می کنند: انسان جز با کمک و توفیق الهی، قادر به ادای شکر نسبت به حق مادر خویش نیست. محبت پدر ...
پرورش نیک خویی در دنیای پرخشونت امروز
خانواده و مسئولیت نگهداری بچه های کوچک تر به عهده او بود و آن سال ها به هم قول داده بودیم در هر جایگاه و هر چقدر بزرگ شدیم، هرگز همدیگر را فراموش نکنیم و همیشه به یاد هم باشیم. یادم می آید هنگام دادن این قول اشک در چشمانم حلقه زده بود. ده سال بعد نیمی از آن دختر عمو و پسر عموها، خواهر و برادرها ازدواج کرده بودند و بچه داشتند، اما همچنان سر قولی که به هم داده بودیم، ماندیم. برای شروع این برنامه ...
روایت خواندنی از خواستگاری شهید محسن بلندیان
می رفتیم الان هم که توفیق خدمت تو بهداری سپاه رو پیدا کردم سوالی هست بفرمایید. گفتم خواهش می کنم شما بعد ازدواجتون می خواید برگردید قم؟ حقیقتش اینه که من خیلی بودن در کنار خانواده رو دوست دارم و دلم پر می کشه برای پدر و مادرم... اما وظیفه اصلی امروز من به عنوان یک بسیجی اینه که به اسلام خدمت کنم و گوش به فرمان امام باشم... الانم که با این اوضاع جنگ هیچ چیز معلوم نیست... چون من ...
ایثار نورمحمد قبل از شهادت
... به چشمان معصومش نگاهی کردم؛ در اوج نیاز و علاقه ایثار می کرد چطور ممکن بود برادری که دو سال از من کوچکتر است انقدر ایثار و از خودگذشتگی از خود نشان داده در حالی که من از خوشحالی او خوشحال نشدم. در حالی که برادر کوچکترم را که حالا نزد من یک مرد بزرگ بود محکم در آغوش گرفته بودم با لبخند گفتم: برادرجان این کفش برای خودت. سالها بعد برادرم در جبهه های جنگ به شهادت رسید. وقتی همرزمانش از ایثار و از خودگذشتگی های نورمحمد در صحنه های نبرد برایمان تعریف می کردم من فقط لبخند می زدم. انتهای پیام ...
دوست دارم خاک پوتین رزمنده های فلسطینی را پاک کنم/ با قرائت قرآن حسن مسحور می شدیم
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس ، یک هفته بیشتر طول نکشید که بعد از تدفین حسن، حسین هم به شهادت رسید. دو برادر اهل قرآن و جبهه ای که از نوجوانی پایشان به جبهه باز شد و در سن 17 و 18 سالگی به شهادت رسیدند. جمعی از اعضای جامعه قرآنی به نیابت از قاریان، حافظان، فعالان و اساتید قرآنی در سری دیدار های خود با خانواده شهدای قرآنی به دیدار پدر و مادر شهیدان شهیدان حسن و حسین ابراهی ...
والدین شهدا تجلی بخش گوهر شهادت در جامعه هستند
دبیرستان که در مدرسه شهید محمد منتظری ادامه می داد رها کرده و برای بار دوم یا سوم به جبهه اعزام شد. شهید سعد حسنی تنها قبل از دوران انقلاب سنی نداشتند که بتوانند در صحنه باشند باشند ولی بیشترین حرکات او اعم از رفتار و کردار و اخلاقی خوب از همان دوران به چشم می خورد. ایشان بعد از انقلاب فعالیت های خود را از پایگاه محله خود آغاز کرد تا اینکه در محله و پایگاه مورد توجه خاص برادران ...
مدافع حرم بود و شهید امنیت شد
همسر و محمدصالح یوسفی فرزند شهید پرداختیم. همسر شهید گفت: آقا مجید سه بار به جبهه دفاع از حرم اعزام شدند. ما حدس می زدیم که شاید آنجا به شهادت برسند، اما هیچ وقت انتظار نداشتیم ایشان در کشور خودمان ایران و از سوی یک هموطن به شهادت برسند. همسر شهید چه زمانی همسفر زندگی یک شهید شدید؟ برادرم و آقا مجید با هم دوست بودند. به واسطه آشنایی آن ها و شناختی که خواهر شهید از من و ...
می گفت دنبال بهشت خودمان می گردیم
سرمستیم از آن. شهید سعید شاهدی سهی سال 1347 در خانواده ای مذهبی و انقلابی متولد شد. جوان بسیجی که در فراق یاران شهیدش بود. سعید بعد از حضور مداوم در دفاع مقدس نتوانست جبهه را کنار بگذارد، با یادگاری هایی که از جبهه در بدنش و خاطراتی که از رفقای شهیدش در ذهنش مانده بود به مناطق عملیاتی رفت تا جست وجوگر نور باشد و پیکر شهدای مفقود را تفحص کند. سعید در دوم دی ماه سال 74 در منطقه فکه حین تفحص پیکر ...
کل کلاس اسم مان را در کاغذ داوطلبان جنگ نوشته بودیم!
دانش آموزی نوجوان بود که همراه همکلاسی هایش، کلاس درس را تعطیل کردند و راهی جبهه شدند. بچه های کلاس اول دبیرستان همگی در جبهه لباس امدادگر پوشیدند و مشغول خدمت به مجروحان شدند تا اینکه در جریان حمله هوایی دشمن، عده ای مجروح شده و عده ای هم به شهادت رسیدند. در این ماجرا رضا کامران نیز به شدت مجروح شد. ماجرای اعزام همکلاسی ها به جبهه از آن ماجرا های شنیدنی جنگ تحمیلی است. در گفتگو با جانباز کامران ...