سایر منابع:
سایر خبرها
آزادی خرمشهر را مدیون محمود اسکندری هستیم/غریب هستیم وخواهیم ماند
بی گناهم، من را سوار یک ون مشکی کردند تا جلوی منزلم پیاده ام کنند. یک جا گفتند جناب سرگرد شما را کجا ببریم؟ گفتم این جا کجاست؟ گفتند خیابان انقلاب. گفتم همین جا نگه دارید. پیاده شوم! و محققی پیاده می شود. می گوید همان جا یک ساعت مات و مبهوت کنار خیابان نشستم! امیر ضرابی باید درباره امیر محققی حرف بزنند. با وجود این بی مهری ها، وقتی جنگ شروع شد، محققی شد بمب روحیه بچه های پایگاه شکاری. گفتن لفظ ...
شهدای مدافع حرم شهدای رکاب امام زمان (عج) هستند
اشاره کنم. همچنین عضو گردان امام حسین (ع) بود و مدتی مسئولیت بازرسی حوزه بسیج برادران را داشت. مداح برخی از خصوصیات اخلاقی شهید را برشمرد و بیان کرد: از خصوصیات اخلاقی ایشان می توانم تواضع، احترام به والدین، کمک به دیگران و توجه به نماز اول وقت را نام ببرم. وی به حضور همسر خود در سوریه اشاره کرد و گفت: ایشان در اولین بار مورخ 30 اردیبهشت سال 95 به سوریه رفت و 20 روز بعد به ...
ماجرای شهیدی که خواب شهادتش را دیده بود / در حسرت 8 ثانیه از آن 8 سال + فیلم
قرآن نبودند، بلکه کلام وحی با گوشت، پوست و استخوانشان ممزوج شده بود. رزمندگان هشت سال دفاع مقدس تبلور عینی عمل به قرآن و تبعیت از اهل بیت(ع) و ولی فقیه زمان خود بودند. اخلاق و منش و روش قرآنی در لایه های زیرین جامعه در تمام سطوح بسیار فراوان تر از حد تصور است. مشروح این گفت وگو را بخوانید. ایکنا چند ماه در جبهه های حق علیه باطل حضور داشتید و در چه عملیات هایی شرکت کردید؟ ...
گفتگوی جذاب با تنها دختر شهید نواب صفوی | دفاع مقدس ما رایت الا جمیلا بود
خبرگزاری حوزه : فاطمه سادات ، تنها دختر شهید نواب صفوی است. او از کودکی به مبارزه با ظلم علاقه دارد و قبل از انقلاب با سید ابوالفضل فاضلی رضوی ازدواج می کند و به دلیل فعالیت های همسرش علیه رژیم، به جنوب سیستان و بلوچستان تبعید می شود. آن ها برای تحصیل به آمریکا می روند و پس از بازگشت، برای فراگیری علوم دینی راه قم را در پیش می گیرند. خبرنگار خبرگزاری حوزه در تهران، به مناسبت هفته دفاع مقدس در گفت وگویی به دوران کودکی و جوانی ...
ماجرای نوجوان معلولی که با گریه و اصرار به جبهه رفت و تخریبچی شد
ماه در می زند در تازه ترین قسمت خود میزبان چند رزمنده سابق بود که به روایت قصه حضور خود در جبهه های دفاع مقدس پرداختند. برنامه تلویزیونی ماه در می زند که به طراحی و کارگردانی مریم نوابی نژاد روی آنتن می رود، شنبه شب میزبان علی اکبر رحیمی بود که از سه سال بر اثر فلج اطفال دچار معلولیت شده و با وجود این معلولیت در جبهه های جنگ و در گردان تخریب حضور داشته است. ...
رونمایی لعیا زنگنه از شوهر خیلی جوانترش ! + عکس
، 1371بود. لعیا زنگنه در سریال در پناه تو بازی زیبای او در مجموعه تلویزیونی در پناه تو ساخته ی حمید لبخنده، سال 1373هنوز در یادها مانده است.همچنین بازی کوتاه او در فیلم مزاحم کاری از سیروس الوندشاید بهترین نقش آفرینی او در سینما تا به امروز باشد.سریال تولدی دیگر داستان زندگی زن و شوهری مرفه در حال کشمکش برای طلاق است که بچه هایشان این میان بلاتکلیف هستند. زن و شوهر موقع رفتن به یک ...
گله یک راوی دفاع مقدس از مسعود ده نمکی/ همچنان پای انقلاب می مانیم
دوستان پیشنهاد می داد تئاتر بازی کنند چراکه معتقد بود 10 دقیقه با زبان هنر حرف زدن شاید معادل 3 ساعت منبر رفتن باشد. وی در بخش دیگری از صحبت های خود در پاسخ به این پرسش که اگر به عقب برگردد باز هم به جبهه خواهد رفت یا نه، عنوان کرد: جالب است بدانید که بسیاری از بچه های آزاده به عنوان مدافع حرم راهی نبرد با دشمن شدند پس این موضوع نشان می دهد ما هنوز پای انقلاب هستیم چراکه برای حضور در جبهه ...
نیمه پنهان جنگ| وصیت نامه ای که دوازده سال مکتوم ماند/ گفته بودم 6 فرزندم را فدای امام کنم
به گزارش خبرگزاری فارس از نطنز، هفته دفاع مقدس فرصت مغتنمی است تا از رشادت ها و ایثارگری های کسانی یاد کنیم که با گذشتن از خود امنیت و آرامش امروز را به ما هدیه داده اند و ما میراث دار نسلی هستیم که استوار و مستحکم در مقابل دشمن بعث ایستادند و م
پرلایک ترین توئیت های روز شنبه 3 مهر: پدر بزرگا خیلی عشقن
یکی از همکلاسیام تو چیتگر زندگی کردم. بعد بهم اجازه دادن تو نمازخونه ی خوابگاه دخترا بمونم. ماه اول کارشناسیم اونجا گذشت. 2. چندتا دختر دیگه هم بودن. تشک و تخت در کار نبود. شب وسایلمو بغل می کردم و زیر منبر می خوابیدم چون می ترسیدم چیزی رو بدزدن. وقتی دانشگاه می رفتم چیزای مهم رو با خودم می بردم و بقیه چیزا رو به هر نحوی که می تونستم جا می دادم کسی نبینه. 3. موقع اذان صبح بیدارمون می کردن که بریم ...
گفتگوی جذاب با امام جماعتی که شهید ردانی پور به او اقتدا می کرد
آخر جنگ، مسئولیت معاونت عقیدتی سیاسی لشکر امام حسین(ع) را به عهده داشتم، در مقطعی بیش از 200 نفر طلبه در لشکر حضور داشتند که بخشی از این طلبه ها کار رزمی می کردند و افرادی که وزن علمی بیشتری داشتند کار تبلیغی انجام می دادند. بعد از شهادت شهید خرازی بود که رهبر انقلاب برای دیدن لشکر آمدند و در آن جمع حداقل 100 نفر طلبه حضور داشتند که در گزارشی که دادم، رهبرانقلاب از وجود این تعداد طلبه در ...
با دستکاری شناسنامه خواهرم به جبهه رفتم/ رزمنده ها با توسل به اهل بیت(ع) جان می گرفتند
آنها خیلی بیشتر به نوحه خوانی تشویق شدم. بعد از سال 67 که این عزیزان به شهادت رسیده بودند و جنگ هم تمام شده بود، بلافاصله به قم رفتم و طلبگی را شروع کردم و در کنار آن به صورت جدی به مداحی پرداختم. تصویری از مهدی سلحشور در کنار شهید جعفر لاله در کنار سد دز ایام کربلای 5 شناسنامه خواهرم را تغییر دادم و به جبهه رفتم در سنین خیلی نوجوانی به جبهه رفتید، برای اینکه پذیرش ...
خاطراتی از شاهرخ ضرغام و سیدمجتبی هاشمی/ اسطوره های اول جنگ
ا دشمن 45 کیلومتر وارد خاک ما شده بود و ما رفتیم دفاع کردیم! یکی از دلایل محکم برای ساختن این یادمان این بود که حرف امام در جامعه پیاده بشود و عینیت پیدا بکند و همان آثار خودش را نشان بدهد. برای مثال سنگری را درست کردیم که همه اش با ادوات جنگی هست، در حقیقت شما وارد که می شوی یک میدان جنگ را می بینی! در کنارش صحنه های دلخراش جنگ را هم می بینید که ما به اینها جنایات جنگی می گوییم. برای مثال مینی ب ...
مشاور نظامی فرمانده کل قوا: حادثه هواپیمای اوکراینی به خاطر عدم یکپارچگی ما اتفاق افتاد
چراغ قوه زدم. ما را به خمپاره بستند و ایشان من را داخل سنگر انداخت و خودش را روی من انداخت. من اشتباه کردم و ماجرا این بود که می خواستیم امتحان کنیم. از حاج قاسم بگویید. با حاج قاسم بسیار صمیمی بودیم. آشنایی شما از کجا بود؟ در منطقه بود که صرفاً با حاج قاسم نبود بلکه با همه بچه ها بود. مثلاً عملیات والفجر هشت به مرتضی قربانی گفتم با تمام قدرت هر کاری می ...
سلام ما را به امام حسین(ع) برسان(حدیث دشت عشق)
. پوتین برای پایش بزرگ بود. کف پایش زخم شده بود پماد می زد و باندپیچی می کرد و پوتین پایش می کرد. وقتی می خواست برود خط مقدم پوتین همرزمش را می پوشد، آدرس آن رزمنده روی پوتین بود. به شهادت رسید و سرش از بدنش جدا شد او را می برند هندیجان. آن خانواده برای دیدار آخر آمدند، وقتی او را دیدند، گفتند پسرمان نیست، پیکرش در همدان پیدا شد. وقتی پیکرش را آوردند اهواز، رفتم زیر تابوتش گفتم خدا بچه سالم به من ...
ناگفته های چند عضو گروه چهل شاهد
ستاد تبلیغات جنگ و گفتم شما که ما رو به اهواز و کرمانشاه و ارومیه و عراق و قرارگاه رمضان فرستادین، یه برگه به من بدین که تایید کنه من کجا بودم. دکتر خرازی هم نتونست کاری برامون انجام بده. بعد از سال ها فهمیدیم که مستندات اعزام ما به عنوان عکاس و فیلمبردار، سوخته و از بین رفته ... عملیات کربلای 10، غلامرضا مسعودی، موقع عکاسی با دوربین، وقتی دست راستش روی شاتر بود، ترکش به کف دستش خورد. بعد از جنگ ...
رزمنده ای که با پارچ آب به شهادت رسید!
. دستش را محکم گرفتم و گفتم: نمی ذارم بری. الان کشته میشی. او فقط جیغ می زد. آنقدر تقلا می کرد که دستش از دستم جدا شد و فرار کرد. چنگ انداختم و دستم رفت توی موهایش. کشیدمش سمت خودم. گرفتمش توی بغلم. گفتم: نمی ذارم بری باید پیش خودم بمونی. همان لحظه هواپیمایی بمب هایش را ریخت همان جایی که نازیلا می خواست برود. بوی باروت و گرد و خاک بلند شد. نازیلا خودش را توی بغلم جمع کرد. از ترس ساکت شد ...
من بخشی از ویرانی عراق، سوریه و سومالی هستم/ کارهای شاخص عکاسان خبری نتیجه تلاش های شخصی است نه حمایت ...
ضا هایی عکاسی کردم که جنگ در آن رخ داده یا درحال رخ دادن است. من بیشتر از خود جنگ، حواشی آن را عکاسی کردم. اینکه ریشه علاقه مندی ام به این فضا به کجا برمی گردد را دقیق نمی دانم، ولی من متولد سال 60 هستم، درست زمانی که هنوز یکسال از شروع جنگ نگذشته بود. دایی من شهید شد و خانواده من سال ها در حزن شهادت ایشان زندگی می کردند. من اتفاقات جنگ را به خوبی به یاد دارم و شاید همه این ها مرا به مدرسه روایت فت ...
انتظاری که بدون تعارف 31 سال طول کشید
دیدم بهروز من مثل اربابش سر نداره گفتم فدای امام حسین (ع) کلاس چهارم بود از مدرسه می آمد دستش را می انداخت به گردنم خستگی اش در می رفت گفتم برای آخرین بار دستش را ببوسم یا نازش کنم دیدم بچه ام دست نداره گفتم فدای ابوالفضل خودش هم فدای علی اکبر، ولی گفتم خوب مادرم ساق های پایش بود منتهی کمرش بود باز راضی بودم خدا را شکرکردم گفتم مادرم 31 سال دنبالت دویدم من خسته نشدم، ولی تو خسته نباشی مجری ...
خاطرات جنگ| تقاضای یک افسر از رهبر انقلاب در محل لشکر 92/ فکر کردم جنازه دردش می آید!
که من را هم ببرید! چنین منظره ها و جلوه هایی را انسان مشاهده می کرد؛ این نشان دهنده آن ظرفیت معنوی است. بچه های بسیجی و بچه های سپاه و داوطلبان جبهه و آدم هایی از قبیل شهید چمران که جای خود دارند. این، یک بعد از ظرفیت این ملت عظیم است. ابعاد علمی و فنی و تحقیقاتی و ادبی و هنری و امثال اینها، ابعاد بسیار عجیب و شگفت آوری است که همه در جنگ بروز کرد و خودش را نشان داد. (1) برخوردی که همه را ...
فرار از طرح کاد و حضور در جبهه با شناسنامه دستکاری شده
روزهایی که طرح کاد داشتم معمولا با دوچرخه به درمانگاه روستای سامان که آن زمان پزشک بنگلادشی داشت، می رفتم. عموحسن پرسید اوغور بخیر؟ چرا پیاده و با عجله؟ گفتم: دوچرخه ام خراب شده و ناچار پیاده می روم. قرار ما با بچه ها داخل پایگاه بسیج یاتان بود که پدر و مادرمان متوجه نشوند؛ خلاصه قبل از اینکه کسی اطلاع پیدا کند با تویوتای پایگاه از روستا خارج شدیم و حدود یک ساعت بعد به پادگان سپاه ...
خاطراتی از مادران چشم انتظار شهدا/ پایان فراق 27 ساله با یک خواب
فرزندم در راه خدا و ائمه اطهار به شهادت رسید. مادر شهید این را هم می گوید که پسرش با اینکه تازه ازدواج کرده بود اما به جنگ رفت و بعد از دو سه ماه غروب از جنگ به خانه می آمد و صبح زود لباس می پوشید که دوباره راهی جنگ شود. به او می گفتم جانمحمد مادر دیشب آمدی استراحت کن، می گفت مادر من بیایم خانه بنشینم تا دوستان و رفیقانم در جنگ کشته شوند و من استراحت کنم.می گفتم مادر این دو سه ماهی که ...
دوشادوش 4 برادرم در میدان های جنگ حضور داشتم
استفاده کنم تا شناسایی نشوم. شما اهل دزفول هستید. شهری که زمان جنگ تحمیلی بار ها و بار ها مورد موشکباران دشمن قرار گرفت. خواسته یا ناخواسته در بطن جنگ بودید. چه شد که یکی بعد از دیگری وارد میدان نبرد شدید؟ چهار برادرکه بعد از پدر مرد خانه مان شده بودند در همه امور پیشکسوت و الگوی من بودند. بعد از پیروزی انقلاب حاج محمدعلی و سیف الله از همان ابتدای فعالیت ضد انقلاب و کومله و مقابله با خلق ...
عاشق خدمت به مجروحان جنگ بودم
خبری از جنگ و مجروح نیست، همان لحظه اول که رسیدم پشیمان شدم. وقتی رفتم پیش رئیس بیمارستان، پشیمانی خودم را گفتم و از او خواستم من در بیمارستان اصفهان نمانم. ایشان هم تعجب کرده بودند، اما با درخواست من موافقت کردند و من همان روزی که رسیده بودم دوباره برگشتم به آبادان. خانواده شما به خصوص مادرتان با ماندن شما در آبادان مخالفت نکردند؟ پدرم که خودش در آبادان مشغول کار و فعالیت ...
پرلایک ترین توئیت های جمعه 2 مهر: این اتفاق نیست، فرهنگ است
فرچه توالت روی ظرفاست. میگه دیدم این بچه رو که نمیشه بیرون کرد، خودم رفتم پشت بوم یکم جیغ زدم گریه کردم برگشتم. حالا موندم ظرفارو بریزم دور، ماشینو بندازم دور، چه [...] بخورم؟ خدا مارو ببخشه ولی از خنده اشکمون درومد پطروس مقدس با انتشار تصویری از علی لندی، در توئیتی با 7159 لایک نوشته است: دو خانم رو از آتش سوزی نجات داد و خودش به خاطر شدت سوختگی امروز پر کشید یه دونه از اون اسم های ...
روایت همسر شهید هرمزپور از فرمانده گمنام تیپ فاطمه الزهرا
: هنوز که چهار روز از مرخصی ات مانده! گفت: نه، باید بروم. گفتم: تو که این همه زحمت می کشی، دست از زن و فرزند و زندگی شسته ای و مرتب می گویی جنگ، جنگ... پست و مقامی هم داری؟ گفت: نه، پست و مقام چیست؟ به عنوان یک سرباز کوچک خدمت گزار این انقلاب هستم. چهره اش بسیار نورانی شده و انگار آماده پذیرش شهادت بود. همیشه یک خودروی جیب می آمد دنبالش و او را به جبهه می برد. در آخرین سفر وقتی که همان ...
بانویی که همپای مردان از وطن دفاع کرد
شهید چمران برای بازدید به بیمارستان می آیند، ایشان با هلیکوپتر به بیمارستان آمدند و از کادر تقدیر و تشکر کردند، واقعاً چهره نورانی شهید چمران که آن موقع زبانزد بود را ما به عینه دیدیم. بانوی پرستار دفاع مقدس در خصوص نوع ارتباط با خانواده های کرد می گوید: در شهرها کمتر کومله و دموکرات خودشان را نشان می دادند و مردم خیلی استقبال می کردند از نیروهای ما و بچه های رزمنده اصفهان خودشان را در ...
گفتگو با میرشکاری، نخستین زنی که در جنگ به اسارت در آمد
ایمانی که داشتم رفتم و با همان حجاب و با افتخار برگشتم. هیچ وقت نه التماس دشمن را کردم و نه گریه و ناله ای یا درخواستی داشتم. مردم قبل از انقلاب سختی های زیادی را گذرانده بودند و حالا نمی خواستند به همین راحتی آن را از دست بدهند. از زنان هنگام جنگ بگویید؛ به خصوص در شهر های مرزی چه وحشتی داشتند و نگرانی های آنان چه بود؟ شرایط خیلی سختی بود. بیشتر مردم به سمت روستا ها هجوم ...
قصه های جذاب یک خواننده
.... غروب بود دقیقا هوا گرفته بود، شاگردان و تهیه کننده ها بودند، آفتاب داشت غروب می کرد. دوست داشتم زود تمام کنم بخوانم و بروم. ولی با خودم گفتم کجا بروم، جایی ندارم بروم. در همان موقع همسرم دو ماه بود، فوت کرده بود، بچه ها همه رفته بودند سر زندگی خودشان، این شد که با خودم گفتم کجا بروم؟ یک حال و هوای خاصی بود که خواندم. موقع خواندن دیگر من نبودم... فعالیت پوررضا به خوانندگی منحصر نمی شد ...
تعابیر جالب ده نمکی درباره شریفی نیا و اکبر عبدی
بگوییم و سعی کردم در آثارم هم با ادبیات جهان شمول وضع جبهه را با ادبیات اقشار مختلف برای مردم روایت کند. وی بیان کرد: عجیب ترین خاطره ام از اخراجی ها1 زمانی بود که امین حیایی ماسک خودش را به دختری که درگیر شیمیایی شده بود، می دهد که آن دختر، فرزند خودم بود که آن روز کلاس اول بود. یک برای برگرداندش از مدرسه به دنبالش رفتم که یکی از بچه های کلاس مرا از پنجره دید و از کلاس بیرون آمد و شروع کرد ...
زندگی نامه اولین شهید نماینده مجلس که در دفاع مقدس به شهادت رسید
اسلامی دانشجویان را پایه گذاری می کند. در سال 1343 چمران با همکاری جمال عبدالناصر به مصر رفت تا آموزش جنگ های چریکی ببیند. پس از دو سال سخت ترین دوره های چریکی و جنگ های پارتیزانی را می آموزد و چندی بعد خود به عنوان مدرس، این آموزش ها را به مبارزین لبنانی و ایرانی تعلیم می دهد. اواخر سال 49 بنا به دعوت امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان وارد سرزمین لبنان شد. به جمع آنان پیوست و از همکاران نزدیک وی ...